در
کتابخانه
بازدید : 1639957تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Expand شناسه کتابشناسه کتاب
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (10)</span>آشنایی با قرآن (10)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره مزّمّل</span>تفسیر سوره مزّمّل
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره مدّثّر</span>تفسیر سوره مدّثّر
Expand تفسیر سوره مدّثّر (1) تفسیر سوره مدّثّر (1)
Expand تفسیر سوره مدّثّر (2) تفسیر سوره مدّثّر (2)
Collapse تفسیر سوره مدّثّر (3) تفسیر سوره مدّثّر (3)
Expand تفسیر سوره مدّثّر (4) تفسیر سوره مدّثّر (4)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره قیامة</span>تفسیر سوره قیامة
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (11)</span>آشنایی با قرآن (11)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (12)</span>آشنایی با قرآن (12)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (13)</span>آشنایی با قرآن (13)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (14)</span>آشنایی با قرآن (14)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
آنوقت معنی اضلال و هدایت الهی هم در یك قسمتهایی همین است. خدا چیزی را برای هدایت مردم می فرستد ولی چون هدایت یك امر اجباری نیست (و اگر اجباری باشد هدایت نیست) بلكه امر اختیاری است، قهراً بعضی هم آن را اختیار نمی كنند و گمراه می شوند، اینجا می شود گفت كه این برای هدایت مردم و برای گمراهی مردم فرستاده شد، یعنی هدایت عده ای از مردم غایت است و گمراهی عده دیگر عاقبت، كه به آن منتهی می شود؛ و لهذا می فرماید: كَذلِكَ یُضِلُّ اللّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهدی مَنْ یَشاءُ. اینچنین خدا گمراه می كند هر كه را بخواهد و هدایت می كند هركه را بخواهد، یعنی نظام هدایت و ضلالت به این شكل پیدا می شود كه یك مطلبی طرح می شود، عده ای از آن حسن استفاده می كنند، این می شود هدایت الهی، و عده ای از آن سوء استفاده می كنند، این می شود ضلالت الهی.
چون اینجا صحبت عدد 19 به میان آمده قرآن می گوید شما خیال نكنید كه اگر ما گفتیم «19» یعنی مأمورین الهی همین نوزده هستند. این «نوزده» كه ما گفتیم (قرآن توضیح نمی دهد نوزده شعبه است، نوزده شأن است، چیست) این قدر بدانید كه جنود و سپاه پروردگار را غیر از خودش كسی نمی داند. معنایش این است كه تمام ذرات زمین و آسمان جنود او هستند. پس اینكه ما می گوییم نوزده تا، نه خیال كنید ما فقط نوزده مأمور و نوزده نگهبان داریم، بلكه تمام ذرات عالم وجود جنود و سپاهیان و مأمورین ما هستند: وَ ما یَعْلَمُ جُنودَ رَبِّكَ اِلاّ هُوَ اطلاع ندارد بر سپاهیان پروردگار تو مگر خود او؛ چون آن سپاهیان محدود به حدی نیست، غیر متناهی است و جز ذات او هیچ ذاتی نمی تواند بر جنود او احاطه پیدا كند. بنابراین اگر كسی هم احاطه پیدا كند باز به احاطه دادن پروردگار است.
وَ ما هِیَ اِلاّ ذِكْری لِلْبَشَرِ. نیست این (یا اینها، این آیات) مگر مایه بیداری و تنبّهی برای بشر.

