در
 

 

پس از تبعید امام خمینی از ایران(1) ، جریان فكری اسلام فقاهتی كه یك جریان دائم در جامعه شیعه علوی ایران بود ، وارد مرحله جدیدی شد . جریان فكری فوق معتقد بود ظواهر و محتوای اسلام همانگونه كه ائمه اطهار علیهم السلام در طول زندگی و سیره عملی خود آموزش داده‌اند ، باید احیا شود . و نیز معتقد بود كه این جریان قابلیت انعطاف و تطابق با نیازهای هر عصری را داراست و مراجع دینی در تطبیق نیازمندیهای فكری ، سیاسی و اجتماعی زمانه خویش با‌ آنچه از ائمه شیعه به جای مانده است ، برتری دارند .

خروج امام از ایران مانعی در نمادین بودن او در ذهن جامعه به عنوان مرجع آرمانی و مطلوب در برپایی ایده‌های تشیع علوی به وجود نیاورد . یاران امام به پیشتازی استاد مطهری ، ماهرانه و با بینشی عمیق ، مكان تحولات فكری جامعه – به ویژه توده‌های مردم – را در دست گرفتند . به میزان فعالیتهای همه‌ جانبه رژیم در غربی كردن رفتارها و گرایشات مردم ، جریان اسلام ولایتی با هدف ژرفا بخشیدن به علایق دینی مردم و نسل جوان – بدون آنكه كاملا نشان دهد آموزشهای سیاسی می‌دهد – با اجرای طرحهای فرهنگی و اجتماعی به اهداف سیاسی نیز دست یافت . دوره جدید نیازمند یك آرایش جدید بود . مطهری و افرادی چون او درك هوشیارانه از وضعیت آن روز ، داشتند چون او معتقد بود كه « هر نهضت اجتماعی باید پشتوانه‌ای از نهضت فكری و فرهنگی داشته باشد(2) ، مبانی فكری و نظری انقلاب را از پیش توسعه داد . ابتدا استاد مطهری به فكر ایجاد یك مؤسسه علمی – فرهنگی افتاد و به اتفاق برخی از دوستان از جمله آقایان ناصر میناچی و محمد همایون و حجة الاسلام سید علی شاهچراغی – كه امامت حسینیه را بر عهده داشت – مؤسسه حسینیه ارشاد را تأسیس كردند .(3) در سندی كه به تاریخ 28/1/1346 می‌باشد ، در این مورد آمده است : « نامبرده بالا به اتفاق آقایان ناصر میناچی مقدم و محمد همایون از طریق شهربانی تقاضای تأسیس مؤسسه خیریه تعلیماتی و تحقیقات علمی و دینی حسینیه ارشاد را نموده است لذا خواهشمند است دستور فرمائید با توجه به پرونده م – ط / 12 كه مربوط به مشارالیه می‌باشد ، در این مورد نظریه اعلام فرمایید » رئیس بخش 316 با اعلام نظر موافق ، با درخواست یك نسخه از اساسنامه مؤسسه ، با تأسیس مؤسسه حسینیه ارشاد عملا موافقت كرد و بر اساس اسناد موجود ساواك ، اولین سخنرانی در 16/2/1346 گزارش شده است كه استاد مطهری پیرامون اثبات وجود خدا و استاد محمدتقی شریعتی درباره "مكتب یزید و یزیدیها " سخنرانی كردند.

