در
کتابخانه
بازدید : 1639360تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Expand شناسه کتابشناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (10)</span>آشنایی با قرآن (10)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (11)</span>آشنایی با قرآن (11)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (12)</span>آشنایی با قرآن (12)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (13)</span>آشنایی با قرآن (13)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره اعلی</span>تفسیر سوره اعلی
Expand تفسیر سوره غاشیه تفسیر سوره غاشیه
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره فجر</span>تفسیر سوره فجر
Expand تفسیر سوره بلدتفسیر سوره بلد
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره شمس</span>تفسیر سوره شمس
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره لیل</span>تفسیر سوره لیل
Expand تفسیر سوره ضحی تفسیر سوره ضحی
Expand تفسیر سوره انشراح تفسیر سوره انشراح
Expand تفسیر سوره تین تفسیر سوره تین
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (14)</span>آشنایی با قرآن (14)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مطلب دوم این است: برای اینكه انسان آمادگی راه حق و حقیقت را داشته باشد به سه چیز احتیاج دارد: عمل، ملكات روحی و اعتقادات؛ چون وجود و شخصیت انسان سه مرحله ای است: مرحله بدن، مرحله نفسانی و مرحله عقل. انسان كار و عمل را به وسیله عضلات بدنی انجام می دهد.

مرحله نفسانی یعنی مرحله تمایلات و خواسته ها و كششها و گرایشها و جاذبه ها. و مرحله عقل یعنی مرحله تفكر و قضاوت. انسان هر راهی را كه بخواهد برود این سه امر را خواهد داشت؛ یعنی عمل دارد، گرایشها و ملكات روحی و اخلاقی هم دارد، فكر و قضاوت هم دارد.
اینجا قرآن برای هریك از این سه مرحله یك نمونه ذكر كرده. إِنَّ سَعْیَكُمْ لَشَتّی. حال كه انسانها از نظر سعی و كوشش مختلف اند، ما راه مستقیم را بیان می كنیم: فَأَمّا مَنْ أَعْطی . آن كه عطا كند. «إعطاء» بخشندگی است و در مقابل «بخل» است. اینجا كلمه «مال» و امثال آن ذكر نشده و ظاهرا جهتش این است كه اعطاء و معطی بودن اختصاص به مال پیدا نكند، گو اینكه مصداق روشنش «مال» است. اعطاء و بخل دو صفت است برای انسان. انسان در عمل باید جواد و معطی و بخشنده باشد. صفت واقعی یك عالِم این است كه معطی باشد؛ یعنی در علم خودش مضایقه نداشته باشد و علمش را برای خودش احتكار نكند. امیرالمؤمنین فرمود: قوام الدین و الدنیا بأربعة [1]؛ یعنی پایه دین و دنیا چهار چیز است. بعد فرمود: یكی از آنها عالمی است كه علمش را به كار و به جریان بیندازد. به قرینه بعدی معلوم است كه «به كار بیندازد» یعنی به مرحله تعلیم دربیاورد. این اعطاءِ علم است. در اول سوره بقره كه می فرماید: وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ [2]، حدیث وارد است كه: أی مما علمناهم یعلمون؛ یعنی هرچه را كه ما به آنها تعلیم كردیم به دیگران می دهند و برای خودشان نگه نمی دارند و احتكار نمی كنند. احتكار همان طور كه در مال و ثروت كار زشتی است، در علم هم زشت است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 593
این یك امر جامع عامی است. یك عیب بزرگی كه به مشرق زمینی ها می گیرند این است كه اگر چیزی از علم نصیبشان بشود، از اینكه به دیگران بفهمانند مضایقه می كنند. مثالهای آن خیلی زیاد است. مثلا بسیار اتفاق افتاده كه كسی در اثر تجاربش دوای یك بیماری را كشف می كند. چنین شخصی مگر ممكن است فرمول این دوا را به كسی یاد بدهد؟ ! یاد نمی دهد و حتی از گفتن به بچه هایش هم مضایقه می كند، بعد می میرد و این راز را با خودش به گور می برد.
