در
بازدید : 395638      تاریخ درج : 1389/7/21
Skip Navigation Links.
مقدمه
خاندان روح الله
ولادت خورشید
Expand كودكیكودكی
Expand دوران تحصیل دوران تحصیل
Expand تشكیل خانواده تشكیل خانواده
آغاز نهضت
قیام 15 خرداد
تبعید و هجرت به نجف
هجرت به پاریس
بازگشت به ایران
پیروزی انقلاب اسلامى
مشكلات مسیر انقلاب
جنگ تحمیلی و دفاع هشت ساله امام و امت
جام زهر
Expand سربازان روح الله سربازان روح الله
Expand رحلت امام خمینى قدس سرهرحلت امام خمینى قدس سره
رهبری آیت الله خامنه ای حفظه الله
Expand اساتید و مشایخ اجازه امام اساتید و مشایخ اجازه امام
Expand شاگردانشاگردان
علماء معاصر امام
Expand روح الله از منظر بزرگان  روح الله از منظر بزرگان
Expand فرازهایی از زندگی فرازهایی از زندگی
Collapse خاطرات یارانخاطرات یاران
عوامل موفقیت امام
عناصر موثر در شكل گیری شخصیت انقلابی و معنوی امام
Expand سجایای علمی و اخلاقی امام سجایای علمی و اخلاقی امام
نامه ها وسفارشات اخلاقی عرفانی امام
Expand دیدگاههادیدگاهها
Expand بزرگان از منظر امام بزرگان از منظر امام
اصل ولایت فقیه
نكته ها
سخنان برگزیده
معرفی آثار
معرفی دیگری از آثارامام خمینی
معرفی مقالاتی با موضوع امام خمینی (ره)
معرفی نرم افزارهای مربوط امام خمینی
معرفی فیلمهایی با موضوع امام (در دست تهیه)
امام خمینی در اینترنت
ضمیمه ها
 

علماء و دانشمندان بر سه گونه اند، گروهی می توانند دانش خود را از طریق بیان به دیگران منتقل كنند اما دارای قلم نیستند، به این معنا كه نمی توانند اندیشه های خود را روی كاغذ بیاورند و به صورت جامعه پسند منتشر كنند. گروه دوم برعكس هستند، دارای اندیشه هایی بوده و با قلم می توانند افكار خود را به روشنی بنویسند و منتشر كنند، اما فاقد بیان زبانی هستند، قدرت تدریس و بیان آنها كم است. در این میان گروه سومی داریم كه از هر دو منقبت برخوردارند، هم در مقام بیان و هم در مقام قلم استعداد دارند، هم خوب تدریس می كنند و هم خوب می نویسند. مرحوم امام اعلی الله مقامه الشریف از این قسم سوم بودند. هم در تدریس و سخنرانی استاد بزرگی بود و سخت ترین مسائل را به روشن ترین بیان برای ما می گفت و در سخنرانیهایی كه برای جامعه می كرد، اندیشه های عرفانی و اندیشه های اجتماعی را درست روشن می كرد و دارای قلم بود، هم قلم فارسی و هم قلم عربی. مسائل علمی و اندیشه های خود را از همان دوران جوانی می نوشت و ضبط می كرد و آنچه از ایشان منتشر شده است روشن و واضح است. بنابراین امام در میان علماء این ویژگی را دارد. باید بگوییم ذوریاستین است. هم ریاست بیان را دارد و هم ریاست قلم را و البته در حوزه هم معروف بودند. آن وقتی كه حضرت امام تدریس می فرمودند كاملا معروف و مشخص بود كه ایشان یك فرد خوش بیان است و درس را روشن می كند و مشكلات را حل می كند. ما هم خودمان در طول زمانی كه خدمتشان بودیم و درس خواندیم، این موضوع را لمس كردیم.

