در
کتابخانه
بازدید : 1640426تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Expand شناسه کتابشناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (10)</span>آشنایی با قرآن (10)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (11)</span>آشنایی با قرآن (11)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره دهر</span>تفسیر سوره دهر
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره مرسلات</span>تفسیر سوره مرسلات
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره نبأ</span>تفسیر سوره نبأ
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره نازعات</span>تفسیر سوره نازعات
Expand تفسیر سوره نازعات (1) تفسیر سوره نازعات (1)
Collapse تفسیر سوره نازعات (2) تفسیر سوره نازعات (2)
Expand تفسیر سوره نازعات (3) تفسیر سوره نازعات (3)
Expand تفسیر سوره نازعات (4) تفسیر سوره نازعات (4)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (12)</span>آشنایی با قرآن (12)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (13)</span>آشنایی با قرآن (13)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (14)</span>آشنایی با قرآن (14)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
قبلاً گفته ایم و علمای ادب این مطلب را به وضوح نوشته اند كه استفهام یعنی سؤال، یعنی چیزهایی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 317
كه علامت سؤال است، مثل «آیا» در فارسی. معنی اوّلی اش سؤال یعنی استخبار است. انسان از كسی چیزی را كه نمی داند می پرسد، می خواهد كسب خبر كند. ولی استفهام در موارد متعددِ دیگر به كار برده می شود، نه فقط در زبان ادب، بلكه همچنین در زبان محاوره، و خیلی شایع و رایج است و یك مورد بالخصوص هم نیست.
گاهی استفهام برای اظهار تعجب گفته می شود. مثلاً شما و یك فرد دیگر در مجلسی با شخصی مواجه می شوید، بعد حرفها و سخنان و رفتارهایی كه هیچ انتظار نداشتید، از او می شنوید و می بینید. وقتی كه از او جدا می شوید یكی به دیگری می گوید: آیا شنیدی چه گفت؟ معلوم است و شك ندارد كه او شنیده چون هر دو با هم بوده اند. این «آیا شنیدی چه گفت» فقط برای اظهار تعجب است، یعنی آیا از گفته او تعجب نمی كنی؟ یا پدری وقتی كه با پسرش سخن می گوید به صورت استفهام به او می گوید: پسر جان! آیا تو پسر من نیستی؟ این دیگر از جنبه استخبار سؤال و جواب ندارد، بلكه به عنوان تقریر و تذكر و یادآوری است كه یادت باشد، فراموش نكن، به این نكته توجه داشته باش كه پسر من هستی و من پدرت هستم، با من كه حرف می زنی با پدرت داری حرف می زنی.
گاهی استفهام برای این است كه رغبت طرف را بیشتر كند. مثلاً واعظی می خواهد قصه ای را برای مردم به عنوان شاهد حرف خودش بیان كند. او واقعا نمی خواهد از مردم اجازه بگیرد كه آیا من این قصه را برایتان بگویم یا نگویم، ولی برای اینكه رغبت و میل و توجه مردم را بیشتر به خودش معطوف كند می گوید: آیا دلتان می خواهد یك داستان شیرینی برایتان بگویم؟ دیگر منتظر جواب آنها هم نمی شود، شروع می كند به گفتن، چون او واقعا نمی خواهد از آنها استخبار كند. اگر بخواهد استخبار و به اصطلاح رفراندوم كند صبر می كند ببیند مردم می گویند می خواهیم یا نه. این «آیا دلتان می خواهد برایتان بگویم» برای این است كه رغبت شنونده را بیشتر كند.
آیا داستان موسی برایت آمده است؟ یعنی داستان، خیلی شنیدنی است. این برای همان ایجاد رغبت زیاد در شنونده است؛ یعنی بشنوید كه داستانی بسیار شنیدنی است. حالا داستان چیست؟ بالخصوص در داستان حضرت موسی خیلی قسمتها و نكته ها هست ولی قسمتهایی در این چند جمله گنجانده شده است كه با آیات قبل و آیات بعد و در واقع با سرگذشت مشركین مكه كه انكار رسالت و بعث می كردند بستگی دارد. إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ اَلْمُقَدَّسِ طُویً . آنگاه كه پروردگار موسی او را در وادی مقدس كه نامش طوی است ندا كرد. در این آیه چون بنا بر این نیست كه تفصیل این قسمت بیان بشود خیلی به اجمال ذكر كرده است. در آیات دیگر هست كه موسی با اهل و خاندانش حركت می كرد و می آمد، شب و تاریك بود، احتیاج به آتش پیدا كرد، از دور آتشی دید، به خاندانش گفت: شما اینجا درنگ كنید تا من به آنجا بروم بلكه بتوانم آتشگیره ای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 318
برای شما بیاورم، یا شاید انسانهایی آنجا باشند از آنها راهنمایی بخواهم. به آنجا رفت.
در سوره طه و سوره های دیگر به تفصیل بیشتر است، اینجا چون منظور بیان این قسمتها نیست خیلی به اجمال بیان شده است: آنگاه كه رب موسی، موسی را ندا در داد در وادی مقدس.

در آیات دیگر دارد كه آن ندا چه بود: إِنَّنِی أَنَا اَللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ اَلصَّلاةَ لِذِكْرِی [1].

ولی اینجا نظر به یك قسمت خاص است، فقط مسئله فرعون مطرح است و این قسمتها بیان نمی شود.
برای اولین بار بود كه موسی وحی الهی را می شنید و اعلام نبوت و رسالت او شد. در همان جا به موسی گفته شد كه در واقع بعد از این تو از خودت نیستی، باید رسالتت را انجام بدهی.

اِذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی . كار خود و كار خاندانت را بگذار، آنها را به خدا واگذار كن، برو دنبال مأموریتت، برو به سوی فرعون كه سخت طغیان و سركشی كرده است.
در جاهای دیگر قرآن سابقه موسی را به تفصیل نقل كرده است. موسی همان كودكی است كه نطفه اش به آن شكل خاص منعقد شده، بعد متولد شده، بعد كودك شیرخوار بوده كه او را به آب انداخته اند و بعد همین فرعون او را از آب گرفته، در خانه همین فرعون بزرگ شده و فرعون او را مانند یك پسرخوانده در خانه خودش بزرگ كرده ولی بعد كه بزرگ شده در همان جا به حمایت بنی اسرائیل برخاسته، یك قبطی را كشته و بعد از مصر فرار كرده و به مدین رفته، در آنجا با دختر شعیب پیغمبر ازدواج كرده، سالها نزد شعیب مانده و در آنجا در واقع شاگردی شعیب را كرده است:
شبان وادی ایمن گهی رسد به مراد
كه چند سال به جان خدمت شعیب كند
و بعد از این كه دوره قراردادش با شعیب كه در ازای ازدواج با دخترش هشت یا ده سال برای شعیب كار كندمنقضی شده است، زنش را با خودش برداشته و به مصر بر می گردد، همان مصری كه در آن فرعونی آنچنان دشمنش است و سر جای خودش هست و موسی از آنجا فرار كرده و بیرون آمده. حالا به او رسالت می دهند كه باید مستقیم بروی سراغ خود فرعون.

[1] . طه/14.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است