در این حركت علمی جدید ، توجه به كیفیت ، ملاك استفاده از نیروها بود و چون بحث استفاده از نیروهای كیفی مطرح بود و از سوی دیگر استاد مطهری در غیاب امام احساس می‌كرد باید نهضت اسلامی را در مسیر واقعی خود قرار دهد ، یكی از بحرانی‌ترین ایام زندگی اجتماعی و انقلابی استاد مطهری آغاز گشت . هدف از تشكیل حسینیه ارشاد ، رساندن پیام نو به نسلی نو بود . در این اقدام ، تلاش بر این بود تا تحریفات ، برچسبها ، كج‌فهمی‌ها و سنتهای غلط از دامن اسلام زدوده شود و چهره واقعی اسلام به نمایش گذاشه شود . طبیعی است كه گزینش چنین راهی با مخالفت و شانتاژ از سوی كسانی همراه شود كه طاقت شنیدن حرفهای نو را نداشتند . مطهری و همفكرانش را " سنی و وهابی " و حسینیه ارشاد را " یزیدیه اضلال " نامیدند . اندیشمندانی چون دكتر بهشتی ، دكتر باهنر ، استاد خامنه‌ای ، استاد محمدتقی شریعتی ، استاد صدر بلاغی ، دكتر علی شریعتی ، استاد هاشمی رفسنجانی و ... مطهری و حسینیه ارشاد را یاری می‌كردند كه هر كدام در حوزه تخصص خود ، نواندیش و انقلابی بودند . اساسا چون مطهری برخوردار از یك شیوه سیاسی مبتنی بر نوعی تاكتیك مكتبی و هدفدار بود ، مایل نبود كه به یك مبارزه جنجالی و بیهوده كشیده شود . واكنشی كه در برخی محافل مذهبی در مقابل حسینیه ارشاد مشاهده می‌شد هر چند به حساسیت شدید جامعه برمی‌گشت ، در عین حال یك جریان ایستا در مقابل جریان روشنگری دینی بود علاوه بر این ، استاد مطهری می‌دانست حمله به برخی ارزشها و سنتهای اصیل به اسم سنتهای غلط و قدیمی از سوی برخی سخنرانان حسینیه ارشاد ، افتادن از آن سوی بام است لذا پس از مبارزه در جبهه‌های استبداد و تحجر ، جبهه سوم ( مبارزه با روشنفكران ) بر خلاف میل او در مقابلش گشوده شد .

مبارزه در جبهه اول:

استاد مطهری در جبهه مبارزه با رژیم ، سرسختانه و دائمی بود و بر اساس شرایط ، شیوه خود را تغییر می‌داد چنانچه سازمان اطلاعات و امنیت كشور او را یك روحانی افراطی و بدگو می‌دانست كه مترصد فرصت بود تا به دستگاه ضربه بزند . این فرصت‌طلبی همان هوشیاری انقلابی و مبارزه منطقی بود كه مطهری به آن پای‌بند بود . مطهری یك انقلابی و ذاتا ضد ظلم و ستم بود ؛ در تمامی مراحل زندگی نسبت به رژیم سلطنتی بدبین و معترض بود . اما شاید این پرسش مطرح شود كه چرا ما شاهد رفتار و كنشهای انقلابی از سوی مطهری نبوده‌ایم كه رژیم مجبور شود او را به زندانهای طولانی و شكنجه‌های سخت ، تبعید به مناطق بد وادارد و او را تحت شدیدترین فشارهای سیاسی قرار دهد .

