نویسنده : ربانی گلپایگانی، علی
علاّمه شهید مرتضی مطهری در آثار علمی خود به مناسبتهای گوناگون و با شیوهها و بیانهای مختلف درباره جایگاه و نقش ایمان و دین در زندگی فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی، مادی و معنوی انسان سخن گفته و مطالب بسیار ارزنده و راهگشایی را در این زمینه به ارمغان گذاشته است. بدیهی است گردآوری و نظام سازی آنها در طرح و سبكی نوین به فحص و تحقیق گستردهای نیاز دارد و فرصتی را میطلبد كه در این مجال و مقال نمیگنجد. آنچه در این نوشتار از نظر خوانندگان حقیقتجو و حكمت اندوز خواهد گذشت بازنگری بحثی است كه علاّمه شهید در كتاب انسان و ایمان (نخستین جلد از مجموعه مقدمهای بر جهان بینی اسلامی) و فصل اوّل كتاب «جهانبینی توحید» تبیین كرده است. تلخیص، تنظیم مجدد پارهای از بحثها، تبدیل برخی از سرفصلها و برخی عناوین و سرفصلهای جدید مهمترین تصرفهایی است كه نگارنده در بازنگاری این بحث اعمال كرده است. امید آن كه مورد رضایت خداوند و بهرهمندی خوانندگان قرار گیرد.
ویژگیهای انسانی
تفاوت عمده و اساسی انسان با دیگر انواع حیوانی كه ملاك انسانیت او است و منشأ تمدن و فرهنگ انسانی گردیده است در بینشها و گرایشهای او است.
انسان و حیوانات دیگر در این كه یك سلسله خواستهها و مطلوبها دارند، و در پرتو شناختها و آگاهیهای خویش برای
صفحه 21
رسیدن به آن خواستهها و مطلوبها تلاش میكنند، یكسانند. تفاوت انسان با سایر جانداران یكی در گستردگی و عمق آگاهیها و شناختها، و دیگری در تعالی سطح خواستهها و مطلوبهاست.
آگاهی حیوان از جهان تنها به وسیله حواس ظاهری است. از این رو، دارای ویژگیهای زیر است:
1. سطحی و ظاهری است و به درون و روابط درونی اشیاء نفوذ نمیكند.
2. فردی و جزئی است و از كلیت و عمومیت برخوردار نیست.
3. منطقهای است، محدود به محیط زیست حیوان است، و به خارج از محیط زیست او راه پیدا نمیكند.
4. مربوط به زمان حال است و از گذشته و آینده بریده است. حیوان نه از تاریخ خود آگاه است ، و نه درباره آینده میاندیشد و نه برای آینده تلاش میكند.
حیوان از نظر آگاهی در چهار زندان یاد شده محبوس است . و اگر احیاناً از آن خارج شود آگاهانه و از روی تفكر و انتخاب نیست، بلكه غریزی و ناآگاهانه و غیر شاعرانه است.
خواستههای حیوان نیز، مانند شناخت او، محدودیتهای چهارگانه زیر را دارد:
1. مادی است، برای حیوان خواسته و مطلوب معنوی، ارزش اخلاقی و غیره مطرح نیست.
2. شخصی و فردی است، از خود او و حداكثر جفت و فرزندش تجاوز نمیكند.
3. منطقهای است و به محیط زیست او تعلق دارد.
4. به زمان حال اختصاص دارد.
اگر احیاناً حیوان هدفی را تعقیب كند كه از محدودههای فوق فراتر رود، مثلاً به نوع تعلق داشته باشد نه به فرد، به آینده تعلق داشته باشد نه به حال به حكم غریزه و به صورت ناآگاهانه و غیر انتخابی است.
ویژگیهای بینشی و گرایشی انسان
شناختها و خواستههای انسان نسبت به حیوان بسیار گسترده و عمیق است، و از حدود مرزهای شناختها و خواستههای حیوانی رهاست. شناخت و آگاهی انسان نسبت به اشیاء دارای ویژگیهای زیر است:
صفحه 22
1. از ظواهر اشیاء عبور كرده و تا درون ماهیت و ذات و روابط فیمابین آنها و ضرورتهای حاكم به آنها نفوذ میكند.
2. منطقهای و مكانی نیست و به ماورای محیط زیست او نفوذ میكند.
3. به زمان حال اختصاص ندارد بلكه به گذشته و آینده نیز تعلق میگیرد. از تاریخ خود و جهان آگاه میشود، و نسبت به آینده تا افقهای دوردست میاندیشد.
4. فردی و جزئی نیست. بدین جهت به قوانین كلی و عمومی و جهان شمول آگاه میگردد، و بدین وسیله بر طبیعت تسلط پیدا میكند.
خواستههای انسان نیز دارای ویژگیهایی است:
الف: ارزش جو، آرمان خواه و كمال مطلوب خواه است.(خواستههایش صرفاً مادی نیست).
ب: آرمانهایی عمومی دارد كه به خود و همسر و فرزندانش اختصاص ندارد بلكه عموم بشریت را فرا میگیرد.(خواستههایش فردی و جزئی نیست).
ج :خواستههایش به زمان حال اختصاص ندارد، بلكه در پی آرمانهای ابدی و همیشگی است.
د: تمایلات او منطقهای نیست، بلكه جهان شمول است.
آرمانگرایی انسان تا حدی است كه گاهی عقیده و آرمانش كه جنبه انسانی و همگانی دارد از هر چیز دیگری نزد او با ارزشتر میشود، تا جایی كه حیات خود را در راه آن به خاطر میاندازد. جنبه انسانی تمدن بشری كه روح تمدن به شمار میرود، محصول این گونه احساسها و خواستههای بشری است.
علم و ایمان
بینش گسترده انسان درباره جهان، محصول كوشش جمعی بشر است كه طی قرنها و عصرها روی هم انباشته شده و تكامل یافته است. این بینش كه تحت ضوابط و قواعد و منطق خاص درآمده «علم» نامیده میشود. علم به معنی عام كه مجموع تفكرات بشری درباره جهان را شامل میشود، محصول كوشش جمعی بشر است كه نظم خاص منطقی یافته است.
گرایشهای والا و معنوی انسان آنگاه
صفحه 23
كه پایه و زیر بنای اعتقادی و فكری پیدا كند نام «ایمان» به خود میگیرد.
