در
کتابخانه
بازدید : 1639824تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Expand شناسه کتابشناسه کتاب
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (10)</span>آشنایی با قرآن (10)
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره مزّمّل</span>تفسیر سوره مزّمّل
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره مدّثّر</span>تفسیر سوره مدّثّر
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره قیامة</span>تفسیر سوره قیامة
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (11)</span>آشنایی با قرآن (11)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (12)</span>آشنایی با قرآن (12)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (13)</span>آشنایی با قرآن (13)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (14)</span>آشنایی با قرآن (14)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
عمر سعد از آن آدمهایی بود كه هم خدا را می خواست هم خرما را، كوشش می كرد كه تمرّدی از ابن زیاد نكرده باشد و آن ابلاغی را كه برایش جهت حكومت ری (همین منطقه تهران و اطراف) صادر شده بود ابن زیاد از او پس نگرفته باشد و در عین حال خیلی كوشش می كرد یك كاری بكند كه خودش را به این گناه بزرگ آلوده نكند. لهذا دو سه باری كه حضرت با او صحبت كردند، وقتی كه گزارش می داد گزارشها را طوری می داد كه بلكه غیظ ابن زیاد بخوابد، و احیانا- تاریخ نوشته است- یك چیزهایی را از پیش خودش می گفت كه حضرت اباعبداللّه نگفته بودند، مثلاً:

حسین بن علی آن قدر هم كه شما شنیده اید سر مخالفت ندارد. در آخرین نامه اش به عبیداللّه زیاد یك چنین چیزی نوشته بود كه شما در این كار عجله نكنید و تصمیم خیلی شدیدی نگیرید و ما امیدوار هستیم بلكه بتوانیم یك كاری بكنیم كه صلح در امت برقرار بشود و خون حسین بن علی هم ریخته نشود و وضع حكومت شما هم همان طور كه هست برقرار باشد. نامه ای نوشته بود كه ابن زیاد را كمی به فكر فرو برد.
آدمهای خبیث بد ذات هر جا كه باشند اثر وجودی خودشان را بروز می دهند. عده ای در حاشیه مجلس او نشسته بودند. یكی از اینها همین شمر بن ذی الجوشن بود. وقتی ابن زیاد گفت از پسر سعد چنین نامه ای آمده است، از جا بلند شد و گفت: امیر! یك وقت به حرفهای عمر سعد خام نشوی، حسین پسر علی است، اینها شیعیان متفرق در بلاد زیاد دارند، تو از كجا اطمینان داری كه شیعیان اینها كه در بلاد مختلف متفرق هستند اگر اطلاع پیدا كنند به اینجا نیایند، و اگر آمدند كار بسیار مشكل است. سیاست اقتضا می كند كه قبل از آنكه این خبر به بلاد مختلف پخش بشود تو به سرعت كار حسین را یكسره كنی. می گویند وقتی ابن زیاد این جمله را شنید تكان خورد،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 82
گفت مثل اینكه خواب بودم مرا بیدار كردی، بعد این شعر را خواند:
اَلآنَ قَدْ عَلِقَتْ مَخالِبُنا بِهِ
یَرْجُو النَّجاةَ وَ لاتَ حینَ مَناصِ
گفت: الآن چنگالهایمان خوب به حسین بن علی بند شده. راه فرار بر او بسته است. این جمله را كه از شمر شنید، ضمنا نسبت به عمر سعد هم ناراحت شد كه اینها چیست كه تو برای من می نویسی؟ ! برداشت یك نامه تندی به عمر سعد نوشت كه ما تو را نفرستادیم آنجا برای ما مصلحت اندیشی بكنی، اینها چیست برای من می نویسی؟ ! تو مأمور یكی از دو كاری: یا باید حسین بن علی را بكشی و سرش را برای من بفرستی، یا خودش را كت بسته تحویل من بدهی. اگر حاضری دستور ما را اجرا كنی اجرا كن، حاضر نیستی ما شخص دیگر را به امارت جیش منصوب می كنیم. یك نامه هم محرمانه نوشت، به دست خود شمر داد و گفت: آن نامه من را به او بده، اگر قبول كرد كه بسیار خوب او امیر باشد تو هم امر او را اطاعت كن، اگر دیدی قبول نمی كند فورا این حكم را بیرون بیاور، گردنش را بزن، سرش را برای من بفرست و خودت امیر جیش باش.
وقتی كه شمر نامه اول را به عمر سعد داد، او خواند و یك نگاهی به سراپای شمر كرد، گفت:

تو نگذاشتی، من می فهمم، این وسوسه را تو كردی. شمر گفت: حالا به هرحال چه كار می كنی؟ دستور امیر را اجرا می كنی یا نه؟ او هم حدس زد كه اگر بگوید نه چه خواهد شد، گفت: البته اجرا می كنم. شمر گفت: بسیار خوب، تكلیف من چیست؟ گفت: تو امیر و فرمانده پیادگان باش.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است