در پاسخ به این سؤال باید گفت : اولا استاد مطهری یك فیلسوف و اندیشمند اسلامی بود كه پس از سالها رنج و محرومیت به مقامات بالای علمی رسیده بود ؛ وی به دنبال درمان دردها بود . وقتی مطهری توفیق رژیم پهلوی را در ایجاد مراكز فحشا ، مبارزه با حجاب ، سوق دادن جامعه به سمت زندگی مصرفی غربی و تبلیغات شدید علیه احكام مسلم اسلامی مشاهده كرد ، متوجه این واقعیت شد كه عوامل و ریشه‌ها در عمق جامعه نهفته است و مبارزه با تمامی این نمادها زمانی موفقیت‌آمیز خواهد بود كه یك مبارزه حساب شده و اصولی با زیربنای فكری و فلسفی علیه فرهنگ مسلط غربی طرح‌ریزی شود ؛ باید ریشه‌ها را هدف قرار داد ؛ از جایی به دشمن ضربه زد كه دارد ضربه می‌زند . یقینا اسلام‌زدایی محمدرضا با رضا شاه تفاوتهای آشكار داشت ، لذا در مقام مقابله و دفاع نیز شگرد خاصی ، آن هم برای زمانی خاص ضرورت داشت . استاد مطهری در یك گفتگوی دوستانه به آقای هاشمی رفسنجانی گفته بود : « این دفعه مثل گذشته نیست ؛ مبارزه بسیار دشوار است ؛ اینها رفته‌اند در جلد اصلاحات عمیق اجتماعی و شعارهایی را مطرح كرده‌اند كه رد آن كار مشكلی است.»(4) همچنانكه نفی وضعیت موجود شرط لازم انقلاب است ولی شرط كافی انقلاب آن است كه چارچوب منسجم و مطلوبی برای جایگزینی پایه‌های ارزشی جامعه ارائه شود . در شرایطی كه ابتذال فرهنگی به اوج خود رسیده بود و هر نوع فكر و رفتاری با خاستگاه غربی در جامعه ما به راحتی رشد می‌كرد ، پناه آوردن به یك مبارزه صرفا سیاسی – آن هم در مقابل پلیس خشن شاه – چه دردی را می‌توانست درمان كند .

مهم این بود كه یك انقلابی ، ابدا رژیم نامشروع پهلوی را قبول نكند و استاد مطهری بر چنین رویه‌ای بود . حتی زمانی كه در مشهد دبیران درس دینی به پای مجسمه رضا شاه گل انداخته بودند مطهری به شدت ناراحت شده بود و گفته بود : « آیا دبیران دینی هم بت‌پرست شده‌اند » ؟ این بدان معناست كه در اندیشه مطهری ، رژیم پهلوی یك رژیم سیاسی نامشروع و غیرقابل قبول است اما برای مبارزه با چنین رژیمی راهكارهای ویژه لازم است . چشمگیرترین و برجسته‌ترین راهكارها ، ایجاد آمادگیهای مناسب فكری و روحی بین مردم در نپذیرفتن رژیم سلطنتی بود . ولی از آنجا كه استاد مطهری درك عمیق و هوشیاری زیادی داشت ، ضمن مبارزه با برنامه‌های بلندمدت رژیم ، از مبارزه در برابر برنامه‌های كوتاه مدت نیز غفلت نمی‌ورزیدند . برنامه‌های كوتاه مدت كه در راستای اجرای مقاصد شوم بلندمدت بود ، هر از چند گاهی جلوه‌گر می‌شدند تا میزان حساسیت توده‌های مردم و به طور كلی جامعه را بسنجند و زمینه‌های مساعد را برای برنامه‌های بعدی آماده نمایند . در این قلمرو نیز استاد وارد می‌شد و قلم می‌زد و سخنرانی می‌كرد . او علت پراكندگی مباحث خویش را تلویحا همین عامل دانسته است .(5) روش دیگر مطهری و همفكران ، نفوذ در تشكیلات فرهنگی و علمی رژیم پهلوی بود . عرصه علمی كه مشخصا فاقد كاركردهای اجرایی و عاری از وابستگیهای سیاسی است ، فضایی بود كه مطهری و یارانش (6) با حفظ استقلال فكری و سیاسی خود در آن وارد شدند و در نهایت به سود اسلام و انقلاب اسلامی بهره جستند . اما چرا رژیم پهلوی با شناخت دقیق از این شخصیتها ، اجازه می‌داد كه این افراد نسبتا آزادانه فعالیت كنند ، پرسشی است كه ذهن را به خود مشغول می‌كند .

