در
بازدید : 66501      تاریخ درج : 1389/9/9
 

 

...به مناسبت روز معلم و شهادت معلم واقعیمان، آقاى مطهرى، مطالبى كه مطرح مى‏كنم در این حول و حوش است. در مورد معلم كه شامل ایشان (شهید مطهرى) هم مى‏شود، خود شما كه وجودتان و همتتان و تمام نیرویتان را براى تحقق عینى این واژه صرف مى‏كنید؛ بهترین مفسر و موضع ارزش این واژه و این راه مى‏توانید باشید. اگر ما در این باره در فضیلت معلم، زیاد براى شما صحبت كنیم، تكرار مكررات است. اگر بحثى مى‏كنیم براى معرفى اسلام و اهدف انقلاب است كه معلمان ما كه راه انقلاب ما با تلاشهاى آنها كاملًا همراه است، مطمئن باشند و تشویق شوند براى اینكه این راهى كه خودشان انتخاب كردند، به خاطر اسلام و به خاطر انقلاب، تلاش بیشترى در انجام آن نمایند.

این طور كه خیلى روشن است و احتیاج به استدلال هم ندارد. اگر علم و دانش و دانستنیها را از انسان بگیرند؛ چیزى باقى نمى‏ماند.

انسان منهاى معلوماتش و منهاى اطلاعاتش، هیچ چیز نیست؛ از سنگ هم بى‏خاصیت‏تر است، از هر جمادى كه فكر كنید، بى‏خاصیت‏تر است. یك مزاحم مصرف كننده بى‏اثر و بى‏ارزش است. یك بارى بر جامعه است، ارزش و مقامش، از حیوانات هم پایین تر مى‏آید؛ زیرا هر حیوانى و هر حشره‏اى یك خاصیتى در اطراف خودش دارد. انسان را چیزى كه ممتاز مى‏كند، همین معلوماتش است كه ارزشهاى معنوى دیگر نیز بر اثر معلومات براى آدم پیش مى‏آید، اگر ایمانى مى‏آید، اخلاق حسنه یا ایثار یا هر چیز دیگر، این بارى بر معلومات آدم مى‏شود. پس همه ارزشهاى انسان آن پایه اصلى اش را، ما اطلاعات مى‏دانیم كه خداوند این استعداد را در وجود انسان گذاشته است و از میان موجوداتى كه ما با آن تماس داریم، منحصر به فرد است كه ما خوب مى‏شناسیم.

این استعداد و این جوهر در اختیار معلمین است. خوب یك مقدار چیزهایى را انسانها از راه حركتهاى طبیعى و برخوردهاى حسى از راه چشم و گوش و حواس و اینها درك مى‏كنند؛ اما این نقد ارزش واقعى انسان نمى‏شود؛ یعنى اگر انسان را به حال خودش رها كنیم و بخواهد به طور طبیعى چیزى را بفهمد، در برخوردش حداكثر مثل انسانهاى وحشى است در جنگلهاى قدیم یا حالا گوشه و كنار دنیا پیدا كنیم، این مى‏شود.

مهمترین بخش و اساسى‏ترین چیز را با تعلیم باید یاد داد. این مخصوصاً براى همه است. هر كس باید به وجود خودش مراجعه كند. شما هم كه معلم هستید این را بهتر درك مى‏كنید و واقعیت این است. با این توضیح كوتاه معلوم مى‏شود كه ارزش معلم چقدر است. ارزش هر كس كه به آدم چیزى یاد مى‏دهد و انسانها را مى‏سازد، با این واقعیت، معلوم مى‏شود كه چقدر است. هیچ چیزى‏ در حركتهاى انسان نمى‏شود پیدا كرد كه هم سنگ تعلیم باشد. حالا این تعلیم كه مى‏گوئیم به معنى اعم است؛ یعنى پرورش هم در آن مى‏آید. آن هم تعلیم است هر دو باردار كردن معنویات انسان است هیچ چیز نمى‏تواند، هم سنگ این باشد و تعبیرات معارف ما هم، همین است. گاهى برخوردهاى خاص ائمه كه مثلًا یك معلم وقتى یك چیزى را یاد مى‏داد، دهانش را پر از طلا مى‏كردند، یا امثال اینها یك شوك بود كه وارد مى‏كردند كه به جامعه توجه كنند. این ارزشش بیش از اینهاست و نمى‏توان ارزش گذارى كرد و در مقابل عمل او با مادیات آن را جبران كرد. هر معلمى كه خدمت خودش را بخواهد با پول و با اجرتى كه مى‏گیرد بسنجد، اشتباه كرده است؛ یعنى در حقیقت، معلم باید آن اجرت واقعى خودش را اگر ایمان به خدا دارد- كه شما معلمین دارید- از خدا بخواهد. اگر هم اهل این معانى نیست، وجدان خودش؛ یعنى آن وضعیت وجدانى خودش را كه دارد این كار را انجام مى‏دهد. آن باید مشوقش باشد و بفهمد كه انسانها را انسان مى‏كند. این ارزشى كه خلق مى‏كند و اثرى كه دارد ایجاد مى‏كند، مى‏تواند روح معلم را شاداب كند؛ والا اگر ما فرض كنیم بهترین امكانات رفاهى را به معلمها دهند و بعد خیال كنیم كه مزد آنها داده شده، این مزد نیست واقعاً این كارى كه او خلق كرده، خیلى بیش از اینها است و قابل مقایسه نیست، اصلًا نمى‏شود اینها را در ترازو گذاشت و هم سنگ كرد.

