در
کتابخانه
بازدید : 1639939تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Collapse شناسه کتابشناسه کتاب
Expand تفسیر سوره هُمَزَةتفسیر سوره هُمَزَة
Collapse تفسیر سوره فیل تفسیر سوره فیل
Expand تفسیر سوره كوثرتفسیر سوره كوثر
Expand تفسیر سوره كافرون تفسیر سوره كافرون
Expand تفسیر سوره نصرتفسیر سوره نصر
Expand تفسیر سوره مسدتفسیر سوره مسد
Expand تفسیر سوره توحیدتفسیر سوره توحید
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (10)</span>آشنایی با قرآن (10)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (11)</span>آشنایی با قرآن (11)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (12)</span>آشنایی با قرآن (12)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (13)</span>آشنایی با قرآن (13)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (14)</span>آشنایی با قرآن (14)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اصل قضیه این است: می دانیم كه در جنوب عربستان یمن است و در غربش- البته با فاصله چند كشور دیگر- حبشه. در دوره جاهلیت، بین حبشه و یمن یك نوع منازعاتی بوده است. یكی از منازعاتی كه به یك نوع لشكر كشی كشیده شد این قضیه بود كه مردم نجران- كه بین یمن و حجاز و نزدیك مكه است [1]- قبلا یهودی بودند و بعد مسیحی شدند. (قصه آنها را در سوره «وَ اَلسَّماءِ ذاتِ اَلْبُرُوجِ » در «قُتِلَ أَصْحابُ اَلْأُخْدُودِ. `اَلنّارِ ذاتِ اَلْوَقُودِ» [2]خواندیم. ) آن وقت حق هم داشتند كه مسیحی بشوند، دین حق هم دین مسیحیت بود، و مسیحیهای واقعا مؤمن و درستی هم بودند. قرآن هم اینها را كاملا [تجلیل ] می كند.
یمن پادشاهی داشت به نام ذونواس [3]. او یهودی و خیلی متعصب بود. وقتی اطلاع پیدا كرد كه مردم نجران كه در قلمرو او هستند دین یهود را رها كرده و مسیحی شده اند رفت آنجا كه اینها را برگرداند و آنها شدیدا مقاومت كردند. بعد یك قتل عام كرد، اینها را در آتش انداخت، كه در قرآن هم نقل شده. این خبر مثل توپ در دنیای مسیحیت پیچید. در آن وقت مسیحیت خیلی قوی بود.

اصلا امپراطور روم خودش مسیحی بود. مردم حبشه كه تحت الحمایه روم بود مسیحی بودند. یمن تحت الحمایه ایران بود ولی مردم ایران یهودی نبودند، ذونواس پادشاه یمن یهودی بود. وقتی به حبشه اطلاع رسید كه ذونواس چنین كاری كرده است و مسیحیهایی را به جرم مسیحیت در آتش
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 783
سوزانده، زن و مرد و بچه همه را آتش زده، لشكر كشی كردند و آمدند و ذونواس را از بین بردند و یمن را برای مدتی احتلال [4]كردند. آن سرداری كه اول آمد آنجا را گرفت اسمش «اَریاط» بود.

بعد فرد دیگری به نام «ابرهه» كه زیردست او بود علیه وی كودتا كرد و قدرت را به دست گرفت.