در پاسخ به این سؤال باید گفت : حتی در رژیم‌های استبدادی ، تفاوت نگرشها و سلایق در رده‌های تصمیم‌گیری و اجرایی نیز دیده می‌شود . برخی افراد هوادار برخوردهای قاطع و دفعی ، گروهی نیز طرفدار برخوردهای جذبی و ارشادی هستند كه معمولا انتخاب و یا تمایل به یك گرایش بستگی به شرایط سیاسی آن رژیم در زمانهای مختلف دارد( برای نمونه ، رئیس ساواك مستقیما با استخدام استاد دكتر باهنر در آموزش و پرورش موافقت می‌كند). لیكن رژیم پهلوی برای ایجاد حلقه‌های امنیتی بیشتر و جذب عناصر فكری اپوزیسیون ، اجازه سخنرانی ، انتشار كتاب و برگزاری محافل و مجالس را می‌داد و این هدف را تعقیب می‌كرد كه اپوزیسیون را به انفعال بكشاند و از مبارزه باز دارد . چنین روشی برای افرادی كه فراتر از این نمی‌اندیشیدند و نمی‌خواستند ، مفید واقع می‌شد ولی برای كسانی كه آرمانشان سرنگون كردن رژیم بود ، این تساهل در نهایت به ضرر رژیم تمام می‌شد زیرا ناخواسته در مسیر اهداف و اجرای نیات آنها قرار می‌گرفت . بنابراین شاهد بودیم كه چگونه پس از سالها تلاش و پشتكار روحانیون و روشنفكران مسؤول و متعهد ، هنگامی كه پیام انقلاب به جامعه منتقل شد ، صرفا به فكر بسنده نكردند و خود نیز در تحقق اهداف انقلابی گام برداشتند . برای مطهری نیز كه اندیشه را مقدمه عمل می‌دانست ، زمان مبارزه فرهنگی نبود . او در بطن جریانات سیاسی بود و مبارزه سیاسی محور تمامی مسائل شده بود . « كلیه مسائل سیاسی و انقلابی آن روزها كه در جامعه می‌گذشت ، در ارتباط جدی و محكم با شهید مطهری و شهید بهشتی بود ... او [مطهری] مردی بود بسیار تیزهوش و كاردان و مدیر بود . در كارهای انقلابی مانند اعتصابها ، راهپیمایی‌ها و اعلامیه‌ها ، جبهه‌گیری و برخوردها ، صاحب‌نظر و قطب ارشاد و مرجع رجوع و تصمیم گیرنده بود »(7) .

مبارزه در جبهه دوم:

دومین جبهه مبارزه استاد مطهری ، سنگر بسیار دشوار و پیچیده متحجرین بود . جنگیدن در این جبهه و كسب پیروزی و موفقیت ، به ظرافتهای خاص و هنرمندانه بستگی داشت. از آنجا كه این جریان از درون افراد مؤمن به اسلام رشد می‌كند ، مبارزه با آن سخت ظریف و پیچیده است . جبران تهمتی كه فرد از این ناحیه متحمل می‌شود ، بسیار زمان‌بر است . اسلام اگر صرفا در ادعیه و عبادات خلاصه شود و فاقد روح اجتماعی و سیاسی باشد ، نمی‌تواند مدعی دین كامل و جامع خداوند باشد . فردی كه در جریان اسلام سنتی(8) قرار می‌گیرد و شیفته آن می‌شود ، آن چنان دچار از خود بیگانگی می‌گردد كه توجه دادن او به مصادیق بارز و آشكار از زندگی و فعالیتهای اجتماعی و سیاسی پیامبر اكرم (ص) و ائمه اطهار ( علیهم السلام ) نه تنها تأثیری در عقاید او نمی‌گذارد بلكه ایستادگی و مقاومت در برابر هر اندیشه جدید را برای خویش یك وظیفه مقدس می‌داند . افراد طرفدار این جریان و سلیقه فكری در شهادت امام حسین (علیه السلام) عاشقانه می‌گریند بدون آن كه با هدف آن حضرت آشنا باشند ؛ در اندوه رهبران بزرگ دینی – همچون حضرت زهرا (سلام الله علیها) و امام حسن مجتبی و امام كاظم ( علیهما السلام ) – شریك می‌شوند ، بدون آنكه توجه داشته باشند كه چرا این بزرگان دچار انزوای اجتماعی و سیاسی شدند . مبارزه با این جناح كه سطح و پوسته دین را گرفته و به محتوا و روح دین توجه ندارند ، كار بسیار مشكلی است . استاد مطهری به هنگام بحث درباره اصلاحات حوزه در كنار امام خمینی بودند اما نفوذ جریان اسلام سنتی اجازه نداد تا طرح مذكور پیاده شود و با شكست مصلحین ، امام خمینی منزوی شد و استاد مطهری نیز راهی تهران شد . مطهری از همان آغاز به فضل و عنایات خاص الهی ، دیدگاهی روشن و ناب نسبت به اسلام داشت . با‌ آنكه خود فردی بسیار عابد و زاهد و ملتزم به احكام اسلامی بود ، ولی هیچ وقت یك بعدی به مسائل ننگریست و یك بعدی نیاندیشید . از حالات معنوی و عبادی برای تكمیل شخصیت الهی خود بهره می‌جست . نیت پاك و خالصانه مطهری و دیگر یاران امام ، جریان زلالی بود كه اجازه نداد این حركت در جامعه شیعی شكل بگیرد و با پیرایش چهره اسلام از پیرایه‌ها و خرافات مانع دور شدن جوانان و سرخوردگی آنان از اسلام شدند . در عین حال اجازه ندادند نسل جوان مؤمن و كارآمد جذب اسلام سنتی شوند ، و با فعالیتهای منطقی و حساب شده مجموعه آن روز روحانیون و روشنفكران ، نسل انقلابی بیمه شدند و در خلال سالهای ستم شاهی هرچه كه به زمان انقلاب نزدیكتر می‌شدیم ، جوانه‌های این بذرافشانی خودنمایی می‌كرد . ساواك در سال 1353 در یكی از گزارشهای خود ، بعد از آنكه مسجد " كرامت "(9) به امامت آیت‌االله خامنه‌ای بسته شد ، از واكنش استاد مطهری چنین گزارش می‌كند : « یاد شده از اینكه نماز جماعت سید علی خامنه‌ای را در مشهد تعطیل كرده‌اند ، به شدت ناراحت شده و اظهار داشت همه مراكز حساس را كه اثری دارد می‌بندد و دعای ندبه كافی را رواج می‌دهند . انسان متحیر می‌ماند چه كند و چه بگوید . وی گفت : سید علی خامنه‌ای از نمونه‌های ارزنده‌ای است كه برای آینده موجب امیدواری است و در این مدت كوتاه در مشهد كارهای پرثمری انجام داده كه یكی از آنها جمع كردن جوانان روشنفكر و بیدار بوده ». ناگفته نماند جریان سنتی در سالهای خوشنامی و اوج شهرت استاد ، او را " سنی مذهب " و غیرشیعی می‌دانستند كه البته این شایعات را عناصر ساواك پخش می‌كردند و ساده‌لوحان جریان سنتی كه برخوردار از زمینه‌های لازم در پذیرش این شایعات بودند ، به راحتی می‌پذیرفتند و حتی شایعه شد كه در اذان مسجدالجواد ( علیه السلام ) ، جمله " اشهد ان علیا ولی الله " گفته نمی‌شود .

مبارزه در جبهه سوم :

دوره تاریخی 1332-1357 فصل مهمی در تاریخ معاصر ایران است. به دنبال شكست اندیشه‌های مادی پس از كودتای 28 مرداد،‌ دوره تجدید حیات اسلامی آغاز می‌شود. در یك چارچوب كلی سه جریان فكری عمده با قالب اسلامی برای حل مشكل جامعه تلاش می‌كردند:

- جریان راست اصلاح ‌طلب

- جریان چپ التقاطی

- جریان اسلام ناب.