اگر قرار باشد مطالب یا سخنانی را پیرامون آثار و تالیفات امام بازگو كنیم باید بگویم كه بخشهای عمر ایشان، هر كدام یك تقاضایی داشت و طبق آن تقاضا حضرت امام (ره) حركت می كرد. مثلا از سال 1310 ه. ش تا سال 1324 ه. ش نوع آثار امام عرفانی و اخلاقی است. چون در آن زمان استاد بزرگوارش مرحوم شاه آبادی در قم بودند و در محضر ایشان تحصیل می كردند و قهرا تحت تاثیر افكار فلسفی و عرفانی استاد بودند و آن اندیشه ها را پرورش می دادند و آثار منتشر شده در این دوره یا عرفانی است یا اخلاقی. در قلمرو اخلاق آن چهل حدیثی است كه ایشان اینها را به عنوان درس اخلاق برای طلاب می گفت. درس اخلاقی كه ایشان شروع كردند و در آن زمان چون منبر و سخنرانی ممنوع بود. ایشان تحت عنوان درس، این مساله را مطرح كردند، چون درس را مزاحم نبودند، كسی متعرض نمی شد. این درس از سالهای 1315 یا 1316 شروع شد و بعد از سال 1320 هم ادامه داشت. بخشی از این درسها به صورت چهل حدیث منتشر شد و پایان تحریر آن سال 1318 ه. ش برابر با 1358 ه. ق است.

تقاضای آن زمان این بود كه درس اخلاق بگوید و حقایق را در لابلای اخلاق برساند و آن كتاب هم كتاب عرفانی اخلاقی است و در عین حال دارای نكات اجتماعی هم هست. باز در این فترت می بینیم ایشان حاشیه بر فصوص الحكم دارد چون در این دوره از محضر مرحوم شاه آبادی بهره مند شده و فصوص را خدمت ایشان خواندند و به مرور زمان بر این كتاب حاشیه زده و تمام حواشی را در خود كتاب وارد نمودند كه بعدها هم مستقلا چاپ شد. باز در این دوره كه چون موج، موج فلسفی - عرفانی بود، تحت تاثیر اساتید بزرگش كتاب "مصباح الهدایه" را نوشتند كه در حقیقت اسماء صفاتی است. یك دوره عرفان است در قالب اسماء صفات كه مستقلا چاپ شده است. دو سه سالی قبل از 1310 یعنی می شود 1308، جو، جو عرفانی بوده برای حضرت امام كه در همان زمان شرحی بر دعای سحر نوشته است كه این كتاب اخیرا هم چاپ شده است. (سال 1348 ه. ق - 1308 ه. ش) .

آثار دیگر این دوره (1324 - 1308) یكی كتاب "آداب الصلوة" است و دیگری "اسرار الصلوة" كه البته "آداب الصلوة"، غیر از اسرار الصلوة است و ایشان به ما می فرمودند كه غالبا اسرار الصلوة ها آداب الصلوة اند. اسرار الصلوة یا نوشته نشده و یا كمتر نوشته شده است ولی ایشان دونوشته دارند، یكی آداب الصلوة و دیگری اسرار الصلوة كه مربوط به این دوره است و در این دوره ایشان از محضر مرحوم " آیة الله رفیعی" هم بهره می گرفت كه یك نوع كشش فلسفی - عرفانی داشت و یا مرحوم آیة الله "شاه آبادی" كه باز هم تمایلات به بخش فلسفی - عرفانی داشته است. البته از سال 1305 تا 1315 در درس مرحوم آیة الله موسس - آیة الله حائری - فقها و اصولا وارد می شد. در آن زمان یك كتاب كوتاهی در فقه نوشتند به عنوان قاعده من ملك - من ملك شیئا ملك الاقراربه - . البته در آن زمان كه در درس آیة الله حائری حاضر می شد، باز آثار كوتاهی در قواعد فقهیه دارند، از جمله كتابی به نام "قواعد" كه نكات برگرفته ضبط شده از درس استاد است ولی علت اینكه در آن زمان اصول مرحوم آیة الله حائری را نمی نوشت، این بود كه اصول نوشته شده توسط ایشان چیز فوق العاده ای نداشت كه ایشان دست به قلم باشد و آنها را بازگو نماید. (كتاب اصول آقای حائری درر نام داشت) .

سال 1320 شد و كشور را متفقین اشغال كردند و فشار برگذشت، قلمهای مسموم هم كه زمان پهلوی كار می كردند. در این اوج بلبشو بیشتر به جان تشیع و اسلام افتادند و مردی كه شاید سابقه دروس دینی هم داشت كتابی نوشت به عنوان اسرار هزار ساله - یك كتابچه كوچك - حضرت امام كم كم مسائل فلسفی عرفانی را رها كرد و وظیفه دید كه این كتاب را نقد نماید، چون این كتاب غوغایی در ایران بر پا كرده بود. سؤالهای متعددی را نوشته بود، اشكالاتی را مطرح كرده بود و به خیال خودش دنبال جواب می گشت و ادعا داشت كه اینها جواب ندارد و اگر می توانید جواب دهید. امام در آن زمان در ظرف 2 ماه، آنكه من از خود ایشان شنیدم، فرمود - در ظرف 2 ماه كتاب كشف الاسرار را نوشت - امام فرمود: چند صفحه اول را پاكنویس كردم، دیدم بقیه احتیاج به پاكنویس ندارد و فقط اصلاحات جزئی صورت گرفت.