از اینها كه ما بیان كردیم شما باید استفاده تذكر و تنبه بكنید.
ایام مصیبت است، تیمّناً و تبرّكاً و توسّلاً ذكر مصیبتی می كنیم.
امروز به حسب تقویم اول ماه صفر بود كه فردا می شود دوم ماه صفر. بر حسب آنچه ارباب
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 125
مقاتل نوشته اند روز دوم ماه صفر اسرا را وارد دمشق كرده اند یعنی به حسب تطبیق، روزی مانند فردا. بنابراین در مثل امروزی [آنها در راه بوده اند. ] خیلی هم به سرعت می رانده اند و این خود یكی از موجبات زجر اهل بیت پیغمبر بوده است. این گونه كه نوشته اند به محض اینكه قضایای كربلا در خود كربلا پایان می پذیرد پسر زیاد پیك سریعی را به شام می فرستد برای اینكه دستور بگیرد كه با اسرای اهل بیت چه عملی انجام بدهد و چه رفتاری بكند، بكشد، زندانی شان بكند، به شام بفرستد، چه بكند؟ آن پیك به سرعت می رود و بر می گردد و دستور می گیرد كه اینها را به شام بفرستد. حال دقیقاً نمی دانیم چند شبانه روز در كوفه بوده اند، این قدر می دانیم كه بعد از كوفه به سرعت آنها را به شام فرستاده اند.
مطابق آنچه مقاتل نوشته اند در مثل روز دوم صفر وارد دمشق شدند. ارباب مقاتل چنین نوشته اند: «فَلَمّا قَرُبوا مِنْ دِمَشْقَ دَنَتْ اُمُّ كُلْثومٍ مِنْ شِمْر» به نزدیك این شهر كه رسیدند امّ كلثوم، دختر دوم علی علیه السلام خود را به شمر- همان كه قاتل برادرش بود- نزدیك كرد. وضعی بود كه بر خود لازم دید این تقاضا را از این مرد شقیّ پلید بكند. می دانستند كه در كوفه چه خبر بود و چه قضایایی بود و می دانستند كه اینها باز همان وضع كوفه را در اینجا تكرار می كنند. در كوفه كه بعضی از سرها را قبلاً به آنجا آورده بودند اینها را برگرداندند كه با اسرا با هم وارد كنند. پس در شام به طریق اولی همه را با هم خواهند آورد. نزدیك آمد و گفت: من از تو یك تقاضا دارم، تقاضای من این است كه سرها را از اسرا جدا كن. البته معلوم است كه منظورش چه بود. منظورش این بود كه مردم به تماشای سرها مشغول بشوند و به تماشای اسیران نپردازند. ولی این مرد پلید گفت: من مخصوصاً برعكس رفتار خواهم كرد. دستور داد كه جز این، طور دیگری عمل نشود. ما درست نمی دانیم كه چه بوده است، این قدر می دانیم كه اهل بیت پیغمبر آنچنان كه از شام نالیده اند از هیچ جای دیگر ننالیده اند؛ چون بعد، از امام زین العابدین علیه السلام سؤال شد: آقا! در همه این مراحل كجا از همه جا بر شما سخت تر گذشت؟ نوشته اند كه سه نوبت فرمود: اَلشّامُ اَلشّامُ اَلشّامُ.

در شام از همه جا سخت تر گذشت. (معلوم می شود كه دل امام خیلی پر درد بوده است. ) شاید یك علتش این است كه شام از سابق مركز حكومت معاویه و یزید بود و مردم با اهل بیت پیغمبر كمتر آشنایی داشتند و در آنجا آزارهای روحی قهراً خیلی بیشتر بوده است.
به هر حال در یك چنین وضعی اهل بیت را وارد مجلس یزید كردند. امام زین العابدین علیه السلام فرمود كه ما دوازده نفر بودیم، زن و بچه و مرد (مردشان منحصر به خود ایشان بوده است) كه تمام ما را به یك ریسمان (یا شاید زنجیر) بسته بودند. یك سر زنجیر به بازوی من بود و سر دیگر زنجیر به بازوی عمه ما زینب سلام اللّه علیها، و با یك چنین وضعی ما را وارد مجلس یزید كردند.

و در همان جا بود كه امام زین العابدین با بیانی تحریك آمیز كه قهراً تمام اهل جلسه را ناراحت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 126
می كرد و باران ملامت به طرف یزید متوجه می شد این جمله معروف را فرمود: یزید! من دو سه كلمه می خواهم با تو حرف بزنم. او هم با كمال غرور گفت: بگو اما توجه داشته باش كه در چنین مجلسی هذیان نگویی (یعنی حرفی كه به ما بربخورد نگویی، ولی چنین تعبیر زشتی كرد) . فرمود:

نه، من فقط می خواهم از تو یك سؤالی بكنم و جواب بگیرم. سؤال من این است: تو به نام پیغمبر اینجا نشسته ای، حالا بگو اگر پیغمبر در این مجلس می بود چه وضعی و چه حالی می داشت؟ و لا حول و لا قوّة الاّ باللّه العلیّ العظیم و صلّی اللّه علی محمد و آله الطّاهرین.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 127
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است