اگر بخواهیم هر دو جریان التقاطی را در یك قالب كلی‌تر قرار بدهیم، عنوان روشنفكری مرسوم‌تر است زیرا چالش فكری و نظری این جریانها، مقدمات و زمینه‌های فكری انقلاب اسلامی را فراهم آورد. هر چند كه اندیشمندان اسلام ناب در جریان برخورد با این اندیشه‌ها و در مقام رد و نفی آنها و سپس اثبات جامعیت اسلام به یك چارچوب منسجم دست یافتند اما مشخصا وجود منابع غنی علمی تشیع، تغذیه ایدئولوژیك این جریان را بر عهده داشت. به این ترتیب روحانیون روشنفكر حوزه‌های علمیه در اثر تماس و نزدیكی با جریانهای روشنفكر دانشگاهی، شاخصهای مهم تطبیق و سازگاری مبانی فكری حوزوی را با دانشگاهی استخراج كردند و به زبان زمان ارائه دادند. این رقابت، آزاد و تحت شرایط و قواعد معینی صورت می‌گرفت كه سمت‌گیری نهایی را بر علیه رژیم استبدادی حاكم بر جامعه رقم می‌زد. كاملا آشكار است كه این تقابل بیش از آن كه در ابتدا رنگ خصومت داشته باشد، رنگ رقابت داشت و هر كدام برای نشان دادن برتری اندیشه خویش مبارزه می‌كردند.

زمانی وضعیت بحرانی – و یا بهتر بگوییم خصمانه – می‌شد كه یكی از جریانها به رژیم حاكم تمایل می‌یافت و از قدرت سیاسی آن برای پیشبرد اهداف خود بهره می‌جست و یا اینكه در بعد سیاسی مبانی آن ایدئولوژی به گونه‌ای طرح می‌شد كه دلالت بر مبارزه پیگیر و همه جانبه با رژیم نداشت و با دیگر ایدئولوژیهای انقلابی در جامعه دچار تعارض می‌شد. جریانهای التقاطی راست كه به مراتب در بحثهای علمی قوی‌تر بودند، سعی می‌كردند با تطبیق علوم تجربی با قرآن و روایات، به دین یك رویكرد اجتماعی بدهند و خود نیز از این موضع در مقام دفاع از دین برآیند. استاد مطهری به عنوان برجسته‌ترین چهره اسلام ناب در عصری كه نیازمند مباحث عقلی و فلسفی بود، با شیوه‌ای بسیار شفاف و رسا،‌ ضمن آن كه در جمع روشنفكران این جریان حضوری دوستانه و وحدت‌آمیز داشت، به تبیین مسائل پرداخت. در بین اعضای نهضت آزادی، كانون مهندسی، مجالس مذهبی جبهه ملی و به طور كلی، محافلی كه در منازل این افراد برپا می‌شد،‌استاد مطهری حضور داشت و با احترام و خوشرویی و سعه‌صدر فراوان كه حاكی از تعادل روحی و ایمان بسیار محكم ایشان بود، برخورد می‌كرد. از آنجا كه استاد مطهری به واقع یك شخصیت علمی بود، با اشتیاق فراوان به دنبال سؤالات و شبهات بود و از هر مطلب تازه و جدید استقبال می‌كرد. "بهترین لحظه زندگی او از گفتگوها موقعی بود كه بحث، علمی و داری مطلب تازه باشد. برایش فرق نمی‌كرد كه از شهید اول و ثانی یا شیخ طوسی و سیدمرتضی باشد یا از دكارت و نیوتن و ماركس و هگل و دكتر تقی ارانی".(10)

