در
کتابخانه
بازدید : 1639635تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Expand شناسه کتابشناسه کتاب
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (10)</span>آشنایی با قرآن (10)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره مزّمّل</span>تفسیر سوره مزّمّل
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره مدّثّر</span>تفسیر سوره مدّثّر
Expand تفسیر سوره مدّثّر (1) تفسیر سوره مدّثّر (1)
Collapse تفسیر سوره مدّثّر (2) تفسیر سوره مدّثّر (2)
Expand تفسیر سوره مدّثّر (3) تفسیر سوره مدّثّر (3)
Expand تفسیر سوره مدّثّر (4) تفسیر سوره مدّثّر (4)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره قیامة</span>تفسیر سوره قیامة
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (11)</span>آشنایی با قرآن (11)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (12)</span>آشنایی با قرآن (12)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (13)</span>آشنایی با قرآن (13)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (14)</span>آشنایی با قرآن (14)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اما آنچه كه در كوفه بود: وقتی كه اسرا را وارد مجلس ابن زیاد كردند چشم پسر زیاد به علی بن الحسین (سلام اللّه علیه) افتاد. می دانیم كه ایشان در ایامی كه در كربلا بودند بیمار بودند و شدید هم بیمار بودند. این نام «بیمار» كه به ایشان داده شده است نه به اعتبار همه عمر است، به اعتبار این است كه همان چند روز بیمار بودند. ولی آنها كه به بیمار و غیر بیمار ابقاء نمی كردند، بیمار را هم با غل و زنجیر وارد مجلس ابن زیاد كردند. نگاهش كه به ایشان افتاد، مثل اینكه انتظار نداشت پسر بزرگی از اباعبداللّه زنده باشد، با یك تكبّر و تفرعن خیلی زیادی پرسید كه تو كی هستی؟ فرمود: اَنـ- َا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ من علی پسر حسینم. گفت: اَلـ- َیْسَ اللّهُ قَتَلَ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ فی كَرْبَلاء؟ مگر خدا علی بن الحسین را در كربلا نكشت؟ فرمود: من برادری داشتم به نام علی، سپاهیان تو او را كشتند. گفت: خیر، خدا كشت. فرمود: نه، سپاهیان تو كشتند. گفت: نه، خدا كشت. فرمود: به یك معنا قبض روح همه مردم در دست خداست: اَللّهُ یَتَوَفَّی اَلْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها [1]ناراحت شد كه حسین اسم بچه هایش را علی گذاشته؛ از بس كه با علی دشمن است! گفت: عَلِیٌّ وَ عَلِیٌّ وَ عَلِیٌّ. بابای تو اسم بچه هایش را همواره علی می گذارد: علی، علی، علی! علی بزرگتر، علی كوچكتر، علی وسط، علی چنین! فرمود: پدر من از بس پدر خودش را دوست می دارد و به پدرش ارادت و اخلاص می ورزد، اسم پدرش را روی بچه هایش می گذارد. این حرف خیلی معنا داشت. یعنی به عكس شما كه پدرانتان برایتان ننگ اند.
چند جمله دیگر همین طور گفت ولی انتظار نداشت كه این جوان علیل و بیمار سخنی بگوید.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 116
او انتظار سكوت داشت اما دید حرفهایش را خیلی قوی جواب می دهد. فورا فریاد كرد كه جلاد بیا گردن این را بزن. چرا این را زنده پیش من آوردند؟ تا این جمله را گفت، زینب (سلام اللّه علیها) از جا حركت كرد، دست انداخت به گردن علی بن الحسین (سلام اللّه علیه) و فرمود: پسر زیاد! نمی توانی گردن این را بزنی مگر اینكه قبلاً گردن من را زده باشی. اینجا بود كه ابن زیاد یك نگاهی كرد و گفت: «عَجَبا لِلرَّحِم» سبحان اللّه! اینها چقدر یكدیگر را دوست می دارند. گفت: به خدا قسم شك ندارم كه این راست می گوید. یقین دارم كه اگر بخواهم این را گردن بزنم اول باید گردن این زن را بزنم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 117

[1] - . زمر/42.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است