بنابراین، تفاوت عمده و اساسی انسان با جانداران دیگر كه ملاك انسانیت او به شمار میرود، علم و ایمان است. پس در تعریف انسان میتوان گفت: «انسان حیوانی است كه با دو امتیاز علم و ایمان از دیگر جانداران امتیاز یافته است».[1]
نسبت علم وایمان
متأسفانه در جهان مسیحیت، به واسطه برخی تحریفها كه در عهد عتیق (تورات) راه یافته اندیشهای در اذهان رسوخ یافته است كه هم برای علم، گران تمام شده و هم برای ایمان، و آن اندیشه ناسازگاری علم و ایمان است. ریشه این اندیشه مطلبی است كه در عهد، عتیق سِفر پیدایش، درباره آدم، بهشت وشجره ممنوعه آمده است.[2]
وحاصل آن این است كه خداوند انسان را از درخت معرفت نیك و بد منع كرد، ولی آدم عصیان ورزید و از آن درخت خورد و در نتیجه به علم و معرفت رسید، و به همین دلیل از بهشت بیرون رانده شد. یعنی دانایی با ایمان سازگاری ندارد، و بهشت جایگاه انسانهای دانا نیست. مطابق این دیدگاه آنچه منشأ وسوسه و انحراف انسان است عقل و دانایی است، نه جهالت و تمایلات حیوانی. امّا مطابق دیدگاه اسلامی در این باره، شجره ممنوعه، طمع و حرص بوده است كه ریشه در جنبه حیوانی انسان دارد، نه عقل و دانایی كه جنبه انسانی انسان را تشكیل میدهد.
برداشت فوق، تاریخ تمدن اروپا را در دو هزار و پانصد سال اخیر به عصر ایمان و عصر علم تقسیم كرده، و علم و ایمان را مقابل یكدیگر قرار میدهد، ولی تاریخ تمدن اسلامی به دو دوره عصر شكوفایی كه عصر علم و ایمان است، وعصر انحطاط كه علم وایمان هر دو، انحطاط یافتهاند، تقسیم میشود.
صفحه 24
طرح مسأله
درباره نسبت علم وایمان از دو جهت میتوان بحث كرد:
1. آیا بینشی علمی كه ایمانزا و آرمان خیز باشد و در عین حال مورد تأیید منطق باشد وجود دارد، یا تمام بینشهای علمی و فلسفی، با ایمان ناسازگاراند(بحث جهان بینی و اقسام آن).
2. آیا تأثیر علم و ایمان بر انسان با یكدیگر سازگارند، و متمم و مكمل یكدگرند،یا با یكدیگر ناسازگار میباشند؟
آنچه در این جا مورد بحث است همان مسأله دوم است.
نقشهای دو جانبه علم و ایمان در زندگی انسان علم و ایمان در زندگی انسان نقش آفرینی دارند و هر یك اثری سازنده و ویژه دارد.نقشهای سازنده علم عبارتند از:
1. به انسان روشنایی و توانایی میبخشد.
2. ابزار میسازد.
3. سرعت میدهد.
4. چگونه بودن هستی را میآموزد.
5. وجود انسان را به صورت افقی گسترش میدهد.
6. زیبایی عقل و اندیشه است.
7. در مقابل بیماریها، سیلها، زلزلهها، طوفانها به انسان ایمنی میدهد.
8. جهان را با انسان سازگار میكند.
و از طرفی ایمان نقشهای سازنده زیر را دارد:
1. به انسان عشق و امید میدهد.
2. مقصد زندگی را روشن میسازد.
3. جهت حركت انسان را نشان میدهد.
4. چه باید كرد را به انسان میآموزد.
5. وجود انسان را به صورت عمودی بالا میبرد.
6. زیبایی احساس و روح انسان است.
7. در مقابل اضطرابها، تنهاییها، احساس بیپناهیها، پوچانگاریها، به انسان امنیت میبخشد.
8. انسان را با خودش سازگار میكند.
صفحه 25
نیاز انسان به علم و ایمان از نظر متفكران
نیاز انسان به علم و ایمان توجه اندیشمندان مذهبی و غیر مذهبی را به خود جلب كرده است كه در این جا برخی را یادآور میشویم:
علاّمه اقبال لاهوری
بشریت امروز به سه چیز نیازمند است:
الف: تعبیری روحانی از جهان.
ب: آزادی روحانی فردی.
ج: اصولی اساسی و دارای تأثیر جهانی كه تكامل اجتماعی بشری را بر مبنای روحانی توجیه كند.
تجربه نشان داده است حقیقتی كه از راه عقل محض به دست آید، نمیتواند آن حرارت اعتقاد زندهای را داشته باشد كه از الهام شخصی حاصل میشود.[3]
ویل دورانت
ویل دورانت با این كه غیر مذهبی است میگوید:
ثروت، خستگیآور است، عقل وحكمت نور ضعیف سردی است، امّا عشق است كه با داداری خارج از حدود بیان، دلها را گرم میكند.[4]
وی در جای دیگری گفته است:
«مدارس ما از علوم نظری و مكانیكی پر شده است، و از موضوعات ادبیات و تاریخ و فلسفه و هنر خالی مانده است. تربیتی كه فقط علمی باشد محصولش جز ابزار چیزی نیست، شخص را از زیبایی، بیگانه میسازد و او را از حكمت جدا میكند».[5]
البته، ویل دورانت در سخن فوق، در این جهت كه خلاء ناشی از علمگرایی محض را میتوان از راه ادبیات و هنر و تاریخ و موسیقی پر كرد، به خطا رفته است.
