در
کتابخانه
بازدید : 1639958تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (10)</span>آشنایی با قرآن (10)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (11)</span>آشنایی با قرآن (11)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره دهر</span>تفسیر سوره دهر
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره مرسلات</span>تفسیر سوره مرسلات
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره نبأ</span>تفسیر سوره نبأ
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره نازعات</span>تفسیر سوره نازعات
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (12)</span>آشنایی با قرآن (12)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (13)</span>آشنایی با قرآن (13)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (14)</span>آشنایی با قرآن (14)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
حال چرا قیامت را «یوم الفصل» می گویند؟ اصل لغت «فصل» به معنی جدا كردن است. اگر بخواهند چیزهایی را كه از یك جنس نیستند و مختلفند و با یكدیگر آمیخته هستند از یكدیگر جدا كنند، این كار را «فصل» می گویند. آن كاری كه یك كشاورز می كند كه مثلاً گندم می كارد؛ بعد كه این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 283
گندم رشد می كند، دانه و كاه پیدا می كند ولی دانه ها در میان كاهها در خوشه ها مخفی هستند، بعد اینها را درو می كند، بعد خرمن می كند، بعد این كاهها را به اصطلاح می كوبد، بعد در نسیم باد دانه ها را از كاهها جدا می كند؛ این كار اسمش «فصل» است. برای یك نفر كشاورز روز خرمن یوم الفصل است.
مَثَلی است كه گویا در حدیث آمده و مولوی هم به شعر آورده. می گوید موسی از خدا سؤال كرد: ای خدا چرا بندگان را می آفرینی و بعد می میرانی، فلسفه این كار چیست؟ كأنه این طور سؤال كرد كه اگر بناست اینها نباشند پس چرا از اول اینها را می آفرینی، اگر بناست باشند چرا بعد از اینكه به وجود می آیند اینها را می بری؟ به موسی جواب داده شد: موسی! جوابت باشد برای بعد، فعلاً خدا به تو دستوری می دهد برو آن دستور را عمل كن، هر امری هست اطاعت كن. برو كمی كشاورزی كن، زمینی شخم كن و گندمی بكار. موسی شد مثل یك كشاورز، گندمی تهیه كرد و زمینی را شخم زد و سرگرم كار خودش بود. آن گندم از زمین رویید و دمید و تدریجا رشد كرد و بزرگ شد در حالی كه سبز بود و بعد به منتهای رشد خودش رسید، قهرا زرد شد و بعد موقع درو فرا رسید. داسش را برداشت و رفت درو كرد. بعد كه درو كرد و داشت مشغول خرمن كردن می شد به او وحی رسید كه موسی! این چه كاری بود؟ چرا گندمی را كه خودت كاشتی و از زمین روییده است درو می كنی؟ اگر این باید باشد چرا درو می كنی، اگر نباید باشد چرا از اول كاشتی؟ گفت:

خدایا! برای اینكه ابتدا كه من این دانه ها را كاشتم و از زمین رویید فقط یك گیاه بود، گندم و كاه با یكدیگر مخلوط بودند. تدریجا رشد كرد و كمال یافت. بعد گندم برای خودش استقلال پیدا كرد كاه هم استقلال پیدا كرد. قبلاً كاه و گندم با یكدیگر آمیخته و به صورت یك ماده بودند ولی در اثر رشد كردن و تكامل پیدا كردن از یكدیگر جدا شدند. حالا كه گندم به كمال خودش رسیده و كاه را پشت سرش انداخته من باید ایندو را جدا كنم، گندم را ببرم و كاه را مثلاً به حیوانات بدهم.
فرمود: انسانها هم همین طورند. آمدن انسانها در دنیا برای همین است كه روحها و واقعیت اینها به كمال برسد. روح یك انسان- حال می خواهد شقی باشد یا سعید- به منزله آن دانه گندم یا دانه جو است و بدن او به منزله آن كاه. این دانه بالاخره باید از این كاه جدا شود؛ این برود دنبال كار خودش، آن هم برود دنبال كار خودش. این همان معنی فصل است، یعنی در ابتدا یكی بودن و بعد از یكدیگر جدا شدن. این امر لازمه نظام عالم است. اصلاً اینكه هر چیزی به كمال شایسته خودش برسد جز از این طریق ممكن نیست.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است