آمد در همین صنعای فعلی- كه الان مركز یمن شمالی [5]و از شهرهای خیلی قدیمی است- یك كلیسای خیلی مجللی تأسیس كرد و مردم را دعوت می كرد كه به آنجا بیایند. به فكر افتاد كه بیاید مشركین مكه و مردم حجاز را مسیحی كند و آنها به این كلیسا بیایند. البته نوشته اند كه در اینجا مطامع مادی هم داشت.
موقعیت كعبه مخصوصا از جنبه اقتصادی ممتاز بود، چون معبدی بود كه از زمان ابراهیم علیه السلام احترام پیدا كرده بود. گو اینكه در آن وقت مشركین آنجا را مركز بتها قرار داده بودند ولی احترامش مربوط به سابق بود و برای همه مردم عرب محترم بود. ابرهه خیلی كوشش می كرد كه مردم، مكه را رها كنند و به آنجا بیایند و مردم هم نمی آمدند؛ بر عكس، به طرف كعبه می آمدند. كم كم این قضیه پیچید كه یك رقابت میان كعبه و مشركین قریش كه در مكه بودند از یك طرف و ابرهه و كلیسایی كه در یمن ساخته بود از طرف دیگر وجود دارد. بعد دو سه تا قضیه هم واقع شد كه اینها عصبانیت ابرهه را افزایش داد؛ تصمیم گرفت به مكه حمله كند و اساسا كعبه یعنی خانه ابراهیم و «أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ» [6]را ویران كند [7]. تا نزدیك مكه هم آمد. عربها آنجا مقداری مقاومت كردند، بعد درهم شكسته شدند. تا خودش را به نزدیك مكه رساند.
سال تولد حضرت رسول و دوره ریاست عبدالمطّلب بود؛ یعنی شریف مكه جناب عبدالمطّلب بود. عبدالمطّلب به مردم مكه دستور داد كه مقاومت نكنید؛ چون واقعا هم برای اینها قابل مقاومت نبود. آنها خیلی قوی بودند. اینها را قرآن هم «اصحاب الفیل» نامیده، چون با فیل به جنگ مكه آمده بودند. بعضی از مورخین اروپایی گفته اند [8]ابرهه خودش روی تخت روانی سوار بود كه آن را بر دوش فیلها گذاشته بودند و گفته بود با این فیلها من می روم این خانه كعبه را ویران می كنم، زیر پای فیلش می كنم و از این حرفها. وقتی به نزدیك مكه رسید مقدمة الجیش اش آمدند و از اموال و مواشی مردم هر چه گیرشان می آمد غارت كردند و بردند، از جمله دویست شتر از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 784
عبدالمطّلب.
عبدالمطّلب به حكم اینكه صفت ریاست مكه و سقایت بیت را داشت خودش از مكه خارج نشد. وقتی به او خبر دادند، حركت كرد و رفت پیش ابرهه. آن دربانها و حاجبها چون عبدالمطّلب را شناختند و اسمش را شنیده بودند مانع نشدند. عبدالمطّلب مرد خیلی خوش قیافه و زیبا و قوی هیكلی بوده و قیافه جذاب و گیرای فوق العاده ای داشته. گفتند كه رئیس قریش آمد. گفت بگویید بیاید. وقتی وارد شد، هیبت عبدالمطّلب یك مقداری او را گرفت. روی تخت نشسته بود. از یك طرف نخواست كه عبدالمطّلب را روی تخت خودش بنشاند و از طرف دیگر نخواست خودش روی تخت باشد و عبدالمطّلب پایین نشسته باشد؛ خودش آمد پایین نشست تا عبدالمطّلب در كنارش بنشیند. مقداری كه صحبت كرد، حالا منتظر است كه عبدالمطّلب از او خواهش كند كه از اینجا برگرد.
عبدالمطّلب اصلا قصه كعبه و مكه را طرح نكرد. ابرهه منتظر است كه او چه می گوید؛ ناچار گفت: امری داشتید، فرمایشی داشتید؟ گفت: از من دویست شتر اینجا بوده، كسان تو گرفته اند، بگو شترهایم را پس بدهند. ابرهه یك سكوتی كرد، بعد گفت: ابتدا كه وارد شدی و من تو را دیدم، آدم خیلی بزرگی به نظرم آمدی ولی حرفت خیلی كوچك است. من فكر می كردم تو می آیی اینجا درباره این خانه ای كه تمام شرف و عزت شما به این خانه بوده، معبدتان، صحبت می كنی. من آمده ام اینجا را خراب كنم، تو یك كلمه راجع به كعبه نمی گویی، می گویی آمده ام دویست شترم را پس بگیرم؟ ! عبدالمطّلب گفت: برای اینكه من صاحب شترها هستم، كعبه صاحب دارد و صاحبش هم حفظش می كند.
این جمله را كه گفت، اصلا این مردك [به خود آمد. عبدالمطّلب در واقع گفت این موضوع نیازی ندارد [9]] كه من بیایم به تو بگویم. من اینقدر اعتماد دارم كه تو موفق به این كار نمی شوی كه احتیاجی ندارد از تو خواهش كنم. نوشته اند اصلا این جمله مرعوبش كرد و او، خودش و كسانش، شب را تا صبح با ناراحتی به سر بردند و یك حالت روحی بدی پیدا كرده بودند، مثل مردمی كه انتظار عذاب الهی دارند. حال ببینیم تعبیر قرآن چیست.

[1] - . الآن جزء عربستان است.
[2] - . بروج/4 و 5.
[3] - . لقب پادشاهانشان اغلب با «ذو» شروع می شد و به اینها «اَذواء» می گویند.
[4] - . [اشغال ]
[5] - . [اكنون یمن شمالی و یمن جنوبی متحد شده اند. ]
[6] - . آل عمران/96.
[7] - . كعبه علی رغم اینكه در آن وقت بتخانه بود ولی در واقع یك معبدی بود كه بتها را در آنجا قرار داده بودند و بتخانه نبود، بلكه بزرگترین معبد عالم بود.
[8] - . روشن نیست كه روی چه مدركی گفته اند.
[9] - . [چند ثانیه ای از بیانات استاد ضبط نشده است. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است