برتراند راسل
راسل با این كه گرایشهای مادی دارد
صفحه 26
اعتراف میكند كه:
«كاری كه منظور آن فقط درآمد باشد، نتیجه مفیدی به بار نخواهد آورد. برای چنین نتیجهای باید كاری پیشه كرد كه در آن ایمان به یك فرد، به یك مرام، به یك غایت نهفته باشد».[6]
جورج سارتن
سارتن دانشمند مشهور جهانی و نویسنده كتاب معروف «تاریخ علم»، درباره نیاز انسان به علم، دین و هنر گفته است:
«هنر، زیبایی را آشكار میسازد و مایه شادی زندگی میشود. دین محبت میآورد و موسیقی زندگی است. علم با عقل سر وكار دارد و مایه هوشیاری نوع بشر میشود. ما به هر سه اینها نیاز داریم. علم برای زندگی لازم است ولی هرگز به تنهایی كافی نیست».[7]
ویلیام جیمز
ویلیام جیمز فیلسوف و روانشناس معروف آمریكایی در اوایل قرن بیستم میگوید:
«دنیایی كه یك فكر مذهبی به ما عرضه میكند نه تنها همان دنیای مادی است كه قیافه آن عوض شده باشد، بلكه در ساختمان آن عالم چیزهای بیشتری است از آنچه یك نفر مادی میتواند داشته باشد».[8]
اریك فرم
اریك فرم روانشناس معروف میگوید:
«هیچ كس نیست كه نسبت به دین نیازمند نباشد. او ممكن است خود از عقاید دینیاش آگاه نباشد، یا فكر كند كه هیچ دینی ندارد و دلبستگی خود را به غایاتی ظاهراً غیر دینی مانند قدرت و پول بداند. مسأله بر سر این نیست كه انسان دین دارد یا ندارد، بلكه این است كه كدام
صفحه 27
دین را دارد».[9]
مقصود این روانشناس این است كه انسان بدون تقدیس و پرستش نمیتواند زندگی كند، فرضاً خدای یگانه را نشناسد و نپرستد، چیز دیگری را به عنوان حقیقت برتر خواهد ساخت و او را موضوع ایمان و پرستش خود قرار خواهد داد.
حاصل آن كه امروز همه دریافتهاند كه عصر علم محض به پایان رسیده است، و یك خلاء آرمانی، جامعه بشری را تهدید میكند. با این تفاوت كه برخی برای پر كردن این خلاء به جای تكیه بر دین وایمان مذهبی میخواهند آن را از طریق فلسفه یا ادبیات و هنر و علوم انسانی پر كنند. در كشور ما نیز كسانی ادبیات عرفانی امثال مولوی، سعدی و حافظ و مانند آن را پیشنهاد میكنند. غافل از این كه این ادبیات عارفانه روح و جاذبه خود را از مذهب گرفته است. روح انسان گرایی این ادبیات همان روح مذهبی اسلامی است، و گرنه چرا برخی ادبیات نوین امروزی با همه تظاهر به انسانگرایی، این همه سرد، بیروح و بیجاذبه است؟ محتوای انسانی ادبیات عرفانی ما ناشی از نوعی تفكر درباره جهان و انسان است كه همان تفكر اسلامی است. اگر روح اسلامی را از این شاهكارهای ادبی بگیریم اندام مردهای بیش باقی نمیماند.
پیامدهای جداسازی علم و ایمان
تجربههای تاریخی نشان داده است كه جدایی علم و ایمان خسارتهای غیر قابل جبرانی به بار آورده است. ایمان در روشنایی علم از خرافات دور میماند، و با جدایی ایمان از علم، ایمان به تعصب كور و جمود تبدیل میشود. آنجا كه علم و معرفت نیست، ایمان موءمنان نادان وسیلهای میشود در دست منافقان زیرك، كه نمونهاش در خوارج صدر اسلام و در دورههای بعد به گونهای مختلف شاهد بودهایم.
علم بدون ایمان نیز تیغی است در كف زنگی مست، چراغی است در نیمه شب در دست دزد برای گزیدهتر بردن كالا. تاریخ جدید و معاصر نشان میدهد كه نتیجه علم بدون ایمان این است كه تمام قدرت علمی صرف خودخواهیها و خودپرستیها، افزونطلبیها،
صفحه 28
برتریطلبیها، استثمارها و نیرنگ بازیها شود. چنان كه تاریخ گذشته به ما میآموزد كه ایمان بدون علم نیز سبب میشود كه تلاشهای بشر دوستانه كمتر سودمند واقع شود، و احیاناً منشأ تعصبها و كشمكشهای زیانبار گردد.
آثار ایمان
ایمان مذهبی آثار نیك فراوان دارد. در این جا به تبیین پارهای از آثار آن در زندگی انسان میپردازیم:
1. خوشبینی نسبت به جهان آفرینش
ایمان مذهبی از آن جهت كه آفرینش را هدفدار و هدف را خیر و تكامل و سعادت معرفی میكند طبعاً دید انسان را نسبت به نظام كلی هستی و قوانین حاكم بر آن خوشبینانه میسازد.
2. روشنبینی و روشندلی
انسان به حكم ایمان مذهبی جهان را به نور حق و حقیقت روشن میبیند. این روشنبینی فضای روح او را روشن میكند.
3. امیدواری
از دیدگاه فردی با ایمان، جهان نسبت به تلاش آدمیان خوب و بد، عدالت خواه و ستمگر بی طرف و بی تفاوت نیست، و عكسالعمل یكسانی ندارد، بلكه دستگاه آفرینش حامی مردمی است كه در راه حق و حقیقت و درستی و عدالت و خیرخواهی تلاش میكنند. بر این اساس نسبت به نتیجه تلاش در راه حقیقت و عدالت امیدوار میگردد.
4. آرامش خاطر
اضطراب و تشویش خاطر از شك و تردید پدید میآید. اگر انسان درباره عكسالعمل جهان نسبت به تلاشها و مسئولیتشناسیهای او شك و تردید داشته باشد، در زندگی دچار اضطراب و نگرانی خواهد شد. ایمان مذهبی، به حكم این كه به انسان نسبت به جهان، اعتماد و اطمینان میبخشد، دلهره و نگرانی نسبت به رفتار جهان در برابر انسان را زایل میسازد، و به جای آن به او آرامش خاطر میدهد.
صفحه 29
5. لذتهای معنوی
انسان از دو گونه لذت برخوردار است: لذتهای مادی و لذتهای معنوی.
لذتهای مادی آن است كه از طریق یكی از حواس و اعضای حسی حاصل میشود. لذتهای معنوی با عمق روح ووجدان آدمی ارتباط دارد. مانند لذتی كه انسان از احسان و خدمت به دیگران، یا محبوبیت و احترام یا موفقیت خود یا فرزند خود میبرد. لذت معنوی از لذت مادی نیرومندتر و پایدارتر است. لذت عبادت و پرستش خدا برای انسان با ایمان از برترین لذتهای معنوی است.
6. بهبود روابط اجتماعی
زندگی سالم اجتماعی در گرو آن است كه افراد قوانین و حقوق و حدود یكدیگر را محترم بشمارند، عدالت را امری مقدس بدانند، نسبت به یكدیگر مهربان و خیرخواه باشند، به یكدیگر اعتماد و اطمینان داشته باشند، ارزشهای اخلاقی را محترم بشمارند.