اگر یك تهدید و انحراف فكری – حتی خارج از مرزها – اسلام را تهدید می‌كرد و شاید دیگران ابدا به آن توجهی نداشتند،‌ مطهری هوشیارانه با آن برخورد می‌كرد. برای نمونه وی شدیدا به علامه محمد اقبال لاهوری – كه به تجدید حیات اسلامی عشق می‌ورزید علاقه‌مند بود ولی زمانی كه به یك نكته انحرافی در اندیشه‌های او در مورد خاتمیت پیامبر اسلام (ص) پی برد، تذكر داد. اقبال در تبیین خاتمیت پیامبر به این نتیجه می‌رسد كه علوم بشری قادر خواهند بود مشكلات بشر را حل كنند و لذا دیگر نیازی به پیامبر نیست. استاد مطهری در پاسخ او اظهار می‌دارد با تمام احترامی كه برای اقبال قائلم، نمی‌توانم در برابر این اندیشه سكوت كنم. اقبال با این حرف به دین پایان داده و حكومت علم را اعلام كرده است در حالیكه امروز جامعه بشری بیش از هر زمان دیگری نیازمند دین است. بنابراین استاد مطهری كه دست صمیمیت و همكاری به سوی روشنفكران دراز كرده بود، انحرافات فكری آنان را با استدلال متذكر می‌شد و آنان را از سلطه تخیل ادبی می‌رهاند تا حقیقتا یك بحث علمی و مستدل ارائه دهند. از سوی دیگر، دهه 50 اوج رشد اقدامات انقلابی و تند علیه رژیم شاه بود. در چنین فضایی مسلما افكار التقاطی راست امكان خودنمایی نداشت زیرا به طور طبیعی مورد پذیرش جوانان انقلابی و مبارز نبود اما افكار چپ التقاطی كه به شدت از ماركسیسم تأثیر گرفته بود، بیشتر در زمینه "احساسی و روحی" بر یأس و سرخوردگی چیره شدند. حتی این چیرگی منجر به پاره‌ای فعالیتهای مسلحانه علیه رژیم شاه شد. در این اوضاع و احوال كه جریان چپ التقاطی سكاندار مبارزه شده بود، حفظ كردن مسیر فكری اسلام ناب خطرناكتر و حساستر شد زیرا جریان فوق با سر دادن شعارهای تند و انقلابی و بدبین كردن جوانان نسبت به روحانیت،‌یقینا خود را از جریان راست قوی‌تر نشان می‌داد و به چنین شرایط تازه‌ای، باید فشار دستگاه و جو اختناق و ترفندهای ویژه ساواك را افزود. ساواك دائما مترصد ضربه زدن به آبرو و هویت روحانیت پیرو امام بود. جریان چپ التقاطی با داشتن ویژگیهایی چون ایدئولوژی انقلابی، پویایی، جوان‌پسندی، انعطاف‌پذیری در برابر پیشرفتهای فرهنگی، اقتصادی و علمی جهان و خصوصا تحولات روبنایی ایران، مورد توجه دستگاه قرار گرفت تا از آن طریق جریان اسلام ناب را منزوی كند. از آنجا كه استاد مطهری یك نقش پیشرو(11) و مرجع(12) در بین روحانیون طرفدار امام داشت، بیش از دیگران آسیب روحی دید.

مطهری كه با مشاهده كوچكترین انحرافی از خط اسلام، مقاومت نشان می‌داد، بیش از دیگران مورد خشم و دشمنی آنان قرار گرفت و او را منزوی كردند. ایدئولوژیهایی چون لیبرالیسم ، ناسیونالیسم ،سوسیالیسم و ... اساسا غربی هستند اما با ورود به كشورهای شرق – خصوصا جهان سوم – با یك نگرش بومی و فرهنگی آمیخته شده و یك ایدئولوژی تركیبی را ایجاد می‌كنند كه همان " التقاط " است . هر چند در ظاهر از ایدئولوژی مبدأ هراسان و گریزان است ولی نمی‌تواند شیفتگی خود را پنهان كند. همانگونه كه اشاره شد، با اوج‌گیری مبارزه، تفكر التقاطی غرب جای خود را به تفكر التقاطی شرق داد. این جریان، بی‌اعتمادی نسبت به توان ایدئولوژیكی جریان اسلام ناب را در مبارزه، عملا هدف خود قرار داده بود. چون استاد مطهری اساسا مرد اندیشه بود و در مقابل انحرافات، مبانی و اساس را نقد می‌كرد، با بحثهای شناخت، جهان‌بینی، جامعه‌شناسی و فلسفه تاریخ، به رسالتی دیگر مشغول شد. این جریان كه به دنبال آشتی دادن اسلام و ماركسیسم بود در مقابل اندیشه‌های عمیق استاد مطهری كه ماركسیسم را كاملا مطالعه كرده و از آن شناخت عمیق داشت، نمی‌توانست مقابله كند.

