در
بازدید : 118906      تاریخ درج : 1389/8/22
 

 

علّامه داراى روحى لطیف، و ذوقى عالى، و لطافتى خاصّ بودند. در أشعار عرب به شعرهاى ابن فارض بخصوص به «نظمُ السُّلوك» آن‏ كه معروف به تائیّه كبرى است علاقه‏مند بودند.

و در أشعار فارسى «دیوان خواجه حافظ شیرازى» را مى‏ستودند. علّامه داراى قریحه شعر بوده و غزل‏هاى عرفانى آبدار كه توأم با وَجد و حال، و سراسر عشق و اشتیاق است مى‏سروده‏اند. و ما براى نمونه، یك غزل از آنرا در اینجا مى‏آوریم‏

مِهر خوبان دل و دین از همه بى پروا برد           

 رُخ شَطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد

 تو مپندار كه مجنون سرِ خود مجنون گشت           

از سَمَك تا به سِماكش كشش لیلَى برد

من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه            

ذرّه‏اى بودم و مِهر تو مرا بالا برد

من خَسى بى سر و پایم كه به سیل افتادم            

او كه میرفت مرا هم به دل دریا برد

جناب حجّة الإسلام آقاى حاج سیّد محمّد على آیة الله زاده میلانى نقل كردند داستانى را از احاطه و سیطره حضرت علّامه بر شعر پارسى كه حقّاً عجب آور است؛ و آن اینست: روزى من با حضرت علّامه طباطبائى و دو نفر دامادشان: آقاى قدّوسى و آقاى مناقبى، با ماشین سوارى از سبزوار به مشهد مى‏آمدیم، و بنا شد مشاعره كنیم. ما سه نفر در یك طرف و علّامه به تنهائى در طرف دیگر بود. ما سه نفر مجموعاً نتوانستیم از ایشان برنده شویم بلكه علّامه ما را محكوم مى‏كرد، نه با یك بیت شعر بلكه با چند بیت، مرتّباً به عنوان شاهد مى‏آوردند؛ و حقّاً ما از تسلّط ایشان به شعر و ادبیّات در شگفت افتادیم![1]

علامه دیوان شعرش را آتش زد.

این پرسش در اذهان بسیاری هست كه چرا حضرت علامه، در اواخر عمر مبارك خویش، سروده‌های خود را از اطرافیان بازخواستند و همه را یكجا از میان بردند؟ اما در این میان دوستان و نزدیكان،‌بعضی اشعار باقی‌مانده كه بعدها منتشر شد. اگرچه حكمت كار استاد برای همگان، پنهان ماند. در آن سال‌ها پس از ارتحال مرحوم علامه، ابیاتی از مثنوی «نقش بدیع» یا «اسرار مكتوم» غزالی مشهدی (شاعر شیعی در گذشته 980 هـ.ق) به نام ایشان منتشر شد كه بعدها هم این انتساب نادرست تكذیب شد.

سال‌های بعد توسط دوستان و نزدیكان اشعاری در كتاب‌ها و مجلات گوناگون به صورت پراكنده چاپ می‌شد كه بعضی منتسب به ایشان خوانده می‌شد و بعضی به صورت قطعی، از ایشان نقل می‌شد. این رویه ادامه داشت تا آنكه بازمانده‌های اشعار علامه كه در دست شاگردان نزدیك و مریدان ایشان بود، به همت یكی از طلاب پژوهشگر، آقای «سید علی تهرانی» جمع‌آوری گردید. مجموعه گردآوری شده با عنوان «ز مهر افروخته» ناگفته‌های نغز همراه با كامل‌ترین مجموعه اشعار علامه طباطبایی بود كه در سال 81 توسط انتشارات سروش و با همكاری سازمان تبلیغات اسلامی آذربایجان شرقی منتشر شد. این اثر كه به تأیید علمای بزرگ و نزدیكان حضرت استاد رسیده بود، با استقبال فراوانی در بازار نشر روبرو شد.

این مجموعه، تنها اثر بازمانده از تأملات ادبی و بیان نظم و اشعار نغز استاد است. در بخش مجموعه اشعار در این كتاب با عنوان «المیزان منظوم» آورده شده و به پیوست آن توضیحات كوتاهی درباره اشعار توسط گردآورنده درج گردیده است.«المیزان منظوم» دارای 22 شعر از علامه است كه در قالب‌های مختلف غزل، قصیده، مثنوی، دوبیتی و مخمس سروده شده است. اشعار روان و پرمحتوایی كه می‌توان روزها و ماه‌ها با آن زیست و با اندیشه در آن، در حاصل یك عمر دانش‌اندوزی، تفكر، عبادت و ریاضت‌های سخت و سوزان آن فرزانه دوران شریك شد. اشعار حاكی از روانی طبع و صداقت بیان دارند. در این مقال تنها به دو شعر آن بزرگوار همراه با توضیح و دلیل و زمان سرودن اشاره می‌شود.