آن چیزی كه بیش از هر عامل دیگر حق را محترم، عدالت را مقدس، دلها را به یكدیگر مهربان و اعتماد متقابل را میان افراد برقرار میسازد، و به ارزشهای اخلاقی اعتبار میبخشد ایمان مذهبی است.
7. كاهش ناراحتیها
زندگی بشر، در كنار خوشیها، شیرینیها و كامیابیها، رنجها، مصیبتها، تلخیها و ناكامیها دارد. اگر چه بسیاری از آنها را میتوان با تلاش بسیار برطرف كرد. امّا پارهای از آنها قابل پیشگیری یا برطرف ساختن نیست. مانند پیری و عوارض آن، مرگ و دیده بر بستن از حیات دنیوی، ایمان مذهبی در انسان نیروی مقاومت میآفریند و تلخیها را شیرین میگرداند. زیرا انسان با ایمان میداند كه هر چیزی در جهان حساب معینی دارد و اگر عكس العملش در برابر تلخیها به نحو مطلوب باشد، از طرف خداوند متعال به گونهای دلپسند جبران خواهد شد. این اعتقاد تلخیهای اجتنابناپذیر زندگی را در كام او شیرین میسازد.
صفحه 30
انسان و ایدئولوژی وحیانی
كارهای التذاذی و تدبیری
فعالیتهای انسان دوگونه است: التذاذی و تدبیری.
فعالیتهای التذاذی همان فعالیتهای سادهای است كه تحت تأثیر مستقیم طبیعت و غریزه و یا عادت، كه طبیعت ثانوی است، برای رسیدن به یك لذت یا فرار از یك رنج انجام میدهد. كار لذت آور با نوعی جاذبه، انسان را به سوی خود میكشد و كار رنجآور با نوعی دافعه، انسان را از خود دور میسازد.
فعالیتهای تدبیری كارهایی است كه انسان به حكم عقل و اراده و به خاطر مصلحتی كه در فعل یا ترك آنها نهفته است آنها را انجام میدهد یا ترك میكند. یعنی علت غایی و برانگیزاننده انسان مصلحت است نه لذت.
لذت را طبیعت تشخیص میدهد و مصلحت را عقل. لذت برانگیزاننده میل است و مصلحت برانگیزاننده اراده، انسان از كارهای التذاذی لذت میبرد و از كارهای مصلحتی احساس رضایت میكند. لذت و رنج از مشتركات انسان و حیوان است، امّا رضایت و كراهت از مختصات انسان است، چنان كه آرزو داشتن نیز از ویژگیهای بشر است. رضایت و كراهت و آرزو در قلمرو معقولات و در حوزه تفكرات انسان قرار دارد نه در حوزه حواس و ادراكات حسی.
عقل و اراده در كارهای تدبیری
انسان كارهای تدبیری خود را با نیروی عقل و اراده انجام میدهد. یعنی، نخست به كمك نیروی حسابگر عقل، خیر و كمال یا لذتی را در دوردست میبیند و راه وصول به آن را كشف میكند و طرح رسیدن به آن را میریزد. آنگاه با نیروی اراده كه نقش اجرا كننده مصوبات عقل را دارد، آن را عملی میسازد. عقل و اراده معمولاً با تمایلات و غرایز درگیر میشوند، زیرا تمایلات و غرایز لذتهای زودرس را میجویند ولی عقل و اراده در پی لذتهای دوردست میباشند. عقل و اراده هر اندازه نیرومندتر باشند فرمان خود را بهتر بر تمایلات و غرایز تحمیل میكنند.
صفحه 31
طرح و نقشه در كارهای تدبیری
انسان فعالیتهای تدبیری خود را بر اساس طرح و نقشه انجام میدهد، و با برنامه ریزیهای مصلحتی و دقیق میتواند كارهای التذاذی خود را نیز در كادر مصلحتها قرار دهد تا در نتیجه هر لذتی در عین این كه لذت است مصلحت هم باشد، و هر فعالیت طبیعی در عین این كه پاسخگویی به دعوت طبیعت است اطاعت از فرمان عقل نیز باشد. در این صورت، طبیعت با عقل و میل با اراده هماهنگ میگردد.
فعالیت تدبیری بدان جهت به طرح و برنامه نیاز دارد كه بر محور یك سلسله غایات و اهداف دوردست میگردد. برای وصول به این غایات و اهداف، وجود طرح و برنامه و روش و انتخاب وسیله ضرورت دارد.
طرح جزئی و كلی
طرحهای لازم برای زندگی انسان دو گونهاند: جزئی و كلی.
طرحهای جزئی مربوط به فعالیتهای تدبیری خاص و موردی است، مانند انتخاب دوست، انتخاب رشته تحصیلی، انتخاب همسر، انتخاب شغل، مسافرت، معاشرت، تفریح و... و طرحهای كلی مربوط به فعالیتهای تدبیری نسبت به اهداف و غایات كلی زندگی است. طرحی كه همه مسایل زندگی را پوشش دهد و مصالح كلی حیات او را دربرگیرد مانند خوشبختی، شادكامی، سعادتمندی، سربلندی و....
محدودیت عقل
بدون شك، انسان در تدوین طرح و برنامه جزئی و كلی برای فعالیتهای خود قبل از هر چیز از عقل و خرد خویش بهره میگیرد. و در مرتبه بعد،از عقل و دانش و تجربه دیگران استمداد میجوید. در ضرورت و سودمندی عقل و معرفت عقلانی انسان، برای تهیه طرح و نقشه جهت فعالییتهای تدبیری او سخنی نیست. سخن در كافی بودن آن است. نكات زیر ناكافی بودن عقل و دانش بشری را اعم از عقل فردی و جمعی در این باره روشن میسازد:
1. فعالیت انسان آنگاه انسانی است
صفحه 32
كه علاوه بر عقلانی و ارادی بودن، در جهت گرایشهای عالی انسانیت باشد، و گرنه صبغه شیطانی خواهد یافت.
2. خردمندان و دانشمندان به پیچیدگی وجود انسان و نارسایی شناخت بشر در فهم حقیقت و اسرار وجود بشر اذعان دارند.
3. فیلسوفان و متفكران در باب حقیقت سعادت انسانی و راه رسیدن به آن اختلاف نظر دارند.