بنابراین باتوجه به معارف اسلامى، شما در كارتان سراغ قسمت عمده؛ یعنى دنبال آن ارزش واقعى كارتان بروید كه هم وجدانتان را قانع كنید كه كار بزرگى انجام مى‏دهید و هم پیش خداوند خودتان را رو سفید ببینید و عمدتاً منتظر آن اجر واقعى خودتان باشید كه از خدا بگیرید. شما كه در طول عمرتان دهها نفر یا صدها نفر را تعلیم دادید و واقعیتش را نقد كردید، به همان اندازه كه كار كردید برایتان ذخیره است. این بستگى به نیت آدم دارد اگر با نیت خوب برخورد كنیم؛ یعنى براى خدا این كار را انجام دهیم، همه چیز پیش خداست و از خدا مى‏گیرید.

لذا ما وقتى با معلمین طرف مى‏شویم، ضمن اینكه حكومت جامعه، اولیاء موظفند كه زندگى معلمان را خوب تأمین كنند تا احساس نیاز مجبورشان نكند كه همتشان را بغیر از تعلیم مصرف كنند و نشاطشان را براى غیر كارشان بگیرد.

این وظیفه را دارند و این وظیفه آنهاست؛ منتها تحقیقاً نباید قانع به مزدى كه دولت و مؤسسات بزرگ آموزشى به شما مى‏دهند، باشید. ما اگر با این دید بتوانیم این را جا بیندازیم و واقعاً ذهن افراد باسواد جامعه خودمان را قانع كنیم و این تحلیل را قبول كنند، مى‏توانیم موفق شویم كه جامعه خودمان را باسواد كنیم و حقش نیز این است.

اسلام كه با این پایه برخورد مى‏كند و اولین سوره وقتى نازل مى‏شود با اقراء شروع مى‏شود و بعد از خلق، تعلیم مطرح مى‏شود و قلم اولین ابزارى است كه به گوش پیغمبر (ص) قرائت مى‏شود از صداى وحى این خیلى چیز را مى‏فهماند. اگر ما رویه‏مان را این چنین كنیم، جامعه ما در یكى دو نسل كه بگذرد باید با سواد ترین جامعه دنیا باشد و حالت تعلیم از فرمول موجود هم، در بیاید. از كلاسهاى رسمى نيز در بیاید، به همه جا نیز سرایت كند، همه ما معلم باشیم. همه وقت اضافیمان را با عشق برویم سراغ یاد گرفتن، كشف حقیقتهاى جهان. اگر این حالت را بتوانیم در زندگى مردم تحكیم كنیم كه شما مى‏توانید این كار را بكنید.

از بچگى بچه‏ها و روحیه‏اشان را با این گونه طرز تفكرها اشراب كنید. این موقع، جامعه باسواد و دانشمند و عالم مى‏شود. اسلام از این به بعد اگر خودش را نشان دهد، ابعاد دیگر خاضع مى‏شوند. در مقابل این بُعد، ما آن روزهایى كه مبارزه مى‏كردیم، خیلى امید داشتیم كه اگر یك روزى جامعه اسلامى زمامش دست ما بیاید، ما جامعه را به این طرف بكشیم. متأسفانه آدم وقتى كه به گرفتاریهاى زندگى مادى دچار مى‏شود، به خاطر شرایط انقلاب و به هر حال اداره مدیریت مملكت، این گرفتاریها یك مقدار آدم را مشغول مى‏كند ولى این هدف، عالیترین هدف نظام جمهورى اسلامى باید باشد.

