در
کتابخانه
بازدید : 1640275تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Expand شناسه کتابشناسه کتاب
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (10)</span>آشنایی با قرآن (10)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره مزّمّل</span>تفسیر سوره مزّمّل
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره مدّثّر</span>تفسیر سوره مدّثّر
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره قیامة</span>تفسیر سوره قیامة
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (11)</span>آشنایی با قرآن (11)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (12)</span>آشنایی با قرآن (12)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (13)</span>آشنایی با قرآن (13)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (14)</span>آشنایی با قرآن (14)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
بعد جمله عجیبی هست. چرا انسان منكر قیامت می شود و چرا قیامت را استبعاد می كند؟ چرا می آید این جور مسائل را مطرح می كند؟ بدیهی است كه طرح این گونه مسائل اصلاً معقول و منطقی نیست كه وقتی بحثی را راجع به كل جهان و راجع به خدای جهان مطرح كنند [انسان انكار یا استبعاد كند. ] این خدایی كه جهانِ به این عظمت را آفریده (و تو در یك قسمت كوچكی از جهان قرار گرفته ای و همه علم و اطلاعات و معلوماتت از جهان نسبت به آنچه كه در جهان هست یك قطره هم در مقابل اقیانوس نیست و اصلاً قابل مقایسه نیست) ، خدای جهان كه خالق جهان است خبر داده كه رستاخیزی هست، دیگر جای این مطلب نیست كه یك كسی بیاید بگوید كه آیا این كار شدنی است یا نشدنی؟ آخر تو شدنی و نشدنی را با مقیاس قدرت و توانایی و علم خودت می گویی. تو حساب كن كه این امر با مقیاس [قدرت و علم خدا شدنی است یا نه. ] اگر- فرض كنید- پیغمبر به عنوان یك بشر می گفت كه من در ده سال دیگر می خواهم مرده زنده كنم، و تو می گفتی كه من نمی پذیرم (یك بشر را در مقابل خودت می دیدی) مانعی نداشت. یك بشر از آن جهت كه بشر است می تواند توانایی بشر را مقیاس قرار بدهد. ولی وقتی پیغمبر می آید از خدا و از قدرت لایزال الهی خبر می دهد، دیگر برای انسان جای این جور حرفها نیست.
پس مسئله چیز دیگر است و آن این است: انسان گاهی یك نظریه را قبول می كند و یا رد می كند نه به دلیل منطقی بودن یا منطقی نبودن آن؛ اگر نظریه ای را قبول می كند نه به دلیل منطقی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 149
بودنش است و اگر مخالفت می كند نه به دلیل منطقی نبودنش است. صورتاً شكل منطقی به قضیه می دهد، اما اگر باطنش را خوب بشكافید می بینید كه به نوعی می خواهد خودش و عمل خودش را توجیه كند، لذا این را به صورت یك اصل و یك عقیده ذكر می كند. و این چه مسئله مهمی است! می بینید یك كسی می گوید به عقیده من جامعه باید چنین باشد. شروع می كند به استدلال كردن. به عقیده من باید چنین نباشد. حالا صورت قضیه این است كه دارد استدلال می كند و دلیل منطقی می آورد ولی اگر باطنش را بشكافی، آنجا كه می گوید باید چنین باشد، می بینی خودش یك جوری هست كه برای اینكه خودش را توجیه كرده باشد این سخن را می گوید؛ یعنی اول به یك شكل ساخته شده، به یك شكل هست، به یك شكل عمل می كند، بعد می خواهد وضع خودش را توجیه كند، می آید می گوید كه باید چنین باشد.
