در
بازدید : 263908      تاریخ درج : 1389/7/21
Skip Navigation Links.
Expand خانوادهخانواده
دوران تحصـیـل
Expand اساتید اساتید
مبارزات و فعالیت های سیاسی
دوستان و یاران
رهبری و شهید مطهری
Expand ویژگی ها ی برجسته اخلاقی ویژگی ها ی برجسته اخلاقی
خاطرات رهبری
Expand خاطرات یاران خاطرات یاران
Expand رهبری از منظر بزرگان رهبری از منظر بزرگان
Expand دیدگاه ها  دیدگاه ها
Collapse جملات برگزیده جملات برگزیده
تالیفات و فعالیت های علمی
سوالاتی در رابطه با آیت الله خامنه ای
معرفی سایت ها و نرم افزارهای مربوط
 

تعبیر فقه جواهرى، تعبیر امام بزرگوارمان بود. صاحب جواهر، مظهر یك فقیه مقید به مقررات فقاهت و قواعد اصول و فقهى است. او یك ملّاى اصولى مقید و دقیق و منظم بود كه از موازین رایج فقهى بین اصولیین، هیچ تخطى نكرد و در بررسى هر مسأله، شهرت و اجماع و ظواهر ادلّه و اصول و هرچه را كه جزو ابزارهاى معمولى كار فقاهت‏ شمرده مى‏شود، در اختیار گرفت و آن‏ها را با همان دقت یك فقیه اصولى به‏كار مى‏بست. بنابراین، فقه جواهرى، یعنى همان فقه سنتى رایج با متد فقاهت. این روش و متد، همان كیفیت رسیدگى یك مسأله در فقه است. (20/4/68)

فقهاى بزرگى از قبیل صاحب جواهر- كه ما به تعبیر امام رضوان‏اللَّه تعالى علیه، فقهمان را «فقه جواهرى» گفتیم- خصوصیت عمده‏اش این بود كه اهل تحول در اندیشه‏هاى رایج فقهى زمان خود بود. در عین حال، این مرد، داراى افكار نو و جدید است. ایشان فتاوایى‏دارد یا آن جاها هم كه به فتوا نرسیده، حرف‏هاى نزدیك به فتوا دارد- كه شاید قبل از ایشان، احدى از فقها نگفته است یا لااقل معروف نیست. یكى همین مساله «جهاد ابتدایى در زمان غیبت» است كه مشهور و معروف بین فقهاى متأخر این است كه «مشروع نیست» اما ایشان طورى بحث مى‏كند كه نتیجه این مى‏شود كه «مشروع است». خوب؛ این نوآورى است. در مسائل گوناگون، مرحوم صاحب «جواهر» همین‏طور است. فقیهى‏مى تواند الگو، برجسته و بزرگ باشد كه داراى چنین روحى باشد. مرحوم آیت‏اللَّه بروجردى رضوان‏اللَّه علیه كه در زمان خودش قله فقاهت شیعه شد، از این قبیل بود. امام رضوان‏اللَّه عليه از این قبیل بود. (20/6/73)

فقه حكومتى‏

قرن نوزدهم كه اوج تحقیقات علمى در عالم غرب مى‏باشد، عبارت از قرن جدایى از دین و طرد دین از صحنه زندگى است. این تفكر، دركشور ما هم اثر گذاشت و پایه اصلى دانشگاه ما بر مبناى غیردینى گذاشته شد. علما از دانشگاه روگردان شدند و دانشگاه هم از علما و حوزه‏هاى علمیه روگردانیدند. این پدیده مرارت‏بار، هم در حوزه علمیه و هم در دانشگاه‏ها سوء اثر گذاشت. در حوزه‏هاى علمیه سوء اثر گذاشت؛ زیرا علماى دین را صرفاً به مسائل ذهنى دینى- ولاغیر- محدود و محصور كرد و آن‏ها را از تحولات دنیاى خارج بى‏خبر نگه‏داشت. پیشرفت‏هاى علم از نظر آن‏ها پوشیده ماند و روح تحول‏گرایى و ضرورت تحول در فقه اسلام و استنباط احكام دینى- كه همواره در تحولات عظیم جهانى، چنین تحولى در استنباط دین و فقه اسلام وجود داشته است و فقه براى رفع نیاز جامعه، مستند به قرآن و سنت است- در حوزه‏ها از بین رفت. حوزه‏ها از واقعیت زندگى و حوادث دنیاى خارج و تحولات عظیمى كه به وقوع مى‏پیوست، بى‏خبر ماندند و به یك سلسله مسائل فقهى و غالباً فرعى محدود شدند. مسائل اصلى فقه- مثل جهاد و تشكیل حكومت و اقتصاد جوامع اسلامى و خلاصه فقه- حكومتى- منزوى و متروك و «نسیا منسیا» شد و به مسائل فرعى و فرع‏الفرع و غالباً دور از حوادث و مسائل مهم زندگى توجه بیش‏ترى گردید. این ضربه‏اى بود كه به حوزه‏هاى‏علمیه وارد آمد و دست سیاست‏ها هم از این استفاده كرد و با تبلیغات و روش‏هاى شیطنت‏آمیز، هر چه توانستند حوزه‏ها را از تحولات زندگى دورتر كردند. (29/9/68)

ما در طول زمان، به دین و فقه به‏عنوان قالب و شكلى براى حكومت نگاه كردیم. ما در دوران‏هاى گذشته، گروه محكمى بودیم؛ حكومت‏ها داشتند كار خودشان را مى‏كردند و گاو خودشان را مى‏دوشیدند؛ ما هم در این چارچوبى كه حكومت‏ها تشكیل‏داده بودند و در این اتوبوس یا قطارى كه حكومت‏ها مردم را سوار كرده بودند و به سمتى حركت مى‏دادند، در حالى كه خودمان هم با این اتوبوس یا قطار حركت مى‏كردیم، مى‏خواستیم چیزى در خصوص ارتباطات فردى افراد و مسافران به آن‏ها یاد بدهیم؛ فقه ما این‏طورى‏بود؛ لااقل در این چند قرن اخیر این‏طورى بوده است. امروز فقه، شكلى براى‏حكومت و شكلى براى نظام اجتماعى منهاى حكومت است.

