در
کتابخانه
بازدید : 1639925تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (10)</span>آشنایی با قرآن (10)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره مزّمّل</span>تفسیر سوره مزّمّل
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره مدّثّر</span>تفسیر سوره مدّثّر
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره قیامة</span>تفسیر سوره قیامة
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (11)</span>آشنایی با قرآن (11)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (12)</span>آشنایی با قرآن (12)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (13)</span>آشنایی با قرآن (13)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (14)</span>آشنایی با قرآن (14)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
از اینجا معلوم می شود كه چرا نفس لوّامه با یوم القیمة پشت سر یكدیگر ذكر شده [به صورت ] دو تا قسم. گفتیم «سوگند نمی خورم» تلویحاً یعنی سوگندْ بلی: سوگند به روز قیامت، سوگند به نفس ملامتگر، چون نفس ملامتگر نمونه كوچك قیامت است و قیامت نمونه بزرگ نفس ملامتگر.

قیامت مگر چیست؟ قیامت به منزله وجدان كل جهان است كه به همه حسابها رسیدگی می شود.

نفس ملامتگر قیامتی است كه برای هر كسی در درون خودش بپا می شود. در قیامت به حساب اعمال انسان و همه جهان به صورت كلی رسیدگی می شود؛ در درون انسان هم هر كسی خودش به حساب خودش می رسد. پس یك میزانِ عدل الهی است كه در قیامت بپا می شود، یك میزان كل، و یك میزان و ترازوی جزئی است كه در قلب هركسی وجود دارد و آن همین نفس لوّامه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 147
است.
پس سوگند به ترازوی عدل بزرگ كه قیامت است، و سوگند به ترازوی عدل كوچك در درون انسان به نام نفس ملامتگر.
از قرائن معلوم است كه این سوگندها (سوگند نمی خورم یعنی در واقع جای سوگند خوردن است و تلویحاً كأنه سوگند می خورم) یعنی به حقیقتِ این ترازوی عدل كلی و به حقیقتِ این ترازوی عدل جزئی قسم كه شما مبعوث خواهید شد و رها شده نیستید.
بعد جمله ای دارد كه منظور انسانهایی هستند كه در آن زمان هم بوده اند و در همه زمانها هستند: أَ یَحْسَبُ اَلْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ آیا انسان گمان می برد كه ما استخوانهای او را، ذرات پوسیده متفرق شده استخوان او را گرد نخواهیم آورد؟ حالا چرا این كلمه گفته شده؟ چون منكرین قیامت در آن زمان از طریق استبعاد انكار می كردند، می گفتند تو كه می گویی قیامت، مگر چنین چیزی ممكن است كه این بدنها و استخوانهایی كه می پوسد و ذراتش متفرق می شود و هر ذره اش به جایی می رود، این همه ذرات پوسیده از نو جمع بشود: وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ اَلْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ [1]. آن شخص استخوان پوسیده ای از یك انسانی را از قبرستان پیدا كرد و آمد در مقابل پیغمبر ایستاد، آن استخوان پوسیده را با دست خودش نرم و پودر كرد، آنگاه فوت كرد، بعد گفت: كیست كه بیاید اینها را زنده كند؟ چه كسی می تواند چنین كاری بكند؟ قدرت خدا را با قدرت خودش می خواست مقایسه كند: من به عنوان یك بشر- و هر بشر دیگر- قادر به این كار نیستم، با مقیاس بشری یك كار نشدنی است، پس نشدنی است.
أَ یَحْسَبُ اَلْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ آیا انسان (نمی گوید همه انسانها و نمی گوید چه كسی، بلكه می گوید «انسان» كه در هر زمانی نمونه اش پیدا می شود) گمان می برد كه ما استخوانهای او را بعد از اینكه بپوسد و متفرق بشود گرد نخواهیم آورد و از نو جمع نمی كنیم؟ بَلی قادِرینَ عَلی اَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ. شما غصه جمع كردنش را می خورید كه هر ذره ای به جایی پراكنده شده چگونه اینها جمع بشوند؛ قادریم جمع كنیم و قادر هستیم كه از نو اینها را تركیب كنیم؛ بالاتر، قادر هستیم كه نه استخوانِ مثلاً ساق پا كه به نظرت خیلی مهم آمده است، بلكه استخوان سر انگشتها را كه ظریفترین و كاراترین استخوانها و بلكه كاراترین عضوهای بدن انسان است گرد آوریم.

[1] - . یس/78.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است