به عنوان مصداق هم، مى‏رویم به سراغ شهید مطهرى، از خیلى‏ها مى‏توانیم حرف بزنیم، ولى چون روز، روز ایشان است و افتخار این روز هم به نام ایشان است، به عنوان یك مصداق از ایشان حرف مى‏زنیم والا شهید باهنر، معلم بزرگوارى بود. شهید رجایى هم معلم بزرگوارى بود. شهید بهشتى هم معلم‏ بزرگوارى بود. اصلًا آن روزهایى كه این انقلاب شكل مى‏گرفت پیشتازانش معلمین بودند؛ معلمین رسمى یا معلمینى كه به صورت تدریسهاى عمومى از طلبه‏ها حركت مى‏كردند، طبقه فرهنگى به معناى اعم پیشتازان این انقلاب بودند.

شهید مطهرى عنصر بسیار با ارزشى است، من خیال مى‏كنم امروز دوست و دشمن به عظمت آقاى مطهرى اعتراف مى‏كند. دشمنان اگر حسادتى داشتند، بعد از شهادت ایشان، آتش حسادتشان دیگر خاموش شده و زمینه اعتراف را در آنها بوجود آورده است. سراسر زندگى واقعى ایشان را شما تحلیل مى‏كنید، آن ارزشهایى كه براى ایشان حساب مى‏شود، جامعه به خاطر آن، به او- شهید مطهرى- احترام مى‏گذارد. همه ارزشهاى فرهنگى و علمى، آن بُعد معلمى ایشان است. آقاى مطهرى از مظاهر مادى كه انسانها را برجسته مى‏كند، چیز روشنى نداشتند. نقطه برجسته زندگى ایشان، نقاط برجسته فرهنگى ایشان بود، وقتى كه در حوزه درس مى‏خواند، بهترین شاگرد بود و وقتیكه درس مى‏دادند، در فن خودشان بهترین معلم بودند و توى جامعه هم، وقتى كه تعلیم عمومى مى‏دادند، بهترین تبیینها و تحلیلهاى علمى را ایشان ارائه مى‏دادند و وقتى هم كه مى‏نوشتند، نوشته‏هایشان هم، بهترین متون تعلیم است. تعلیم عمومى ما در هر رشته‏اى و هر موضوعى، در آن از آقاى مطهرى یك مقاله داریم، این یك سند است، این خیلى چیز بزرگى است. ما كه خودمان دنبال تحقیق مى‏رویم كه مى‏خواهیم این چیزها را بفهمیم، مى‏رویم كتابهاى مختلف را پیدا مى‏كنیم، به منابع مراجعه مى‏كنیم. آن موضوع كه آقاى مطهرى در آن چیزى نوشته‏اند خیلى راه ما را نزدیكتر كرده است. وقتى كه آن نوشته را پیدا مى‏كنیم و مى‏خوانیم، كار طولانى كه باید از توى كتابخانه‏ها و اسناد و یاداشتهایمان جمع كنیم، آن جا متمركز مى‏بینیم. آدمى كه این چنین بوده باشد، بسیار كم است كه هر چه نوشته باشد، سند باشد.

خصوصیت آقاى مطهرى این بود كه متفكر بود؛ یعنى از یك حالت عادى تعلیم و تعلم، یك درجه بالاتر رفته بود، فكر مى‏كرد و حرف مى‏زد و فكر مى‏كرد و مى‏نوشت، با تفكر كارش را شروع مى‏كرد. من از خود ایشان شنیدم‏ كه یك وقتى بود ایشان منزلشان در آبشار، در خیابان رى، و محل كارشان اكثراً در مدرسه مروى بود تا اینجا ایشان پیاده مى‏آمد و به خاطر مسائل مالى، امكان خرج پول براى ایشان خیلى كم بود. یكى از دلایلى كه ایشان آمد تهران، مضیقه مالى بود كه در قم تأمین نمى‏شدند، براى اینكه مبلغى از تعلیم در تهران بگیرد، در قم هم، اینطور پولى نبود.