زمانی شد كه از مرحوم آیة الله بروجردی برای زعامت حوزه علمیه قم دعوت به عمل آمد و پس از ورود ایشان به حوزه یعنی سال 1324. حضرت امام خمینی (ره) به سوی مسائل فقه و اصول بیشتر كشیده شد، یعنی آن علاقه خاصی كه به فقه و اصول در دوران های قبلی داشت، چند برابر شد و احساس كرد كه باید در حوزه بیشتر این مسائل را تعقیب كرد. و در عین حال كه خود یك مجتهد عالی مقامی بود، از درس مرحوم آیة الله بروجردی بهره های وافر برد و كسانی كه درس مرحوم آیة الله بروجردی را دیده باشند و درس امام را، خواهند دید كه خیلی با هم نزدیك بوده و ایشان تحت تاثیر روش مرحوم آیة الله بروجردی بودند ولی در عین كمالات درس مرحوم آیة الله حائری را - كه تشقیق شقوق است و ایجاد احتمالات - نیز دارا بودند. این هم در بحث ایشان بود. خلاصه در اینجا قلم را به سوی فقه و اصول برد. اول كتابی كه نوشتند، حاشیه بر كفایه و در حقیقت درس خارج بود كه برای گروهی از فضلا تدریس می كرد و مرحوم آیة الله مطهری یكی از مؤسسین این درس به شمار می رفت. این درس را ایشان در سال 1324 شروع كردند و به جای اینكه از جلد اول اصول شروع كنند. از جلد دوم و مباحث عقلی شروع كردند، چون مرحوم آیة الله بروجردی جز اول و جلد اول كفایه را تدریس می كردند (یعنی خارج كفایه را تدریس می كردند. ) ایشان ناچار شدند جلد دوم را تدریس كنند كه در ظرف 7 سال این بخش تمام شد (اواخر بهار 1330) و به عنوان حاشیه بر كتاب كفایه در عین حالی كه درس مستقلی بود، چاب شد و آنچه از ایشان چاپ شده است عنوان رسائل؛ مربوط به همین دوره است. یعنی این دوره اولی كه برای مرحوم مطهری تدریس می كرد، ما هم از استصحاب به درس ایشان ملحق شدیم و بعد هنگامی كه جلد دوم تمام شد، بنا شد از جلد اول شروع كنند. آغاز این شروع 1330 بود و جلد اول را هم تدریس كردند. من جلد اول را به قلم خودم منتشر كردم؛ یعنی درسهای ایشان را نوشتم به نام و عنوان تهذیب الاصول و ایشان عنایت فرمودند از اول تا آخر دیدند. ملاحظاتی كه داشتند، تغییراتی كه لازم بود، اصلاحاتی كه باید صورت می گرفت، انجام دادند و این كتاب به نام تهذیب الاصول، جلد اول منتشر شد و اولین تقریراتی بود كه در ایران و در قم از یك شخصیتی كه محصول خود حوزه علمیه قم بود، منتشر شد و به حمدالله مورد توجه فضلاء و علماء قرار گرفت و حتی به نجف هم ارسال گردید و در آنجا هم نسبتا مورد استقبال قرار گرفت. بعدا ایشان آمدند جلد دوم را دو مرتبه بحث كردند كه قبلا هم یك بار بحث كرده بودند و ما هم از استصحاب ملحق شده بودیم. همان را هم ما نوشتیم. یك دوره اصول ایشان را ما نوشتیم و منتشر كردیم كه جلد دوم آخرش 1377 ه. ق برابر با 1337 ه. ش بود. زمانی كه من اصول را منتشر كردم، ایشان دیگر خیلی علاقمند نبود كه آنچه به قلم خودشان نوشته اند، منتشر شود؛ چون كتاب های مرا كافی می دانستند. در عین حال آثار دیگری در این میان در فقه و اصول به جای نهادند. اولین اثری كه ایشان شروع كردند، مساله اغسال ثلاثه بود یعنی مسائل مربوط به زنان كه یكی از مسائل مشكل كتاب طهارت است. بعدا كتاب تیمم را نوشتند. این در فقه بود كه در قم منتشر شده بعدا ایشان لازم دیدند مكاسب محرمه را شروع كنند. مكاسب محرمه را شروع كردند و در دو جلد منتشر شد. مقداری هم از بیع تدریس كردند - تا اواسط بیع فضولی - كه مساله تبعیدشان به تركیه پیش آمد. از اینجا به بعد بقیه اش در قم نیست، رفتند نجف دو مرتبه كتاب بیع را از اول شروع كردند و در مدت اقامت خود بیع و خیارات را تدریس كردند كه در پنج یا 6 جلد منتشر شده است. باز از آثار ایشان كه بعد از آمدن مرحوم آیة الله بروجردی دست به كار شدند، حاشیه بر "وسیله" است. "وسیله" مرحوم سید را مطالعه و حاشیه كردند و بعدا این حواشی را در تركیه وارد متن نموده و مسائلی افزودند كه به عنوان تحریرالوسیله به چاپ رسید كه چون مسائل عباداتی را زیاد ندارد، ناچار شدند كه "عروه" را هم حاشیه كنند. چون قبلا وسیله را تحشیه كرده بودند، تحشیه عروه آسان می نمود و بعدا ایشان مصلحت دیدند درباره ارث هم، ارث مرحوم حاج ملا هاشم خراسانی را حاشیه كنند. مدتها این حاشیه در نزد من بود ولی بعدا به خود ایشان رد كردیم. این هم آثار فقهی است كه از ایشان منتشر شده است. ولی آثار اصولی؛ ایشان یك اثری دارد كه الان نمی دانم دست كیست؛ این اثر خوب است منتشر شود. آن اثر، تقریرات ایشان از درس مرحوم آیة الله بروجردی است، ایشان به درس مرحوم آیة الله بروجردی حاضر می شدند و می فرمودند: "دیدم آقای بروجردی زحمت می كشد و درس می گوید، خوبست ما هم كه زحمتی می كشیم می رویم پای درس، چرا این درس ها هدر برود، خلاصه درس مرحوم آیة الله بروجردی را در اصول از اول تا مبحث "حجیت ظن" نوشت. و اینكه از آن به بعد ایشان بقیه را موفق به نوشتن نشد، به خاطر یك نوع مناسباتی كه با مرحوم آیة الله بروجردی پیش آمد كه به ادامه كار موفق نشدند. این نسخه را نمی دانم دست كیست. همچنین ایشان دیوان اشعاری داشتند كه بسیار قطور بود و این اشعاری كه از ایشان چاپ شده است، یك دهم آنها نیست. ایشان چون در عاریه دادن كتاب خیلی سخی بودند و این كتاب را كسی از ایشان عاریه گرفت و یا از خانه ایشان كسی برد. در آن دیوان اشعاری را كه از دوره جوانی گفته بود، ضبط كرده بودند. به نظر می رسد اینها آثاری باشد كه از مرحوم امام (ره) به یادگار مانده باشد.