4. زندگی انسان در حیات دنیوی خلاصه نمیشود، بلكه در پس حیات موقت دنیوی، زندگی جاودانه اخروی قرار دارد، و انسان نسبت به آن جهان هیچگونه تجربه عقلانی ندارد تا بتواند طرحی درخور آن تدوین كند.
ایدئولوژی كامل و ضرورت وحی
با توجه به مقدمات یاد شده ضرورت وجود یك مكتب و ایدئولوژی جامع و كامل آشكار میگردد. مكتبی كه طرحی كامل، منسجم و هماهنگ با هدف اصلی حیات انسان را در اختیار بشر قرار دهد. طرحی كه در آن خطوط اصلی و روشها، باید و نبایدها، خوبها و بدها، هدفها و وسیلهها، نیازها و دردها و درمانها، مسئولیتها و تكلیفها، حقوق و حدود افراد در آن مشخص شده باشد.
این نیاز نه تنها به گذشته اختصاص ندارد، بلكه در زمان حال و آینده نمایانتر است، زیرا هر اندازه زندگی اجتماعی انسان پیچیدهتر باشد، طرح جامع و كامل كه آن را فلسفه زندگی مینامند، برای آن ضروریتر است، زندگی اجتماعی به روح جمعی نیاز دارد كه رشته وحدت بخش افراد آن جامعه باشد. اگر در گذشته گرایشهای خونی و نژادی و قومی و قبیلهای و مالی میتوانست چنین روح جمعی را فراهم سازد، امروز به دلیل رشد علمی و عقلی بشر، این گونه رشتههای پیوند سست شده است، و جامعه انسانی به روح مشترك نیرومندی نیازمند است. آن روح مشترك همان ایدئولوژی جامع و كامل است. امروز، وجود یك مكتب فكری و ایدئولوژی جامع از ضروریات حیات اجتماعی است.
از آن جا كه عقل فردی و جمعی و علم و دانش بشری به دلیل آنچه پیش از این
صفحه 33
بیان گردید از عهده طرح چنین مكتب و ایدئولوژی جامع و كامل برنیامده و نخواهد آمد، هرگاه نظام هستی را متعادل بدانیم و پوچی و بی هدفی را از هستی نفی كنیم، باید اعتراف كنیم كه دستگاه عظیم خلقت این نیاز بزرگ، بلكه بزرگترین نیاز را مهمل نگذاشته و از افقی مافوق عقل انسان، یعنی افق وحی، خطوط اصلی این شاهراه را مشخص كرده است؛ كار عقل و علم حركت در درون این خطوط اصلی است.
گفتاری از ابن سینا
ابوعلی سینا در كتاب نجات در این باره بیانی زیبا و استوار دارد، چنان كه گفته است:
«نیاز به پیامبر و بیان كننده شریعت الهی و ایدئولوژی انسانی در بقای نوع انسان و در رسیدن انسان به كمال وجودی انسانیاش بسی بیشتر است از نیاز به رویانیدن مو بر ابروان، و مقعّر ساختن كف دو پا و منافعی دیگر از این قبیل كه صرفاً در بقای نوع انسان نفع دارد بدون این كه ضرورت بقای نوع بشر آن را ایجاب كند.[10]
اسلام، ایدئولوژی برتر
درباره ایدئولوژی، چند پرسش بنیادین قابل طرح است كه با پاسخگویی به آنها میتوان ویژگیهای ایدئولوژی برتر را شناخت، واز سوی دیگر با تطبیق آن ویژگیها بر اسلام به برتری ایدئولوژی اسلامی پی برد.
1. ایدئولوژی گروهی و انسانی
ایدئولوژی به دو دسته گروهی و انسانی تقسیم میشوند، ایدئولوژیهای گروهی مخاطبان خود را گروه یا طبقه یا قشر خاص قرار میدهند و نجات و رهایی یا سیادت و برتری آن گروه یا طبقه را وجهه همت و غایت خود میدانند؛ طرحی نیز كه ارائه میدهند به آن گروه یا طبقه اختصاص دارد. طبعاً حامیان آنها نیز از همان گروه یا طبقه
صفحه 34
است. ولی ایدئولوژیهای انسانی نوع انسان را مخاطب خویش قرار داده و به قوم، گروه یا طبقه معینی اختصاص ندارند. هدف این ایدئولوژیها نیز رهایی و نجات و سعادت نوع بشر است، طرحی كه ارائه میدهند نیز همگانی است، بدین جهت از میان عموم قشرها و طبقات و گروهها نیز حامی و پشتیبان جذب میكنند. ماركسیسم و دیگر فلسفههای ملی و قومی؛ ایدئولوژیهای گروهیاند، و اسلام و دیگر مكتبهای وحیانی ایدئولوژیهای انسانی و همگانیاند.
این دو نوع ایدئولوژی ریشه در دو گونه انسان شناسی دارند. ایدئولوژی انسانی و همگانی به فطرت انسانی معتقد است. بر این اساس، انسان مقدم بر تأثیر عوامل تاریخی و اجتماعی، دارای بعد وجودی خاص بوده و استعدادهایی والا دارد كه به او هویت ممتاز میبخشد و او را از حیوان ممتاز میسازد. مطابق این دیدگاه، انسان در متن خلقت از نوعی شعور ووجدان نوعی و همگانی برخوردار است. این وجدان نوعی به او تعیّن نوعی بخشیده و سبب شده است كه صلاحیت دعوت، مخاطب واقع شدن، حركت و جنبش را پیدا كند، امّا در ایدئولوژی گروهی و طبقاتی، انسان نوعی، صلاحیت دعوت و طرف خطاب قرار گرفتن و حركت وجنبش را ندارد، زیرا شعور و وجدان و گرایشهای انسان تحت تأثیر عوامل تاریخی در حیات ملی و قومی، و یا تحت تأثیر عوامل اجتماعی در موضع طبقاتی انسان مشخص میشود. انسان نوعی، صرف نظر از عوامل تاریخی یا اجتماعی خاص، نه شعور دارد و نه وجدان و نه صلاحیت دعوت و خطاب، بلكه موجودی انتزاعی است نه عینی.
اسلام چنان كه اشاره شد از نوع ایدئولوژی انسانی و همگانی است، خاستگاه آن فطرت انسانی و مخاطب آن عموم انسانهاست نه طبقه یا گروه خاصی، و عملاً توانسته از میان همه گروهها حامی و پشتیبان جلب كند، حتی از طبقه ملأ و مترف كه با آنها به نبرد برخاسته است. سربازگیری از طبقهای علیه خود آن طبقه، و از گروهی علیه منافع خود آن گروه، بلكه شورانیدن یك فرد علیه تبهكاری شخص
صفحه 35
خودش، كاری است كه اسلام در طول تاریخ فراوان كرده و میكند.