تهران كه آمدند، یك مقدار براى اداره زندگیشان بود؛ یعنى فقرشان او را منتقل كردند به تهران و تا این اواخر هم، زندگیشان دچار فقر بود. این چند سال اخیر كه دیگر وضع نشریات مقدارى خوب شده بود و درآمدى كه از طریق نوشته‏هایشان داشتند، یك مقدارى وضع زندگیشان بهتر شده بود و فقر ایشان همیشه محفوظ بود. هم از جهت فقر، ایشان این تكه راه را پیاده مى‏آمد و هم از جهت اینكه بالاخره راهى رفته باشد و از لحاظ جسمى ورزش كرده باشد، این را انتخاب مى‏كرد، بعد ایشان براى اینكه وقتش تلف نشود، مى‏گفتند: از تو كوچه‏ها مى‏آیم، از تو خیابان نمى‏آیم و میانبر مى‏زد، از كوچه‏هاى خیابان سیروس و رى مى‏آمد.

ایشان خودش مى‏گفت: من بسیارى از منبرها و مقاله‏هایم را در همین رفت و برگشتم در این مسیر، پایه‏اش را مى‏ریزم و فكر مى‏كنم. این خیلى جالب است كه آدم روش زندگى‏اش این چنین باشد كه همین قطعه راهى كه مى‏آمد سرش را مى‏انداخت پایین و فكر مى‏كرد و با این فكرش، وقتى كه دو كیلومتر راه آمده بود، آخر راه یك محصولى را براى خودش داشت. وقتى كه مى‏آمد به خانه یا به مدرسه كه مى‏رسید، اولین كارى كه مى‏كرد آن محصول فكر خودش را یادداشت مى‏كرد در دو سه سطر كه این سوژه‏ها بماند تا تكمیلش كند. این چنین از وقتش استفاده مى‏كرد و این چنین كار مى‏كرد. البته استعدادشان نیز خیلى قوى بود، اخلاصشان نیز خیلى خوب بود. كسى كه با ایشان نزدیك بود، مى‏فهمید كه حاضر نیست كارى را انجام دهد كه این كار با قصد و قربت و تقرب به الى اللَّه سازگار نباشد؛ یعنى وقتى كه مى‏خواست اقدام كند حرف بزند یا بنویسد، فكر مى‏كرد كه اینكار رضایت خدا را جلب مى‏كند یا نه؟ یعنى مفید است؟ یك ثمره‏اى براى زندگى خودش دارد یا نه؟ به درد این جامعه مى‏خورد یانه؟ مى‏شود روى آن، قصد و قربت كرد و به حساب خداوند گذاشت؟

این فعالیت ایشان بود در مبارزات و تاریخ روحانیت ایشان كه افتخارى بود.

واقعاً پیش از آنكه بیاید تهران، حوزه علمیه قم را ایشان احیا مى‏كرد. تهران كه آمد سندى شد براى گروه مذهبیها، در دانشگاه و در مجامع مترقى آن روزها، محافل علمى داشت. دیگر جلسات خوبى كه افراد باسواد دانشگاهى و بازارى و متفرقه جمع مى‏شدند؛ جلساتى بود كه مسائل، تحلیل مى‏شد، معارف اسلامى تبیین مى‏شد. آقاى مطهرى واقعاً براى این گونه جلسات، و این گونه تعلیم سیار، در افكار جامعه خیلى مؤثر و مفید بودند.

در دانشگاه كه حضور داشت، وجود ایشان در محیط دانشگاه خارى بود در چشم منافقین اسلام؛ چه آن ملى‏گراهایى كه بودند، یك موجى بودند كه شما دانشگاهى‏ها یادتان است، موجى راه انداخته بودند در دوران پهلوى كه تا در مقابل اسلام چیزى را علم كنند و افتخارات ایرانیان قدیم و زرتشتى، و از این ملى‏گرایى و بلند كردن اسم افرادى؛ مثلًا بابك خرم دین، و از این چیزها. یك عده‏اى در دانشگاه بودند كه این كارها را مى‏كردند تا روحیه مسلمانان و بچه مسلمانانى كه افتخاراتشان حضرت محمد (ص) و حضرت على (ع) و علما و دانشمندان اسلامى بودند، در مقابلشان اینها را مى‏خواستند علم كنند كه به این تیپ‏هاى بى‏دین روحیه دهند.