آن بخش اول كه عرض كردم از سال 1307 یا 8 تا اوائل 1321، در واقع غیر از آن بخش اخلاق كه احساس وظیفه كرد و همینطور كتاب "كشف الاسرار"، بقیه بر اساس یك نوع رابطه استاد و شاگردی بود و ذوق خاصی كه از درون می جوشید و كشش را نسبت به این مسائل افزایش می داد هم از نظر تدریس و هم از نظر نگارش. اما بحث اخلاق چنانكه گفته شد، احساس وظیفه عامل اصلی آن بود چون هیچ گونه جلسه مذهبی در خانه ها و مساجد وجود نداشت، خلاصه ایشان این بحث را شروع كردند، هم طلبه ها حاضر می شدند و هم افراد دیگری كه صاحب فكری و فضلی بودند؛ در رابطه با كتاب كشف الاسرار هر چند، تعدادی جواب نوشته شده بود اما علماء جواب حضرت امام را انتخاب كردند كه چاپ شود. در رابطه با كتاب كشف الاسرار از خود امام شنیدم كه فرمود: حكمی زاده به من پیغام داد كه این سؤالها را كه من مطرح كردم، این اشكالها را خیال نكنی كه من این اشكالات را معتقد بودم - لابد از ترس جانش بود - من دیدم این اشكالات دست و پای جوانها ریخته شده و كسی نیست جواب بنویسد، من این را نوشتم شما را تحریك كنم كه جواب بنویسید.