برخلاف جریان التقاطی راست كه سلطنت را نفی نمی‌كرد،‌جریان چپ التقاطی با سلطنت مخالف بود و جوانان سیاسی و رادیكال خاستگاه آن بود. از سوی دیگر، چون شدیدا نسبت به شرایط موجود معترض و منتقد بود، رفته رفته پایگاه دانشجویی و روشنفكری محكمی یافت. به لحاظ تشكل و سازماندهی، سازمان مجاهدین خلق سمبل این جربان بود كه استاد مطهری هرگز در مقابل اسلام‌نمایی آنان تسلیم نشد. برخی چهره‌های روشنفكر دانشگاهی كه به خاطر شرایط اجتماعی با جریان چپ التقاطی همراه بودند،‌ به طور نظری از این جریان التقاطی حمایت می‌كردند. استاد مطهری كه دانش ایدئولوژیك حوزوی و دانشگاهی داشت، با دیدگاهی عمیق و همه جانبه به مبارزه با جریان التقاطی موجود رفت؛ هر چند او را متهم كردند كه چون عثمان زندگی می‌كند و دم از علی (ع)‌می‌زند.

منبع: شهید مطهری به روایت اسناد، انتشارات مركزاسناد انقلاب اسلامی،1378

ارجاعات:

1- به دنبال اعتراض امام خمینی نسبت به كاپیتولاسیون ، رژیم شاه در شب سیزدهم آبان 1343 امام را دستگیر و به بورسای تركیه تبعید كردند .

2- مطهری ، مرتضی ، نهضتهای اسلامی در یك صد ساله اخیر ، انتشارات صدرا ، تهران ، 1370 ، ص 74

3- خردمند ، محمد ، شهید مطهری مرزبان بیدار ، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی ، تهران ، 1357 ، ص 101 .

4- هاشمی رفسنجانی ، دوران مبارزه ، زیر نظر محسن هاشمی ، دفتر نشر معارف انقلاب ، تهران 1376 ، ج 1 صص 131-130.

5- مطهری ، مرتضی ، عدل الهی ، انتشارات صدرا ، تهران ، 1361 ، صص 8 و 9 .

6- تأكید بر استاد مطهری از آن جهت است كه بنا بر گفته همه همفكران و همرزمان استاد ، در غیاب امام خمینی ، ایشان ایدولوگ اصلی انقلاب اسلامی بودند.

7- ویژه‌نامه ششمین سالگرد استاد آیت‌الله مرتضی مطهری ، حزب جمهوری اسلامی ، ص 528 – 523 از گفته‌های آقای اسدالله بادامچیان.

8- پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، این واژه از سوی بنیانگذار انقلاب – امام خمینی به عنوان " اسلام آمریكایی " معرفی شد كه در برگیرنده تمامی مظاهر اسلام منحرف شده از سوی ابرقدرتها و ایادی آنان بود .

9- واقع در مشهد ، چهارراه شهدا كه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب در آنجا نماز می‌خواندند و سخنرانی‌می‌كردند .

10- دوانی ، علی ، خاطرات من از استاد مطهری ، ص 9.

11- از گفته‌های رهبر انقلاب در مورد استاد مطهری : « ایشان در مبارزه با التقاط به نظر من نقش اول و درجه یك را دارند » . سیمای استاد ، ص 35.

12- ر. ك : سرگذشتهای ویژه ، ج 2 ، ص 50.

 

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است