آقاى مطهرى در دانشگاه، در مقابل همه آنهایى كه همه ابزار را هم دست آنها داده بودند و بودجه هم داشتند تا كار كنند، آقاى مطهرى این بچه‏ها را با تحلیلها و بحثهاى خوبى كه مى‏كردند، نگه مى‏داشتند و روحیه آنها با اشكالاتى كه بر اسلام طرح مى‏كردند، یكى از طرقى بود كه در دانشگاهها اذیت مى‏كردند. آن موقع این بود كه راجع به زن در اسلام ایراد مى‏گرفتند كه اسلام در این باره چه مى‏گوید؟ راجع به بردگى، اسلام چه مى‏گوید؟ در مورد دانش؛ مثلًا حالت واپس گرایى و طرفدار سنتهاى قدیم بودن، فراموش كردن و توجه نكردن بر ترقیات علمى و از این قبیل موضوعاتى كه در آن موقع مطرح بود. همیشه كسى نبود كه از اسلام دفاع كند و مسلمانان را براى اینگونه مسائل تحقیر مى‏كردند، مخصوصاً آن دوره كه القائات غربیها خیلى زیاد بود، هم كمونیستها فشار بر مسلمانان آورده بودند و اینها مسائلى را مطرح كرده بودند، در فلسفه‏شان فلسفه هگل و ماركس و ... آورده بودند، ترجمه كرده بودند و توى دانشگاهها جوانان داغ را كه با اینها و آنها كه اهل دنیا بودند و با اظهارات غربیها كه یكسرى اشكالات ناصحیح بر اسلام مى‏گرفتند، روح دانشجوها را آزرده مى‏كردند. بچه‏هاى مسلمان مى‏آمدند و نمى‏توانستند از خودشان دفاع كنند.

حضور آقاى مطهرى در دانشگاه باعث شده بود كه همه این تیپها از ایشان وحشت داشتند و ناراحت بودند و ایشان پنبه‏هاى همه اینها را حلاجى مى‏كرد و مى‏ریخت بیرون و راه را براى افكار سالم در دانشگاهها باز مى‏كرد. خیلى‏ها از وجود ایشان در محیطهاى علمى و فضلى، احساس افتخار مى‏كردند و در این گونه مجامع، در مبارزات كه همه مى‏دانید وضع ایشان چه طور بود، از نزدیكترین افراد به امام بود.

این روزهاى آخر كه امام تصمیم گرفتند تشكیلات سیاسى راه بیندازند، مأموریت اصلى را به ایشان دادند. ایشان پاریس رفته بودند و امام ایشان را مأمور كردند و ما در تهران بودیم. مأمور كردند و فرمودند كه بیاید اینجا، اسم پنج شش نفر را امام برده بودند و گفته بودند: این پنج، شش نفر كه آقاى مطهرى آنها را دعوت مى‏كنند، به كار بنشینند و پایه اصلى سازمان تشكیلات شوند. در مسائل بعدى كه پیش آمد، آقاى مطهرى اولین هسته و اولین نقطه‏اى بودند كه امام مأموریت تشكیل دولت اسلامى و تشكیلات اسلامى را به ایشان محول كردند. اینجا هم كه شوراى انقلاب مدت كمى كه با ما كار مى‏كردند هم، یا سعه نظرى كه داشتند و هم با اطلاعات قوى كه از اسلام داشتند، چقدر مفید بودند.

آن روزها هر مسأله‏اى كه بیان مى‏كردیم، مسأله اجتماعى، احتیاج به نظر داشت و همه رنگ حكومتى مى‏گرفت، مسأله جدیدى كه باید نظر جدیدى در مورد آن دهند، آقاى مطهرى در شوراى انقلاب براى كارهاى ما خیلى راه گشا بودند.

من فكر مى‏كنم كه از حساب شده‏ترین ترورهایى كه دشمنان ما كردند، حساب شده‏ترینش، ترور آقاى مطهرى بود؛ یعنى اینها خوب مى‏شناختند، منافقین مى‏شناختند، ملى‏گرایان، خارجیها ایشان را شناخته بودند و در مجموع عنصر شناخته شده‏اى بود، نقش ایشان را هم مى‏دانستند. ایشان را در موقعى از ما گرفتند كه ما هیچ وقت به اندازه آن زمان به وجود ایشان نیاز نداشتیم، تازه همه چیز مى‏خواست شكل بگیرد. افكار ایشان بسیار خلاق و زیربنایى بود براى جمهورى اسلامى. ایشان را از ما گرفتند. اگر ایشان این چهار پنج سال بودند، خیلى كمك به سازماندهى علمى و فكرى مبانى اسلامى مى‏كردند، حالا خوشبختانه ایشان، افكارشان را در وجود خودشان نگاه نداشته بودند و ارائه داده بودند.

