داستان عقیل را مكرر شنیده اید. آمد خدمت مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام و از حضرت كمك
خواست. او از حضرت تقاضایی كرد كه چنین تقاضایی از مثل علی تقریبا نا مشروع بود. البته فقیر
و مقروض بود و مقداری هم به اصطلاح دكور درست كرد و بچه هایش را چند روزی كمتر غذا داد
كه رنگ آنها پریده تر شد بلكه از ترحم علی بتواند استفاده كند و علی كه بیت المال مسلمین در
دست اوست چیزی به او بدهد. حضرت فرمود: صبر كن اولِ ماه كه برسد از حقوق خودم چیزی به
تو می دهم. گفت: از بیت المال بده. فرمود: بیت المال مال من نیست، من امین بیت المالم. او اصرار
كرد. عقیل در آخر عمر كور بود و چشمهایش نمی دید. امیرالمؤمنین اشاره كرد تكه آهنی را در
كوره خوب داغ كنند. آهن را آوردند. حضرت فرمود: عقیل بگیر. عقیل خیال كرد كیسه پول است.
دستش را نزدیك برد و شاید دستش به آهن نرسید كه تعبیر خودش این است كه «مثل گاو ناله
كردم» . غرضم اینجاست. حضرت فرمود: ثكلتك امك مادرت به عزایت بنشیند! أتئن من حدیدة
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 545
احماها إنسانها للعبه و تجرنی إلی نار سجرها جبارها لغضبه
[1]تو از آهنی كه یك انسان به شوخی و
بازی آن را داغ كرده اینچنین ناله می كنی، آنوقت می خواهی مرا بكشانی به سوی آتشی كه خدای
آن آتش آن را داغ كرده است؟ !
[1] - . بحارالانوار، ج /41ص 162.