حال پایان قضیه چیست؟ پایان قضیه این است: آنجا مسئله وزن، وزن شدنی ها، امور قابل وزن و
قابل سنجش مطرح است؛ همه حسابها و معیارها و ملاكها در یك امر خلاصه می شود:
فَأَمّا مَنْ
ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ اگر كسی آن موزونهای او، وزن شدنی های او، آنچه كه قابل وزن شدن است سنگین
باشد
فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍچنین كسی خشنود است و در یك زندگیِ كاملا مورد رضایت و مقرون
به سعادت به سر می برد. اینجا مقصود از «موزونها» اعمال است. می دانیم كه در قرآن مسئله وزن و
سنجش اعمال و اخلاق و عقاید در قیامت هست كه می خوانیم:
وَ اَلْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ اَلْحَقُّ [1]وزن در آن
روز حق است.
فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِكَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ. `وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِكَ اَلَّذِینَ خَسِرُوا
أَنْفُسَهُمْ بِما كانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ [2]. هركسی كه وزن و موزونهای او سنگین باشد در سعادت است،
كسی كه چنین نباشد نه.
ما در عقاید خودمان گاهی كه می خواهیم اعتراف كنیم [می گوییم میزان حق است. این جمله
را] معمولا در هنگام وصیت می نویسند، در صورتی كه این یك چیزی است كه انسان در هر وقتی
باید بگوید. شخصی می خواهد وصیت كند، می گوید فلانی پسر فلانی شهادت می دهد به وحدانیت
خدا، شهادت می دهد به رسالت رسول خدا، شهادت می دهد به امامت و ولایت علیّ مرتضی و
اولاد معصومینش و شهادت می دهد به اینكه مرگ حق است، سؤال حق است، میزان حق است. در
تلقین میّت هم معمولا این حرف را می گویند: میزان حق است. این یكی از آن حقایقی است كه هر
مسلمانی باید به آن اعتقاد داشته باشد.