ایدئولوژیهای گروهی و طبقاتی تنها قدرت انقلابیشان شورانیدن فرد علیه فرد دیگر، یا طبقه علیه طبقه دیگر است، ولی توان انقلاب فرد علیه خود او را ندارند. اهداف و آرمانهای اسلام پیروزی انسانیت بر حیوانیت، علم بر جهل، عدالت بر ظلم، مساوات بر تبعیض، فضیلت بر رذیلت، تقوا بر بیبند و باری، توحید بر شرك است، و پیروزی مستضعفان بر جباران و مستكبران از مظاهر و مصادیق این پیروزیهاست.
2. ایدئولوژی مطلق و نسبی
بحث پیشین درباره یگانه یا چندگانه بودن ایدئولوژی بود. ایدئولوژی یگانه همگانی و فراگییر است و عموم انسانها را مخاطب خود قرار میدهد، ولی ایدئولوژی چندگانه قومی، گروهی و طبقاتی است و به گروه و طبقه خاصی اختصاص دارد. به عبارت دیگر، تقسیم پیشین ایدئولوژی، به لحاظ مخاطبان و افراد بود ولی اینك تقسیم ایدئولوژی از نظر زمان و مكان است كه میتواند مطلق یا نسبی باشد. ایدئولوژی مطلق آن است كه با تحول شرایط مكانی و زمانی متحول نمیگردد، و ایدئولوژی نسبی با تحول شرایط مكانی و زمانی متحول میگردد و محكوم اصل اختلاف (بر حسب منطقه و مكان) و اصل نسخ و تبدیل (بر حسب زمان) است.
اطلاق و نسبیت ایدئولوژی به عوامل زیر بستگی دارد:
1. خاستگاه ایدئولوژی، فطرت نوعی انسان است یا منافع گروهی و احساسات قومی و طبقاتی.
2. ماهیت تحولات اجتماعی از قبیل تغییر ماهیت جامعه به جامعهای دیگر با ماهیتی مغایر با جامعه گذشته است. مانند تحول آب به بخار كه وقتی آب است قوانین مایعات به آن حاكم است، و وقتی بخار میشود قوانین گازها بر آن منطبق میگردد. یا این كه تحولات اجتماعی از این قبیل نیست، در تحولات اجتماعی، قوانین اصلی تكامل جامعه و مداری كه تحول در آن رخ میدهد ثابت است. جامعه تغییر منزل و مرحله میدهد نه تغییر مدار و قانون تكامل، چنان كه جانداران از نظر زیستی
صفحه 36
متحول و متكامل میشوند امّا قوانین تكامل همواره ثابت است.
3. جهان بینیای كه ایدئولوژی مبتنی بر آن است چگونه جهانبینیای است؟جهانبینی علمی است یا فلسفی یا مذهبی؟ در فرض نخست به حكم این كه جهانبینی علمی متحول و ناپایدار است، ایدئولوژی مبتنی بر آن نیز متحول وناپایدار خواهد بود. بر خلاف جهانبینی فلسفی و وحیانی.[11] ایدئولوژی اسلامی اوّلاً مبتنی بر اصل فطرت است، ثانیاً: به دلیل اعتقاد به فطرت نوعی انسان، تحولات اجتماعی را از قبیل تبدّل ماهیت، وامدار قوانین اصلی تكامل اجتماعی نمیداند، بلكه آنها را از قبیل تحول منزلها و مراحل تكامل میداند، و ثالثاً: بر جهانبینی فلسفی و وحیانی استوار است نه بر جهانبینی علمی، بدین جهت ایدئولوژی اسلامی مطلق است نه نسبی، یعنی بر همه شرایط مكانی و زمانی انطباق است.
3. ثبات و تحول ایدئولوژی
در بحث پیشین، مطلق یا نسبی بودن ایدئولوژی از نظر مكانها و زمانهای مختلف بود، و اینك سخن درباره ثبات یا تحول ایدئولوژی به عنوان یك پدیده است، بدون در نظر گرفتن اختلاف مكانی و زمانی.
مسأله مورد بحث این است كه آیا ایدئولوژی، خواه از نظر محتوا عام باشد یا خاص، مطلق باشد یا نسبی، از آن نظر كه یك پدیده است و پدیدهها متحول و متكاملند، دائماً در تحول و تكامل است، یا واقعیت یك ایدئولوژی از روز نخست تا پایان یكسان است؟ به عبارت دیگر، آیا ایدئولوزی پیوسته باید در حال حك و اصلاح و آرایش و پیرایش و مورد تجدید نظر از طرف رهبران وایدئولوگها باشد، و گرنه به زودی كهنه و فرسوده خواهد شد، و صلاحیت خود را از دست خواهد داد، یا آن كه ممكن است ایدئولوژی به گونهای تنظیم شده باشد و آن چنان روی خطوط اصلی حركت انسان و اجتماع تكیه كرده
صفحه 37
باشد كه نیازی به هیچگونه تجدید نظر و اصلاح از طرف رهبران نداشته باشد، نقش رهبران و ایدئولوگها تنها اجتهاد در فتوا و محتوا باشد، و تكاملهای ایدئولوژیكی در ناحیه اجتهادها باشد نه در متن ایدئولوژی؟
بدون شك ایدئولوژیهای بشری از گونه نخستاند، زیرا طراحان این ایدئولوژیها از چنان معرفت ژرف و گستردهای نسبت به جهان و حیات فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی انسان برخوردار نیستند كه بتوانند خطوط اساسی ایدئولوژی ثابت و جاودانهای را طراحی كنند، كه از گزند تغیر مصون بماند، و در عین حال با تعبیه كردن یك سلسله اصول و ضوابط، دست مجتهدان و ایدئولوگها را برای اجتهاد پویا و متناسب با زمان و مكانهای مختلف باز بگذارد. امّا ایدئولوژی وحیانی از چنین امكانی برخوردار است، واین امكان در خصوص ایدئولوژی اسلامی جامه تحقق پوشیده است.[12]
جهان بینی یا پایگاه ایدئولوژی
یك مسلك یا فلسفه زندگی و به عبارت دیگر یك ایدئولوژی بر نوعی اعتقاد و بینش و ارزیابی درباره هستی و تفسیر و تحلیل از جهان استوار است. نوع برداشت و طرز تفكری كه یك مكتب درباره جهان و هستی عرضه میدارد، و زیرساز و تكیهگاه فكری آن مكتب به شمار میرود، «جهان بینی» نامیده میشود. هدفهایی را كه یك مكتب عرضه میدارد و به سوی آنها دعوت میكند، راه و روشهایی كه تعیین میكند، بایدها و نبایدهایی كه انشاء میكند و مسئولیتهایی كه به وجود میآورد، همگی به منزله نتایج لازم و ضروری جهانبینیای است كه عرضه كرده است.