اما به نظر اینجانب ایشان (حكمی زاده نویسنده جزوه اسرار هزار ساله) آدمی كه علاقمند باشد و این كار را با هدف مثبت انجام داده باشد، نیست و نبود. آدم علاقمند این كتاب را، این سؤالها را پخش نمی كند؛ آن هم به زبان اعتراض، آن هم به زبان نیشخند و نیشدار. مسلما او تحریك شده مقاماتی بود. خصوصا در آن زمان كه ایران در اشغال متفقین - آمریكا، انگلستان و شوروی - بود. مملكت ثباتی نداشت و در همان زمان هم وی به مسائلی دامن زد ولی باید گفت: "عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد" كسی اگر كتاب كشف الاسرار را مطالعه كند، از همان زمان فكر امام را می خواند كه یك مرد انقلابی و در فكر تشكیل و تهیه حكومت اسلامی است. حضرت امام بدون ذكر نام مولف و با هدف دوری از ریا و اینكه می خواستند این كار بدون ریا باشد، این كتاب را نوشتند ولی چون كتاب خوبی، كتاب با عظمتی بود، جریان برعكس شد، ایشان فرمودند؛ ما می خواستیم مشهور نشویم، كتاب ما را بیشتر مشهور كرد.

و اما در رابطه با شیوه تدریس ایشان باید گفت: شیوه تدریس ایشان در فقه بدینصورت بود كه اول با مساله بطور ریشه ای برخورد می كرد كه این مساله در فقه كی پیدا شده و اقوال علمای شیعه را از زمان شیخ و قبل از شیخ طوسی می گرفت و تا حالا بیان می كرد و از كتب اهل سنت بیشتر به "خلاف" و "تذكره" مراجعه می نمود با حالی كه این دو كتاب از نویسندگان شیعی است ولی معتقد بود كه اینها بهتر عقاید عامه را ضبط كرده اند. خلاصه بعد از آنكه اقوال مساله را قشنگ روشن می كرد كه آیا مساله مشهور است یا نیست، شهرتی است یا نیست؟ اقوال موافق چیست؟ نظریات مخالف كدام است؛ بعدا شروع می كرد، اگر مساله، مساله روایتی بود، روایات را خواندن. گاهی همه روایات را می خواند و دسته بندی می كرد و گاهی از اول روایات را دسته بندی می نمود و می خواند. این دیگر دو جور بود؛ گاهی ایجاب می كرد از اول دسته بندی كند و روایات را بخواند و بعدا جمع كند، گاهی هم ایجاب نمی كرد. باید گفت كه روایات را دسته بندی نمی كرد، اول می خواند و آخر هم دسته بندی می كرد. از نكته های جالب در درس ایشان یكی هم این بود كه به شاگرد هم مجال می داد كه حرف بزند و در این زمینه درس ایشان، مثل برخی از دروس نبود كه از اشكال شاگرد ناراحت شود. برعكس ایشان خوشش می آمد كه در درس یك نفر اعتراض كند و بیشتر ماها را تشویق می كرد كه نسبت به حرف استاد منتقد باشیم، مقلد صرف نباشیم. می فرمود: سخن را از استاد بشنوید اما در سخن او فكر كنید. و می فرمود كه استاد من مرحوم آیة الله حائری فرمودند كه "ما درس مرحوم فشاركی را نوشتیم و خدمتشان تقدیم كردیم. بعد مرحوم فشاركی گفت كه خوب نوشتید اما یك اشكال دارد، اشكال كار این است كه مطالب مرا نوشتید ولی هیچ از خودتان اظهار نظر نكردید، شاگرد باید حرف استاد را بنویسد، بعدا یك خطی زیرش بكشد، اشكال به استاد كند و اگر اشكال گیرش نیامد، چند تا فحش به استاد بنویسد آن زیرش". این خود نشانه این است كه ذهن شاگرد باید ذهن نقاد باشد، ذهن مقلد نباشد. از خصوصیات درسشان همین انتظار اشكال و جواب بود. كسی كه كتاب تهذیب الاصول را مطالعه كند، در آنجا می بیند كه، قسمت اعظم ان قلت ها از من است، یعنی ان قلت را من گفتم، ایشان جوابش را یا در درس فرمود و یا اینكه ان قلت را من می نوشتم ایشان قلت را در جواب مرقوم می فرمود. كاربرد این شیوه به این لحاظ بود كه اعتقاد داشتند اشكال مساله را روشنتر می كند. از دیگر خصوصیات درسشان این بود كه افراد فاضل اگر حرف می زدند، خوب گوش می داد و اما اگر افراد بی مایه حرف می زدند، به گونه ای آنها را ساكت كرده و اجازه نمی داد وقت دیگران تلف بشود. به اشكالات مرحوم مطهری دقت می كرد و حتی قسمتی از اشكالات ایشان را در نوشته هایش ان قلت می نمود و جواب می نوشت و خیلی به ایشان عنایت داشت كه مسائل حل بشود.

