قضیه- به مقداری كه نقل كرده اند- این است: روزی عده ای از اغنیا و ثروتمندان و اشراف قریش
از قبیل ولید بن مغیره و ابوجهل بن هشام و امیة بن خلف و اُبیّ بن خلف و احتمالا ابوسفیان و
خلاصه عده ای از كلّه گنده های قریش كه دماغشان هم پر از نخوت بود، آمده بودند خدمت پیغمبر
اكرم و با ایشان مذاكره می كردند. پیغمبر اكرم كاملا متوجه آنها بودند و با آنها صحبت می كردند،
برای این كه بلكه بشود آنها را به اسلام متمایل كرد
[1]. در این بین مرد مؤمنی از همین طبقه ای كه به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 356
حساب نمی آیند و اتفاقا از دو چشم اعمی و كور هم بود، به نام عبداللّه بن اُمّ مكتوم
[2]، از در وارد
شد. چون كور بود، نمی دانست چه خبر است، چه كسانی نشسته اند و چه موضوعی در كار است.
تا از راه رسید، بدون معطّلی گفت: یا رَسولَ اللّه! اَقْرِئْنی، عَلِّمْنِی الْقُرْآن. یا رسول اللّه! قرآن برای من
بخوان، قرآن به من تعلیم بده.
اینجا قرآن بدون این كه اسم كسی را ببرد، می فرماید: رو ترش كرد و اعراض كرد. برای چه؟
چون كوری آمده بود. وَ ما یُدریكَ و چه می دانی تو، لَعَلَّهُ یَزَّكّی شاید همین كور می خواهد پاك
شود، اَوْ یَذَّكَّرُ یا متذكّر شود (شاید برای تذكّر و بیداری آمده است و تذكّر به حال او مفید باشد) .
[1] - . همان طور كه قرآن می فرماید، پیغمبر برای هدایت مردم حریص بود؛ حتی در مورد همینهایی كه ایمان نمی آوردند. این تعبیر خود قرآن است:
إِنْ تَحْرِصْ عَلی هُداهُمْ نحل/37.
حَرِیصٌ عَلَیْكُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ (توبه/128) . یا آن آیه دیگر می فرماید:
فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا اَلْحَدِیثِ أَسَفاً(كهف/6) . قرآن می گوید: چه خبر است كه اینقدر خودت را به رنج می اندازی! مثل اینكه تو می خواهی از غم و غصه این كه اینها ایمان نمی آورند خودت را تلف كنی! این، نهایت درجه علاقه و حرص شدید پیغمبر اكرم را به ایمان این مردم می رساند.
[2] - . این شخص خیلی معروف است. او كسی است كه بعدها در اواخر [عمر رسول خدا] یكی دو بار اتفاق افتاد كه پیغمبر اكرم می خواستند به مسافرت بروند، او را كه نمی توانست به جهاد بیاید، در مدینه به عنوان جانشین گذاشتند تا در مسجد امامت جماعت كند.