شرایط اساسی جهانبینی
جهانبینی آنگاه میتواند تكیهگاه استواری برای ایدئولوژی باشد كه دارای ویژگیهای زیر باشد:
1. به مسایل اساسی جهانشناسی، كه به كل جهان مربوط میشود نه به جزء خاصی از آن، پاسخ دهد.
2. معرفت پایدار و تزلزل ناپذیر از
صفحه 38
جهان به دست دهد تا قابل اعتماد و جاودانه باشد.
3. آنچه ارائه میكند ارزشی نظری داشته و واقع نما باشد، و ارزش آن صرفاً عملی و فنی نباشد.
4. اثبات پذیر باشد، یعنی از ناحیه عقل و منطق حمایت شود.
5. به حیات و زندگی معنا دهد و اندیشه لغو و بیهوده بودن زندگی را از ذهنها خارج سازد.
6. آرمان ساز و شوق انگیز و آرزوخیز باشد.
7. تعهدآور و مسئولیت ساز باشد.
8. قدرت تقدس بخشیدن به هدفهای انسانی و اجتماعی داشته باشد.
ویژگیهای چهارگانه نخست موجب میشود كه جهانبینی از نظر عقلی و منطقی قابل اعتماد و رضایتبخش باشد.
چنان كه معنا بخشی و آرمان سازی جهانبینی یك مكتب، جاذبه و قدرت كشش به آن میدهد و به آن حرارت و نیرو میبخشد.
تعهدآوری و مسئولیت سازی یك جهانبینی، فرد را در عمق وجدان و ضمیر متعهد میكند و مسئول خود و جامعه قرار میدهد.
تقدّس بخشیدن یك جهانبینی به هدفهای یك مكتب، سبب میگردد كه افراد به آسانی و رضایت خاطر در راه هدفهای مكتب فداكاری و از خودگذشتگی كنند، و از ضمانت اجرایی نیرومندی برخوردار گردد.
انواع جهانبینی
جهان بینی از نظر منبعی كه از آن تغذیه میشود و در شناخت نسبت به انسان و جهان از آن الهام میگیرد سه گونه است:
1. جهانبینی علمی كه از علم تجربی تغذیه میشود.
2. جهان بینی فلسفی كه از تفكر فلسفی تغذیه میگردد.
3. جهانبینی دینی كه از سرچشمه وحی الهام میگیرد.
هر یك از این سه جهانبینی ویژگیهایی دارد كه با تبیین تطبیقی آنها از یك سو، و مقایسه آنها با شرایط اساسی جهانبینی از سوی دیگر میتوان جهانبینی برتر را باز شناخت.
صفحه 39
1. جهانبینی علمی
جهان بینی علمی از علم تجربی تغذیه میشود. علم تجربی مبتنی بر مشاهده حسی، فرضیه و آزمون است. عالم تجربی برای تبیین پدیدههای طبیعی نخست فرضیهای را مطرح میكند، آنگاه آن را مورد آزمایش قرار میدهد، اگر آزمایش، آن فرضیه را تأیید كرد به صورت یك اصل علمی پذیرفته میشود، و تا فرضیهای جامعتر كه آزمونها، بهتر آن را تأیید كنند، پدید نیامده است آن اصل علمی به قوت خود باقی است، و با آمدن فرضیهای جامعتر از دور خارج میشود. كشف علتها و آثار و معلولها به روش علمی به گونهای كه بیان گردد انجام میشود.
مزایا و نارساییها
روش علمی از این جهت كه بر آزمون عملی مبتنی است مزایا و نارساییهایی دارد. بزرگترین مزیت روش علمی، دقیق و جزئی و مشخص بودن آن است. علم میتواند درباره یك موجود هزاران اطلاع به انسان بدهد، از یك برگ درخت دفتری از معرفت بسازد. دیگر این كه چون قوانین خاص هر موجود را به بشر میشناساند، راه تصرف و تسلط بشر بر آن موجود را به او مینمایاند و از این راه، صنعت و تكنیك را به ارمغان میآورد. بنابراین، روش علمی دو امتیاز دارد:
الف. دقیق و مشخص است و درباره هر پدیده اطلاعات گسترده به انسان میدهد.
ب. راه تسلط انسان را بر طبیعت هموار میسازد.
امّا روش علمی نارساییهایی نیز دارد كه عبارتند از:
1. قلمرو روش علمی محدود است، و تا آن جا پیش میرود كه قابل آزمون حسی باشد. و از آنجا كه حقایق غیر مادی قابل آزمون حسی نیستند، از قلمرو معرفت علمی بیرون میباشند. جهانبینی علمی جزءشناس است نه كلشناس، علم، انسان را به وضع برخی اجزای جهان آشنا میكند نه به شكل و قیافه و شخصیت كل جهان. جهانبینی علمی از روشن كردن آغاز و پایان جهان ناتوان است. از این نظر، جهان كهنه كتابی است كه اوّل و آخر آن افتاده، نه اوّلش معلوم است ونه آخرش.
2. تزلزل و ناپایداری، نارسایی دیگر
صفحه 40
جهانبینی علمی است و از این نظر شایستگی آن كه مبنای یك ایدئولوژی قرار بگیرد را ندارد. تزلزل و ناپایداری جهانبینی علمی ریشه در روش آن، كه مبتنی بر فرضیه و آزمون است دارد. فرضیه و آزمون ارزش موقت دارد، و در معرض تحول و دگرگونی است. در حالی كه ایمان و ایدئولوژی جامع و كامل به پایگاهی تزلزل ناپذیر نیاز دارد. تكیهگاهی میخواهد كه رنگ جاودانگی داشته باشد.