همیشه كوشش می كرد كه از بزرگان به نیكی نام ببرد. یك موقع من كلامی را از بزرگی نقل كرده بودم و نوشته بودم كه: "و هذا فاسد" ؛ ایشان قلم كشید یعنی كه احترام مشایخ رعایت شود و به جای فاسد، بنویسید غیر تام و لذا از آن به بعد ما می نویسیم غیر تام. خیلی احترام مشایخ و علماء را در نظر می گرفت و در بین علماء بیشتر به مرحوم آقای حاج شیخ از نظر عمق و مرحوم آیة الله بروجردی از نظر تتبع و فقاهت معتقد بود و غالبا كلمات مرحوم آقای نائینی را بیشتر در اصول متعرض می شد. چون مرحوم نائینی در نجف یك مقام عظیمی داشته و اندیشه هایش خلل پذیر نبود، یعنی آنچنان عقیده به او داشتند كه بسیاری از افكار او را خلل ناپذیر فكر می كردند و ایشان بیشتر به آن اشكال می كرد و آن را بیشتر مطرح می نمود و در اصول معتقد بود كه نباید با فلسفه درآمیزد؛ فلسفه مقامی دارد، اصول مقامی دارد و به زور نباید مسائل هر علمی را وارد علم دیگر كرد و به خاطر همین كمتر به سخنان مرحوم آیة الله اصفهانی - آشیخ محمد حسین اصفهانی - متعرض می شد و معتقد به تفكیك بود كه باید مسائل هر علمی را تفكیك نموده و هر علمی را با مبادی خودش اصلاح كرد. از نكاتی كه باید عرض كنم، اخلاقشان بود در مكان درس، ایشان تا زمانی كه مرحوم آیة الله بروجردی زنده بود منبر نمی رفت و روی زمین می نشست. مسجد سلماسی كه تدریس می كرد با زیلو مفروش بود و چون مسجد روی آب انبار ساخته شده بود، بسیار مرطوب و لااقل در زمستانها سرد بود، من یك روز پتویی آوردم و انداختم كه ایشان بیاید روی پتو بنشیند، ایشان آمدند و نشستند ولی بعد از درس فهمیدند كه پتو مال من است، من آورده ام؛ گفت: جناب میرزا امروز آوردی و من به احترام شما نشستم، فردا بیاوری من نمی نشینم ها! من می خواهم یكسان باشد، همگی روی زیلوبنشینیم، همه مایكسان باشیم.

یك شب مسجد سلماسی روضه بود. سال 1328 یا 1329. من هم بودم ایشان آمدند روضه، خوب مردم كه در آن زمان درست ایشان را نمی شناختند، فضلا و طلاب می شناختند ولی توده مردم كمتر. و ایشان همان وسط كه جا بود نشستند همین كه وارد مسجد شدند و دیدند آن وسط جای خالی هست، همان وسط نشستند و به روضه ای كه خوانده می شد، گوش می دادند. بعدا كه روضه تمام شد، مردم سینه زنان از مسجد سلماسی درآمدند و به تكیه رفتند، ایشان هم به دنبال آن مردم می رفتند و گریه می كردند. دستمال هم دستشان بود.