در حدود فریمان ما ده خیلی دوری بود به نام صومعه سرا. پیرمردی در این ده بود كه از كوهستانهای آنجا دواهای خیلی مفیدی به دست آورده بود برای بیماری خنازیر كه یك بیماری واقعا كشنده است. من خودم افرادی را كه معالجه كرده بود دیده بودم. این شخص با ابوی ما آشنا بود و وارد منزل ما می شد. بیمارهایی كه خنازیر داشتند و می رفتند مشهد و اطبای مشهد از معالجه آنها عاجز بودند می آمدند و او این دواها را روی زخم آنها می گذاشت. این دواها در ظرف 24 ساعت این خنازیر را كه همین طور هم ریشه می دواند، می كشید و بیرون می آورد. هرچه به این شخص گفتند كه این دواها را معرفی كن، نكرد و حتی به بچه اش هم یاد نداد. بعد از مردنش فرزندش از بقایای دواهایی كه از او مانده بود به زحمت كار ناقصی انجام داد و بالاخره هم نتوانست فرمول كاملش را كشف كند.
یا آن حمّامی كه در اصفهان به شیخ بهایی منسوب است كه با یك شمع [گرم ] می شده و معلوم نیست آیا به نفت اتصال داشته یا چیز دیگری بوده. مردم مشرق زمین اصلا خوششان می آید كه دیگران را در حیرت و سؤال باقی بگذارند. چرا سرّ مطلب را نمی گویی تا دیگران هم یاد بگیرند؟ !
امثال اینها بسیار زیاد است. این، مضایقه كردن در اعطاء است؛ یعنی مضایقه كردن است در دادن آنچه كه به دیگران فایده می دهد. خراسانیهای خودمان به این جهت معروف اند. می گویند وقتی از آنها سراغ منزل كسی را می گیرید، در جواب می گویند: مِدُنُم و نُمُگُم [3]. چرا می دانی و نمی گویی؟ ! بگو! این بخل است. اول شرط در این راه معطی بودن است، جواد بودن است، بخشنده بودن است. از آنچه كه داری، مادیات یا معنویات، به دیگران برسان، چرا بخل می ورزی؟ !
وَ اِتَّقی . إتّقاء، تقوا، خود نگهداری، خود حفظ كردن؛ كه همان ملكه پرهیز از فساد و گناه و سقوط
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 594
در حیوانیت است. «اعطاء» عمل است و «تقوا» ملكه روحی. در اصطلاح قرآن و نهج البلاغه تقوا یك ملكه روحی است [4]. نهج البلاغه می فرماید: إن تقوی الله حمت أولیاء الله محارمه [5]. تقوا خودِ اجتناب از محرمات نیست، بلكه تقوا عبارت است از یك حقیقتی در روح انسان كه مقدمه و سبب اجتناب از گناهان است.
در سوره یوسف داستان پرهیجان یوسف را می خوانیم؛ از آن ابتدا محسود واقع شدن یوسف، به چاه افتادن یوسف، فروخته شدن یوسف، دست به دست گشتن یوسف، به خانه عزیز مصر افتادن، تا بعد معشوق زن عزیز مصر واقع شدن، بعد امتناع كردن به آن شدتْ و زندان را بر آلودگی ترجیح دادن: قالَ رَبِّ اَلسِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ [6]، بعد هم چه زندان عالیی كه متحمل شده است، زندانی كه در آن همنشین با بت پرست و غیر بت پرست و مسلكهای مختلف بوده و همیشه كوشش كرده دیگران را هدایت كند. بعد كم كم كار همین زندانی و همین بَرده فروخته شده، به جایی می رسد كه مقدرات مصر در اختیار او قرار می گیرد و همان برادران حاسد محتاج او می شوند. قالَ اِجْعَلْنِی عَلی خَزائِنِ اَلْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ. `وَ كَذلِكَ مَكَّنّا لِیُوسُفَ فِی اَلْأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْها حَیْثُ یَشاءُ؛ یعنی اینچنین یوسف را بالا بردیم كه [طبق ] آن وعده الهی كه خداوند اهل تقوا را وارث زمین می گرداند، او را وارث قرار دادیم. نُصِیبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ وَ لا نُضِیعُ أَجْرَ اَلْمُحْسِنِینَ رحمت خود را به هركه بخواهیم می دهیم و اجر نیكوكاران را ضایع نمی گردانیم حتی در دنیا. وَ لَأَجْرُ اَلْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ كانُوا یَتَّقُونَ [7]این با ایمانها و باتقواها اجر آخرتشان بیشتر است.