3. واقعنما نبودن، نارسایی دیگر جهانبینی علمی است. ارزش جهانبینی علمی بیشتر عملی و فنی است تا نظری و واقعنمایی. صنعت وتكنیك دستاورد ارزش عملی و فنی علم است نه محصول ارزش نظری و واقعنمایی آن.[13] آنچه میتواند تكیهگاه یك ایدئولوژی قرار بگیرد ارزش نظری است نه عملی.
2. جهانبینی فلسفی
جهانبینی فلسفی از تفكر فلسفی تغذیه میشود، و بر اصول بدیهی و جهان شمول استوار است، از این روی، هیچ یك از نارساییهای جهانبینی علمی را ندارد، و از این نظر میتواند تكیهگاه ایدئولوژی قرار گیرد. جهانبینی فلسفی بر اصولی استوار است كه یا بدیهیاند یا از پشتوانه برهانی برخورداراند و از طرفی، عام و فراگیرند، و چهره كلی و شخصیت جهان را روشن میسازند، و واقعنما و تزلزل ناپذیراند. جهانبینی فلسفی بر عمل انسان نیز تأثیر میگذارد، ولی نه از آن جهت كه راه تسلط بر طبیعت و تصرف در آن را هموار میسازد، بلكه از این نظر كه جهت عمل و راه انتخاب زندگی انسان را مشخص میكند. جهانبینی فلسفی به نگرش انسان به هستی و جهان شكل خاص میبخشد، یا به انسان ایده میدهد یا ایده او را از او میگیرد. به حیات او معنی میدهد یا او را به پوچی و هیچی میكشاند. با توجه به آنچه گفته شد، روشن گردید كه جهانبینی علمی فاقد تمامی شرایط اساسی جهانبینی قابل قبول و شایسته برای تكیهگاه بودن ایدئولوژی است، ولی جهانبینی فلسفی بسیاری از آن شرایط را دارا میباشد. با این حال فاقد
صفحه 41
برخی از شرایط یاد شده است كه مهمترین آنها تقدس بخشیدن به اصول و آرمانهای مكتب و ایدئولوژی است.
3. جهانبینی دینی
جهانبینی دینی (وحیانی) همه ویژگیهای جهانبینی فلسفی را دارد، زیرا جهانبینی دینی عقل و برهان و تفكر فلسفی را به رسمیت شناخته است. این مطلب به ویژه در جهانبینی اسلامی، آشكارا یافت میشود.
جهانبینی دینی (وحیانی) علاوه بر دو مزیت جهانبینی فلسفی یعنی ثبات و جاودانگی، و شمول و فراگیری، از ویژگی قداست بخشی به اصول مكتب نیز برخوردار است. چنان كه همگی شرایط اساسی یك جهانبینی ایدهآل را كه پیش از این یادآور شدیم، برخوردار است.
جهانبینی توحیدی(اسلامی)
مقصود از جهانبینی دینی در این جا اوّلاً: جهانبینی توحیدی است، و ثانیاً جهانبینی توحیدی آن گونه كه اسلام معرفی كرده است. بنابراین، مقصود از جهانبینی دینی در این جا، جهانبینی اسلامی است. آرمانها و اصول جهانبینی توحیدی به قرار زیر است:
1. جهان از یك مشیت حكیمانه پدید آمده، و نظام هستی بر اساس خیر، وجود و رحمت و رسانیدن موجودات به كمالات شایسته آنها استوار است.
2. جهان یك قطبی و تك محوری است.
3. جهان ماهیت از اویی و به سوی اویی دارد. «انّا لله وإنّا إلیه راجعون».[14]
موجودات با نظامی هماهنگ به یك سو و به طرف یك مركز، تكامل مییابند.
4. آفرینش هیچ موجودی عبث و بیهوده و بدون هدف نیست.
5. جهان با یك سلسله نظامهای قطعی كه سنتهای الهی نام دارند اداره میشود.
6. انسان در میان موجودات از شرافت و كرامت ویژه برخوردار است، و وظیفه و رسالتی خاص دارد، مسئول تكمیل و تربیت خود و اصلاح جامعه خویش است.
صفحه 42
7. جهان مدرسه انسان است و خداوند به هر انسانی بر طبق نیت و كوشش صحیح و درستش پاداش میدهد.
جهانبینی توحیدی علاوه بر آرمانها و پیامهای یاد شده، بر مبنای منطق و برهان استوار است. در هر ذره از ذرات جهان دلایلی بر وجود خدای حكیم، علیم وجود دارد، و هر برگ درختی دفتری در معرفت پروردگار است.
جهانبینی توحیدی با توجه به آرمانهای یاد شده به حیات و زندگی، معنی و روح و هدف میدهد، زیرا انسان را در مسیری از كمال قرار میدهد كه در هیچ حد معینی متوقف نمیشود و همیشه رو به پیش است.
جهانبینی توحیدی كشش و جاذبه دارد، به انسان نشاط و دلگرمی میبخشد، و جهانبینیای است كه در آن تعهد و مسئولیت افراد در برابر یكدیگر مفهوم و معنی پیدا میكند و انسان را از پوچگرایی نجات میدهد.
پایان مقاله
منبع: مجله كلام اسلامی » بهار 1384 - شماره 53 (از صفحه 20 تا 42) > به نقل از سایت: http://www.noormags.com
[1] . انسان و ایمان، ص 7 17 با تلخیص.
[2] . عهد عتیق، سفر پیدایش، باب دوم، جملههای 16 و 17، باب سوم، جملههای 81 و 23.
[3] . احیای فكر دینی در اسلام، ترجمه: احمد آرام، ص 203.
[4] . لذات فلسفه، ترجمه: عباس زریاب خویی، ص 135.
[8] . دین و روان، ترجمه مهدی قائنی، ص ...
[10] . فالحاجة إلی هذا الإنسان فی أن یبقی نوع الإنسان ویتحصّل وجوده أشدّ من الحاجة إلی إنبات الشعر علی الحاجبین وتقعیر الأخمص من القدمین وأشیاء اُخری من المنافع التی لا ضرورة إلیها فی البقاء، بل أكثر ما لها أنّها تنفع فی البقاء.
[11] . تفصیل این مطلب در ادامه خواهد آمد.
[12] . تفصیل این بحث در كتاب «خاتمیت» استاد مطهری آمده است.
[13] . برتراند راسل این مطلب را در كتاب «جهان بینی علمی» تحت عنوان «محدودیتهای روش علمی» تبیین كرده است.
[14] . سوره بقره، آیه156.