یك وقت در كتابهای كسروی (علیه ما علیه) ، مطلب خوبی را خواندم. او یك مجله به نام «پیمان» و یك روزنامه به نام «پرچم» منتشر می كرد كه من كم خوانده بودم یعنی آن زمانها به دستم نرسید، بعدها كه به دستم رسید بعضی از آنها را خواندم. یك جا شكایت و گله كرده بود از افرادی كه توقعاتی از ما دارند، مقالاتی می آورند و وقتی كه ما درج نمی كنیم ناراحت می شوند. ما یك روش مخصوص به خودمان داریم و اگر یك مقاله متناسب با هدفمان باشد چاپ می كنیم، اگر نباشد نه. بعد نوشته بود: آخر حرفهای مردم هم كه چندان روی اصول نیست. آنگاه این قصه را نوشته بود كه یك وقت یك آقایی آمد، دیدیم یك مقاله خیلی بلند بالایی نوشته راجع به زن و حقوق زن كه اصلاً در طول تاریخ درباره این جنس ظلم شده است. مگر چه تفاوتی میان زن و مرد هست؟ حجاب یعنی چه؟ و. . . در «قانون زوجیت» اینها اساساً باید اصلاح بشود. زن چنین است، زن چنان است. در فضائل زن یك مقاله خیلی مفصل و بلند بالایی نوشته و آورده بود كه ما چاپ كنیم. ما نگاه كردیم و دیدیم به هر حال این به درد مجله نمی خورد، چاپ نكردیم.
دو سه ماه گذشت، باز دیدیم همان آدم آمد و مقاله ای آورد. نگاه كردیم دیدیم تمامش در بدی زن است كه این موجود چنین است، هر چه خیانت در عالم است ناشی از اوست، هر چه جنایت در عالم هست دست زن در كار است و. . . . با خود گفتیم این كه سه ماه پیش چنان مقاله ای نوشته بود حالا چرا چنین مقاله ای نوشته؟ در باره اش تحقیق كردیم، دیدیم در آن وقت هنوز زن نگرفته بود، عاشق یك زن شده بود، چون خودش عاشق یك زن شده بود این برایش یك فلسفه شده بود كه زن چنین و چنان است. رفته بود زنی گرفته بود، بعد اختلاف پیدا كرده بود، آن زن هم این را خوب اذیت كرده بود، حالا كه خوب اذیت شده بود یك فلسفه دوم برای خودش پیدا كرده بود.
حال این گونه است كه خیلی ها فلسفه ها را از وضع خودشان می سازند نه اینكه فلسفه ای را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 150
اول قبول كرده اند بعد وضع خودشان را با آن فلسفه تطبیق می دهند؛ فلسفه ها را برای توجیه وضع خودشان می سازند.
قرآن می گوید بگذار ما ته دل اینها را بگوییم، چرا سرش را فیلسوفانه تكان می دهد و می گوید: مگر قیامت شدنی است؟ مگر این استخوانها را می شود جمع كرد؟ قصه چیز دیگر است:

بَلْ یُرِیدُ اَلْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ دلش می خواهد آزاد باشد، دلش می خواهد قیامت دروغ باشد تا هرچه دلش می خواهد شلنگ بیندازد، حالا به صورت یك فلسفه ذكر می كند كه مگر می شود؟ ته دلت را بگو. بگو اگر قیامت باشد كه من نمی توانم هركاری دلم می خواهد بكنم، حقی هست، حسابی هست، رسیدگی هست. دلم نمی خواهد حقی و حسابی و رسیدگی ای باشد و به تمام جزئیات اعمال انسان برسند. برای اینكه دلش می خواهد حساب و كتابی در عالم نباشد شكل فیلسوفانه به قضیه می دهد: من می گویم منطقاً نمی شود چنین چیزی باشد.
بَلْ یُرِیدُ اَلْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ بلكه مطلب این است كه انسان می خواهد (می گویند اینجا تقدیری هست) قیامتی نباشد؛ دلش می خواهد قیامت نباشد نه عقلش حكم می كند كه قیامت نیست، چرا؟ برای اینكه در آینده اش (اَمام یعنی پیش رو، جلو) ، در این عمری كه باقی مانده یك شكمی از عزا در بیاورد، فجور كند در آینده ای كه در جلو دارد؛ چون همین قدر كه فكر قیامت مطرح شد معنایش این است كه دو راه در پیش روی من هست: راه حق، درستی، راستی، سایر صفات حسنه و صفات جمیله؛ و راه خیانت و جنایت. از این راه اگر بروم خیر و پاداش است، از آن راه اگر بروم مجازات است. خلاصه حساب و كتاب هست. آدمی كه دلش نمی خواهد حساب و كتاب باشد این حرف را می زند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است