وقتی سلطان محمود خواست بوعلی سینا را به غزنین
[1]نزد خودش ببرد، امیر سامانی كه در
ماوراءالنهر بود محرمانه به بوعلی سینا گفت كه سلطان محمود تو و چند نفر دیگر را از من
می خواهد، اگر تو نمی خواهی به غزنین نزد او بروی، قبل از این كه قضیه علنی بشود، فرار كن.
بوعلی هم مخفیانه به نیشابور رفت. در نیشابور در جلسه موعظه ابوسعید ابوالخیر كه از اكابر
عرفاست حاضر شد. در آن جلسه ابوسعید همین مسئله را طرح كرده بود و در همین زمینه موعظه
و نصیحت می كرد كه كرم الهی نباید موجب غرور انسان شود و انسان نباید عفو خدا و كرم خدا را
بهانه ترك اصلاح خودش و ترك تهذیب نفس و عمل صالح و بهانه برای گناه كردن قرار دهد.
بوعلی كه در آن وقت جوان بود و مغرور، همان جا یك رباعی ساخت (خیلی هم شیرین ساخته)
و در حضور ابوسعید خواند. گفت:
ماییم به عفو تو تولاّ كرده
وز طاعت و معصیت تبرّا كرده
آنجا كه عنایت تو باشد، باشد
ناكرده چو كرده، كرده چون ناكرده
ابوسعید هم كه خودش شاعر خیلی خوش ذوقی بوده، فورا با یك رباعی به او جواب داد:
ای نیك نكرده و بدیها كرده
وانگه به خلاص خود تمنّا كرده
بر عفو مكن تكیه كه هرگز نبود
ناكرده چو كرده، كرده چون ناكرده
[2]