توضیح بعضی اشعار توسط خود علامه نوشته شده و در اختیار شاگردان و نزدیكان وی بوده است. در اشاره یكی از اشعار با عنوان «آنچه خدا خواست همان می‌شود» حضرت علامه آورده‌اند: «در ایام تحصیل كه در نجف بودم، مدتی ارتباط با ایران به سختی برقرار بود كه موجب فقد زمینه مالی و كمبود وسایل اولیه رفاه می‌شد. علاوه، گرمی هوا در نیمی از سال، برای ما مشكلات بیشتر فراهم می‌كرد. به همین جهت روزی خدمت آیت‌الله قاضی رسیدم و قصه دل با او گفتم، ایشان نصایحی فرمودند. آن‌گاه كه از خدمت استاد مراجعت كردم، گویی آن‌چنان سبكبارم كه در زندگی هیچ‌گونه ملالی ندارم و مضمون پند ایشان را به صورت شعری درآوردم.»

 

 دوش كه غم پرده ما می‌درید
خار غم اندر دل ما می‌خلید

در بَرِ استاد خرد پیشه‌ام
طرح نمودم غم و اندیشه‌ام

كاو به كف آیینه تدبیر داشت
بخت جوان و خرد پیر داشت

پیر خرد پیشه و نورانی‌ام
برد ز دل زنگ پریشانی‌ام

گفت كه «در زندگی ‌آزاد باش!
هان! گذران است جهان شاد باش!

رو به خودت نسبت هستی مده!
دل به چنین مستی و پستی مده!

زانچه نداری ز چه افسرده‌ای 
و زغم و اندوه دل آزرده‌ای؟!

گر ببرد ور بدهد دست دوست 
ور بِبَرد ور بنهد مُلك اوست

ور بِكِشی یا بكُشی دیو غم
كج نشود دست قضا را قلم

آنچه خدا خواست همان می‌شود
وانچه دلت خواست نه آن می‌شود[2]

 

در این شعر  از علامه جز لغت حلاج كه اسم خاص عربی ست، تمام لغات فارسی انتخاب شده‌اند.

همی گویم و گفته‌ام بارها 

بود كیش من مهر دلدارها

پرستش به مستی‌ست در كیش مهر

 برونند زین جرگه هشیارها

به شادی و آسایش و خواب و خور 

ندارند كاری دل‌افگارها

بجز اشك چشم و بجز داغ دل 

نباشد به دست گرفتارها

كشیدند در كوی دلدادگان 

میان دل و كام دیوارها

چه فرهادها مرده در كوه‌ها 

چه حلاج‌ها رفته بر دارها

چه دارد جهان جز دل و مهر یار 

مگر توده‌هایی ز پندارها

ولی رادمردان و وارستگان 

نیازند هرگز به مردارها

مهین مهرورزان كه آزاده‌اند

 بریدند از دام جان تارها

به خون خود آغشته و رسته‌اند 

چه گل‌های رنگین به جوبارها

بهاران كه شاباش ریزد سپهر

 به دامان گلشن ز رگبارها

كشد رخت سبزه به هامون و دشت 

زند بارگه گل به گلزارها

نگارش دهد گلبن جویبار 

در آیینهٔ آب رخسارها

رود شاخ گل دربر نیلوفر 

برقصد به صد ناز گلنارها

درد پردهٔ غنچه را باد بام 

هزار آورد نغز گفتارها

به آوای نای و به آهنگ چنگ

 خروشد ز سرو و سمن تارها

به یاد خم ابروی گلرخان 

بكش جام در بزم می‌خوارها

گره را ز راز جهان باز كن 

كه آسان كند باده دشوارها

جز افسون و افسانه نبود جهان 

كه بسته است چشم خشایارها

به اندوه آینده خود را مباز 

كه آینده خوابی‌ست چون پارها

فریب جهان را مخور زینهار 

كه در پای این گل بود خارها

پیاپی بكش جام و سرگرم باش 

بهل گر بگیرند بیكارها



[1]- مهرتابان ص 91

[2]- نقل از خبر آنلاین


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است