اینها را براى شما عرض مى‏كنم كه تفاوت آدمى كه خودش چیزى مى‏داند و منتقل نكرده را با آدمى كه چیزهایى كه مى‏داند منتقل كرده است، اینجا روشن مى‏شود. آقاى مطهرى اگر شاگردانى نداشت و اگر كتابهایى نداشت و هر چه داشت با خودش به گور مى‏برد، یا با مرگش تمام مى‏شد، اسمش چراغى بود و بعد هم تمام مى‏شد، اما خاصیت تعلیم و آموزگارى ایشان ایجاد كرد كه ایشان این كتابها را براى ما گذاشته است.

امروز شما هر آدم محققى را در راه تحقیق براى راه اسلام پیدا كنید، در چند موضوع از موضوعاتى كه ایشان چیزى نوشته، از نوشته‏هاى ایشان مى‏توانید استفاده كنید. این ارزش انتقال معلومات است و لذا كتابهاى ایشان، آثار ایشان و سخنرانیهاى ایشان، جاى ایشان را پركرد. آن روزها، كمتر آدم به سخنرانى ایشان توجه مى‏كرد، ولى حالا ما بعد از پنج سال، چهار سال كه گذشته، سخنرانى ایشان را كه مى‏گذارند، ما اگر فرصت كنیم با دقت به حرفهاى ایشان گوش مى‏دهیم. سخنرانى‏هایى كه ده سال پیش ایشان كردند حالا وقتى مى‏گذارند با دقت گوش مى‏كنیم و براى ما زنده و آموزنده است.

جامعه خیلى از ایشان نور گرفته است و نور مى‏گیرد و اینها همه خاصیت انتقال معلومات است. شما از شاگردانى كه تربیت مى‏كنید، از آثارى كه بجا مى‏گذارید، از اين جهت ممكن است توجه نداشته باشید، ولى انسان وقتى از این دنیا رفت و از آن دنیاى بالا، نگاه مى‏كند و نورى كه از قلمش، از كتابهایش پخش مى‏شود در دنیا، آن را مى‏بیند، مجسم مى‏كند و مى‏بیند كه چه كرده است؟ آن وقت چقدر روحش شاد مى‏شود.

وقتى كه شما نباشید،- كه ان‏شاءاللَّه سالهاى سال خدمت كنيد و بعد با افتخار در جوار الهى باشید- آن موقع شاگردهایتان را مى‏بینید، شاگردهایتان را كه اگر با آنها خوب كار مى‏كنید، اگر شاگرد خوب تربيت كرده باشید، آثار آنها براى شما مرتب از طرق مختلف و از مجارى مختلف و براى ادامه زندگى جاوید شما، تغذیه برایتان مى‏فرستند. اینها حالا محسوس نیست و در آن دنیا «یُوم طُولَ سراء» اینها محسوس مى‏شود، ارزشش روشن مى‏شود، ولى اگر در این دنیا، حالا خانه خوبى ساخته باشد، وقتى معلوم نیست چه كسى در آن مى‏نشیند و چه كسى از آن استفاده مى‏كند، یك اندوخته بانكى داشته باشد و یا یك ماشین خوبى داشته باشد، اینها وضعش روشن نیست، ولى تمام این كارهاى تعلیماتى تحقیقاً مال خود آدم است ولى از عیب وجودى كه آدم پیدا مى‏كند تداوم آن هم مهم است.

به هر حال ما امیدواریم كه از این روح بزرگوار كه افتخار اسمش را براى معلمین با انتخاب این روز پیدا شده است، شما هم استفاده كنید و این راهى كه انتخاب كرده‏اید، چه خانمها و چه آقایان، این راه را با خوشحالى و نشاط ادامه دهید تا خداوند به ما هم توفیق دهد كه قدر معلمهاى مملكتمان را بدانیم و راهى را كه خداوند پیش همه ما گذاشته، بپیماییم.[1]

والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته‏



[1] . مجموعه آثار حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی> مجموعه سخنرانى‏هاى آیت الله هاشمى رفسنجانى، ج‏4، ص: 42 تا  ص: 51

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است