تمام ابوابی كه ایشان نوشتند، فقهای قبلی هم در آن بحث كرده اند اثر ابتكاری ایشان همین تحریرالوسیله است كه در آن یك سری مسائلی را كه از قلم مرحوم سید افتاده بود، اینها را وارد كردند و به اندازه یك ربع "وسیله" به آن افزودند. مسائل حكومتی را، مسائل مربوط به امر به معروف و نهی از منكر و مسائلی از مسائل مستحدثه را آوردند. این ها مسائلی بود كه فقهای قبلی كمتر بحث كرده بودند ولی ایشان به بحث آنها پرداختند و الا بقیه مسائل از قبیل تیمم، اغسال ثلاثه، بیع، خیارات و. . . بحث شده بود. وقتی كتاب تحریرالوسیله منتشر شد، آن مسائل حكومتی در افكار و اندیشه ها تاثیراتی داشت و موجهایی ایجاد كرد و خیلی مسائل را روشن نمود ولی كتاب حكومت اسلامی ایشان سبب شد كه خیلی از كتابها پیرامون حكومت اسلامی نوشته شود و آن خیلی اثر داشت.

ایشان از روز اول به مسائل سیاسی عنایت داشتند. می فرمود كه من در دوران پهلوی یقین داشتم كه این فشار باقی نمی ماند. تعبیری كه ایشان كرده اند؛ مقرون به این بود كه بیخ گلوی مردم را گرفته اند و این همیشه باقی نخواهد ماند. روزی این گلوها آزاد می شود و می فرمود؛ من یقین داشتم به این مساله. تشكیل حكومت اسلامی برای ایشان یك فكر و اندیشه قدیمی بود و كسی هم اگر كشف الاسرار را مطالعه كند، جسته و گریخته این فكر در آنجا جوانه زده است و زمان مرحوم آیة الله بروجردی كه فدائیان اسلام - مرحوم نواب و مرحوم واحدی و. . . - دستگیر شدند و در آستانه اعدام قرار گرفتند یعنی سال 1334، ما هم خودمان به این افراد علاقمند بودیم. مرحوم نواب و مرحوم واحدی انسانهای دلسوخته ای برای اسلام بودند. من رفتم خدمت امام، نزدیك ظهر بود. گفتم اطلاع دارید كه اینها چنین و چنان اند و در آستانه اعدام قرار دارند، شما یك فكری بكنید ما كه دسترسی به آیة الله بروجردی نداریم. یعنی یك مرحله ای منزل آیة الله بروجردی به گونه ای بود كه امثال ماها نمی توانستیم داخل برویم و مساله را برسانیم و علاوه بر این مامورین دولتی هم چنین چیزی را اگر می فهمیدند، اجازه نمی دادند. ایشان دو تا نامه نوشتند، دادند دست من، نامه ای به مرحوم آیة الله بهبهانی و نامه دیگر به مرحوم صدر الاشراف. خوب دیگر وسایل در آن زمان همین ها بودند كه می توانستند با روحانیت تماس بگیرند و یادم می آید كه به مرحوم صدرالاشراف و مرحوم بهبهانی نوشتند كه واحدی یك برادرش اعدام شده و خودش در آستانه اعدام است. نامه ها را ما به دست هر دو بزرگوار رساندیم. مرحوم آیة الله بهبهانی جواب داد. ایشان گر چه نامه های سیاسی را با خط فرد دیگر جواب می داد ولی نامه حضرت امام را با خط خودشان جواب داده بود. این نامه به خط خود آقای بهبهانی بود و حضرت امام می فرمود كه من فهمیدم كه خط، خط آقای بهبهانی است. اما من نمی دانم مرحوم صدرالاشراف جواب داد یا نداد. ولی بالاخره فشار از بالا زیاد بود و این بزرگان دلسوخته های اسلام در آن زمان اعدام شدند و ایشان این دو اقدام را كرد كه من خودم واسطه اش بودم (سال 1327) . خاطره ای را كه می گویم كسی نمی داند، موقعی كه اسرائیل غاصب آمد و فلسطین را گرفت، صداهایی كه از حوزه بلند شد، یكی مربوط به مرحوم آیة الله خوانساری بود و نیز مرحوم آیة الله بروجردی هم یك اعلامیه عربی داد ولی حضرت امام (ره) یك نامه مستدل به زبان فارسی همراه آیات و روایات به پاپ نوشت و نامه را به نماینده پاپ در ایران داد تا به پاپ برسانند. اگر این نامه یافته و چاپ گردد، قطعا یاد و نیز سند خوبی از بینش و روشن بینی ایشان است.

 

 

 

 

 

منبع : www.hawzah.net

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است