اما معنی كلمه «
زَكّاها» چیست؟ «زَكّی» از «تزكیه» است و «تزكیه» با «زكات» یك ریشه دارد.
معمولا برای این كلمه دو معنی ذكر می كنند ولی ظاهر این است كه این دو معنی هر دو به یك معنی
برمی گردد. معنی اول «تزكیه» تصفیه كردن و پاك و پاكیزه كردن است، مثل تطهیر، و وقتی می گویند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 576
«تزكیه نفس» مقصودشان صیقل دادن نفس و پاكیزه كردن نفس از آلودگیهاست.
معنی دیگر «تزكیه» تَنْمیه یعنی نموّ دادن و رشد دادن است؛ مثل گیاهی كه در اول به صورت
برگ ضعیفی است و بعد اگر شرایط و عوامل مساعد باشند تدریجا رشد می كند. پس معنی دوم
«تزكیه نفس» رشد دادن، تكامل بخشیدن و از نقص به كمال بردن نفس است.
این دو معنی، مختلف است ولی در بعضی موارد تقریبا لازم و ملزوم یكدیگرند. اگر شما
پاكیزه كردن را به یك جماد نسبت بدهید، [یعنی پاكیزه كردن یك جماد، ] این معنی مغایر با رشد
و نمو است، مثل این كه می گوییم «تطهیر لباس» . در مورد لباس یا بدن، تزكیه گفتن غلط است. اما
در موجودات زنده و روینده كه در مسیر رشد و تكامل اند، آنچه كه برای آنها آلودگی و بر ضد و
منافی طبیعتشان شمرده می شود، همان چیزهایی است كه مانع رشد آنها هم هست. مثلا گاهی
زراعت دچار آفت می شود و در آن، علفهای هرزی پیدا می شود كه قوه زمین و رطوبت را جذب
می كند و مانع رشد زراعت می شود
[1]. یا مثلا گاهی در بدن انسان انگل پیدا می شود. از نظر پزشكی
این برای بدن انسان یك آلودگی است و بر ضد بدن است. انگل نمی گذارد بدن آن سلامت و كمال
و رشد خودش را داشته باشد، خون یا مقداری از مواد غذایی را كه باید به بدن برسد به خودش
اختصاص می دهد و روز به روز بزرگتر و بدن ضعیفتر می شود.
پس در موجود زنده پاكیزه كردن مساوی است با رشد دادن؛ چون پاكیزه كردن یعنی مانع
رشد را بر طرف كردن، و بر طرف كردن مانع رشد، امری است كه در ذات خودش رویاننده و
رشد و نمو دهنده است.
پس معنی «تزكیه نفس» صرفا پاكیزه كردن نیست، بلكه پاكیزه كردنی است كه مستلزم
رشد و نمو هم هست. علتْ این است كه نفس و روح انسان یك موجود زنده است و در ابتدا
موجود ضعیفی است و تدریجا رو به كمال می رود. هر چه نفس در علم و عمل پیشروی كند
كاملتر می شود.
بنابراین معلوم شد كه تزكیه، هم مشتمل بر معنی پاكیزه كردن است و هم مشتمل بر معنی نمو
دادن.
[1] - . یكی از كارهایی كه لازم است كشاورزها انجام بدهند وجین كردن است كه در خراسان به آن «خوكردن» می گویند. مولوی هم چون بلخی و خراسانی بوده [در شعرهایش ] كلمه «خو» را آورده. «خوكردن» یعنی كندن و دور ریختن علفهای هرزی كه در زراعت پیدا شده.