در
کتابخانه
بازدید : 1639296تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (10)</span>آشنایی با قرآن (10)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (11)</span>آشنایی با قرآن (11)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره دهر</span>تفسیر سوره دهر
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره مرسلات</span>تفسیر سوره مرسلات
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره نبأ</span>تفسیر سوره نبأ
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره نازعات</span>تفسیر سوره نازعات
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (12)</span>آشنایی با قرآن (12)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (13)</span>آشنایی با قرآن (13)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (14)</span>آشنایی با قرآن (14)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
یكی از چیزهایی كه برای انسان «ارزش» محسوب شده است آن چیزی است كه آن را به نام «حقیقت» می نامند. افلاطون مدعی شده است كه همه ارزشهای انسانی در سه ارزش خلاصه می شود: حقیقت، راستی، زیبایی، و انسان آن وقت به كمال انسانیت رسیده است كه این سه چیز در او یگانه شده باشد، به صورت موجودی درآمده باشد كه در آن، حقیقت و راستی و زیبایی [1]یكی شده باشد. مقصود از حقیقت همان چیزی است كه در تعبیر دیگر، از آن به «حكمت» یاد می شود، یعنی دریافت انسان واقعیت هستی را آنچنان كه هست و جریان دارد. یا اگر كمی بالاتر از كلمه «دریافت» كلمه دیگری بخواهیم انتخاب كنیم باید بگوییم: دریافت و رسیدن و متصل شدن به حقیقت هستی و واقعیت هستی و جریان هستی آنچنان كه هست. این مطلب كه به این تعبیر گفته می شود كه مهمترین ارزش برای انسان حقیقت است، به معنی این است كه انسانیت انسان به حكمت و خرد و اندیشه اوست و این اندیشه و خرد و عقل است كه باید به دریافت حقیقت نائل شود و به تعبیر دیگر به حقیقت برسد.
در مقابل این نظر یك نظر دیگر ممكن است وجود داشته باشد و آن نظر این است: مسئله رسیدن به حقیقت آنچنان كه هست، ارزش ذاتی برای انسان ندارد بلكه ارزش مقدِّمی دارد؛ یعنی عقل، فكر، اندیشه برای انسان مثل دست و پا و سایر اعضا و جوارح است و همچنان كه اعضا و جوارح فقط ارزش آلی برای انسان دارد، عقل هم ارزش ابزاری دارد و ابزار است برای اینكه انسان كاری را انجام بدهد. معنای این سخن این است كه تمام ارزشها برای انسان در عمل خلاصه می شود. اندیشه، فكر، دریافت حقیقت برای این است كه انسان عملش را درست تنظیم كند. بنا بر این نظریه، اگر فرض كنیم انسان دریافت حقیقت بكند ولی عمل نكند یا بر خلاف عمل كند، متقابلاً دریافت حقیقت نكند ولی درست عمل كند، دومی درست است.
این همان نظری است كه می گوید ایمان- كه همان تسلیم حقیقت بودن و تصدیق به حقیقت است- برای انسان ارزش ذاتی ندارد، فقط مقدمه عمل است. پس ارزش ذاتی مال عمل است.

ایمان، ابزاری است برای عمل. باید ایمان داشت تا بتوان عمل كرد. ایمان مثل اهرمی است كه به وسیله آن یك حركت سنگین صورت می گیرد. ایمان اهرمِ عمل است. خود اهرم فی حد ذاته ارزشی ندارد، ارزش- هر چه هست- مال كاری است كه انجام می شود.
ولی آن نظریه اول می گفت ارزش، همه مال علم و دریافت حقیقت است، مال حكمت و عقل است، و برای عمل حساب زیادی باز نمی كرد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 256
در صدر اسلام هر دو نظریه میان نحله های كلامی پیدا شده بود. گروهی بودند به نام «مُرجئه» كه تمام تكیه شان روی ایمان بود، می گفتند پیغمبران آمده اند كه به مردم ایمان و دریافت صحیح حقیقت بدهند؛ حقیقت را بر مردم عرضه بدارند، مردم هم به آن حقیقت ایمان و اعتراف و تصدیق داشته باشند. این اصل است، دیگر مسئله عمل یك فرع و طفیلی است. ایمان اگر درست بود همه چیز درست است، عمل یك امر خیلی طفیلی است. گروه دیگر- كه خوارج بیشتر این گونه بودند- ارزش را فقط و فقط برای عمل می دانستند، اصلاً برای ایمان [ارزشی قائل نبودند. ] ایمان را صرفا یك اهرم برای انجام عمل تلقی می كردند و الاّ ایمان ارزشی ندارد. لهذا اصلاً مقیاس كفر و اسلام را خود عمل قرار می دادند و معتقد بودند فاسق و كافر با همدیگر فرق ندارد. اگر كسی مرتكب گناه كبیره بشود كافر است. آدمی كه مرتكب یك گناه كبیره می شود از اسلام خارج است چون اسلام جز عمل چیزی نیست.
ولی آن چیزی كه اولاً از خود آیات قرآن استنباط می شود و ثانیا در روایات و مكتب اهل البیت فوق العاده روی آن تكیه كرده اند و تعلیم داده اند، گو اینكه بعدها مدعیان پیروی اهل البیت - مثل ما- گاهی از آن طرف رفتند گاهی از این طرف، ولی اصل تعلیم این است كه خیر، هم ایمان و تصدیق به حقیقت و دریافت حقیقت ارزش ذاتی دارد و هم عمل. سعادت انسان به هر دو بستگی دارد. لهذا شما می بینید قرآن همیشهآمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّالِحاتِ *را توأم ذكر كرده. این چه بیماری است كه بگوییم اصل، امَنوا استوَ عَمِلُوا اَلصّالِحاتِ *مهم نیست، یا بگوییم اصل، عَمِلُوا اَلصّالِحاتِ *است امَنوا مهم نیست. اگر مهم نبود قرآن فقط بر یكی از ایندو تكیه می كرد. پس چرا هر دو را توأم با یكدیگر ذكر می كند؟

[1] - . مقصود او از زیبایی، زیبایی معقول است نه زیبایی محسوس و جسمانی.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است