اینجا دو مقدمه عرض كنم. مقدمه اول: فرق است میان صنع الهی و صنع بشری. صنع الهی خلقت و
آفرینندگی و ایجاد است، ولی صنع بشری خلقت و ایجاد نیست، بلكه مربوط كردن و پیوند زدن
میان مخلوقات است. یك مهندس یا معمار یا بنّا كه خانه ای می سازد، یا یك نجّار كه میزی
می سازد، یا یك فرش باف كه فرشی می بافد، یا یك سازنده اتومبیل كه اتومبیلی می سازد، هیچ
كدام از اینها آفریننده چیزی نیستند، بلكه در آفریده ها تغییراتی ایجاد می كنند و آنها را به یكدیگر
ربط می دهند. چوب را نجار خلق نكرده، بلكه چوب وجود دارد، ابزار نجاری را هم نجار خلق
نكرده، ولی هنر [نجار در برقرار كردن پیوندی خاص بین قطعات چوب به وسیله ابزار است كه
نهایتا میزی می سازد. ] در مورد بنّا و فرش باف و سازنده اتومبیل هم مطلب از همین قرار است.
وقتی انسانی چیزی (مثلا ساختمانی) می سازد، كارش قوامها و پایه هایی دارد (مثل
زیرساختهای یك ساختمان) كه همان اركان این كار است، و همچنین اجزاء دیگری دارد كه جزء
اجزاء اساسی نیست (مثل گچكاری و رنگ كردن یك ساختمان) . اما در مورد خداوند وقتی
می گوییم «خدا به خلقتی قوام داده» به این معنا نیست كه مثل بشر اشیاء مختلفی را از جاهای
مختلف آورده و میان آنها پیوند برقرار كرده. خدا آفریننده است. معنای «تقویم الهی» این است كه
خدا موجودی را كه خلق می كند، با یك سلسله استعدادها و امكانات می آفریند.