آنوقت در آن لحظه ای كه برادرها با یوسف روبرو می شوند و یوسف به آنها می گوید: «هیچ می دانید شما در گذشته با یوسف و برادرش چه كردید؟ » قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ یُوسُفُ تو یوسفی؟ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی بله من یوسفم، این هم برادرم است. قَدْ مَنَّ اَللّهُ عَلَیْناخدا بر ما منت گذاشت.

إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اَللّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ اَلْمُحْسِنِینَ [8]. از نظر نتیجه گیری، تمام سوره در همین جمله خلاصه شده: إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اَللّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ اَلْمُحْسِنِینَ.
فَأمّا مَنْ أعْطی وَ اتَّقی. پاكی می خواهد؛ با لغزیدن به این گناه و آن گناه [پیمودن راه حق ] امكان ندارد. این حرفها كه «آدم باید ایدئولوژی داشته باشد و این مسائل مسائل جزئی است»
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 595
مزخرف است.
عمل، بعد تقوا و بعد: وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی تصدیق كند به نیكوترین. این تصدیق و اعتقاد، امری فطری و عقلی است. «به نیكوترین» یعنی چه؟ یعنی به نیكوترین راهها، به نیكوترین پاداشها، به آن نیكوترینی كه مستلزم اعتقاد به خدا و اعتقاد به معاد و اعتقاد به نبوت است، مخصوصا اگر مقصود از این «بالحسنی» نیكوترین وعده ها كه مسئله قیامت است باشد؛ چون ایمان به معاد مستلزم ایمان به مبدأ و ایمان به نبوت و ایمان به خیلی چیزهای دیگر است.
حال هر كسی كه این سه خصلت را داشت، یعنی در عمل معطی بود نه بخیل، در خلق و خوی باتقوا بود نه فاسد، و در فكر تصدیق داشت «ما جاء به النبی» را، تصدیق داشت دین را، خدا را، پیغمبر را، امام را، معاد را، فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری ما به دنبال این و در نتیجه این، او را میسر می كنیم برای آسانترین. «میسر می كنیم او را» یعنی او را آماده چنین كاری می سازیم. «آماده می سازیم» همان است كه عرض كردم كه انسان در اثر اینكه عملی را انجام می دهد، منطبق بر همان عمل و آماده برای آن كار می شود. آن كسی كه راه حق را در پیش می گیرد، در او ملكه تقوا پیدا می شود و وقتی ملكه تقوا و عدالت پیدا شد آن كاری كه برای دیگران سخت ترین كارهاست برای او خیلی آسان است؛ چون روحش آماده چنین كاری شده است. خودِ كار كه همیشه آسان است، چون پیغمبر اكرم فرمود: «من مبعوث شدم بر شریعت سمحه سهله» [9]ولی او هم برای این شریعت سمحه سهله آماده می شود.
وَ أَمّا مَنْ بَخِلَ كسی كه در نقطه مقابل، بخل بورزد و هرچه هست را برای خودش جمع كند.

همان طور كه معطی بودن منشأ همه فضائل است، بخل (یعنی خودبینی) [منشأ همه رذائل است. ] معطی بودن ناشی از این است كه انسان خودبین و خودخواه و خودپرست نباشد، و بخیل بودن از خودپرستی و خودخواهی است. شخص بخیل همه چیز را برای خودش می خواهد و می خواهد همه چیز را وسیله برای خودش قرار بدهد.
وَ اِسْتَغْنی . «استغنی» را اینجا بعضی از مفسرین این گونه معنی كرده اند: «طلب كند غنا را» و درست هم معنی كرده اند. این نقطه مقابل تقواست. در دنیا چه می خواهد؟ می خواهد پول هرچه بیشتر جمع كند. چیزی را كه رعایت نمی كند حدود است، حقوق است، تقواست، پاكی است، كه حب الدنیا رأس كل خطیئة [10]پول پرستی مادر و سرِ هر گناه دیگری است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 596
وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنی . آن نیكوترین وعده ها یعنی دین را هم تكذیب كند (یُكَذِّبُ بِالدِّینِ [11]) . پس در ناحیه عملْ بخیل است، در ناحیه روحْ پول پرست و در ناحیه فكرْ تكذیب كننده.
فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری او را آسان می كنیم، مهیا و آماده می كنیم برای سخت ترین كارها. همان كه گفتم: سخت ترین كارها به نظر او آسان می آید چون به دنبال این كارها رفته و آماده برای این كارها شده است؛ ولی كار آسان به نظرش سخت می آید.
إِنَّ سَعْیَكُمْ لَشَتّی. راهها مختلف است و انسان در یك راههایی همین طور می رود و می رود و به حساب خودش هم در حال بالا رفتن است، اما یكمرتبه از آن قله سقوط می كند [12]. آنجایی كه از قله سقوط می كند، آیا پولهایی كه جمع كرده به دردش می خورد؟ وَ ما یُغْنِی عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدّی مالش چه فایده ای به حالش دارد آنوقتی كه سقوط می كند؟ ! مقصود از «تَرَدّی» این نیست كه واقعا از كوهی سقوط می كند، بلكه این شخص عاقبتش سقوط است ولو اینكه تا لحظه آخر به همین وضعش ادامه دهد. لااقل مرگش برای او سقوط است؛ مردن برای او افتادن از یك قله بسیار مرتفع به یك دره بسیار بسیار عمیق است.

[1] - . نهج البلاغه، حكمت 372.
[2] - . بقره/3.
[3] - . [خنده استاد و حضار. ]
[4] - . در آن دو سخنرانی كه راجع به تقوا كرده ام و چاپ هم شده است، با استناد به آنچه كه در قرآن و نهج البلاغه آمده است، تقوا را معنی كرده ایم. [رجوع شود به كتاب ده گفتار. ]
[5] - . خطبه 112.
[6] - . یوسف/33.
[7] - . یوسف/55- 57.
[8] - . یوسف/90.
[9] - . كافی، ج /5ص 494: لَمْ یُرْسِلْنِیَ اللّهُ بِالرَّهْبانِیَّةِ وَ لكِنْ بَعَثَنی بِالْحَنیفِیَّةِ السَّهْلَةِ السَّمْحَةِ.
[10] - . كافی، ج /2ص 130.
[11] - . ماعون/1.
[12] - . [در جلسه بعد استاد درباره این آیه بیشتر توضیح می دهند. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است