حكومت، جزیى از یك نظام اجتماعى است. كدامیك از فقها مى‏توانند بگویند كه ما همه این‏ها را تروتازه و شسته‏ورفته درآورده‏ایم. بفرمایید در اختیار شماست؛ قطعاً هیچ‏كس چنین ادعایى نكرده و نمى‏كند؛ خیلى خوب باید برویم این‏ها را پیدا كنیم؛ پس فكر جدید لازم است. (30/11/71)

تشكیل نظام اسلامى كه داعیه‏دار تحقق مقررات اسلامى در همه صحنه‏هاى زندگى‏است، وظیفه‏اى استثنایى و بى‏سابقه بر دوش حوزه علمیه نهاده است؛ و آن تحقیق و تنقیح همه مباحث فقهى است كه تدوین مقررات اسلامى براى اداره هر یك از بدنه‏هاى نظام اسلامى بدان نیازمند است. فقه اسلام، آن‏گاه كه اداره زندگى فرد و جامعه را با آن گستردگى و پیچیدگى و تنوع مطّمح‏نظر مى‏سازد، مباحثى تازه و كیفیتى ویژه مى‏یابد. و این همان‏طور كه نظام اسلامى را از نظر مقررات و جهتگیرى‏هاى مورد نیازش غنى مى‏سازد، حوزه فقاهت را نیز جامعیت و غنا مى‏بخشد. روى‏آوردن به «فقه حكومتى» و استخراج احكام الهى در همه شئون یك حكومت و نظر به همه احكام فقهى با نگرش حكومتى یعنى ملاحظه تأثیر هر حكمى از احكام، در تشكیل جامعه نمونه و حیات طیبه اسلامى امروز یكى از واجبات اساسى در حوزه فقه اسلامى است كه نظم علمى حوزه امید برآمدن آن را زنده مى‏دارد. (1/12/70)

تحجّر در فقه‏

تحجّر این است كه، كسى كه مى‏خواهد كار بزرگى را با این عظمت انجام دهد، نتواند نیازهاى زمان و لوازم هر لحظه زندگى یك ملت را از قرآن بشناسد و بخواهد در یك وضعیت ایستا و بدون انعطاف، حكم نماید و كار كند و پیش برود. این امكان‏پذیر نیست.

معناى تحجر آن است كه كسى كه مى‏خواهد از مبانى اسلام و فقه اسلام، براى بناى جامعه استفاده كند، به ظواهر احكام اكتفا نماید و نتواند كشش طبیعى احكام و معارف اسلامى را در آن‏جایى كه قابل‏كشش است، درك كند و براى نیاز یك ملت و یك نظام و یك كشور كه نیاز لحظه‏به‏لحظه است نتواند علاج و دستور روز را نسخه كند و ارائه دهد. (14/3/76)

فقه اكبر و اصغر

فقه به دو معناست:

فقه به‏معناى عام كه آگاهى از دین است. فقه به‏معناى خاص، یعنى آگاهى از علم دین و فروع دینى و استنباط وظایف فردى و اجتماعى انسان از مجموعه متون دینى. (31/6/70)

فقه اسلامى، فقط طهارت و نجاسات و عبادات كه نیست؛ فقه اسلامى مشتمل بر جوانبى است كه منطبق بر همه جوانب زندگى انسان است؛ فردیاً، اجتماعیاً، سیاسیاً، عبادیاً، نظامیاً و اقتصادیاً؛ فقه‏اللَّه الاكبر این است. آن چیزى كه زندگى انسان را اداره مى‏كند- یعنى ذهن و مغز و دل و جان و آداب زندگى و ارتباطات اجتماعى و ارتباطات سیاسى و وضع معیشتى و ارتباطات خارجى- فقه است. (30/11/70)

چالش اصلى روحانیت كه در ادوار مختلف، حوزه‏هاى علمیه و علماى ما با آن مواجه بودند تبیین و تعلیم دین به‏معناى واسع كلمه بوده است؛ تعلیم فقه اللَّه، فقه‏اللَّه الدین. فقه، فقط فروع نیست؛ فقه اكبر، توحید و معارف است؛ چیزهایى است كه با غور در مسائل عقلى باید آن‏ها را به‏دست آورد و فهمید و با تهذیب نفس آن‏ها را صیقل داد.

مى‏خواستند دین را فرا بگیرند و آن را به مخاطبان خودشان تعلیم بدهند. تعلیم دین هم ابعادى دارد؛ یكى از ابعاد، رشد دادن فكر و عقل مردم است- كه «ویثیرو الهم دفائن العقول»- یكى دیگر از آن ابعاد، رفع شبهات است. شبهات همیشه بوده، اما نوع شبهات متفاوت بوده است. در دوره‏هاى مختلف، علماى بزرگ ما را ملاحظه كنید؛ یكى از مسئولیت‏هاى خودشان را این مى‏دانستند كه با شبهات مقابله كنند. مقابله هم یا به‏نحو پیشگیرى است یا به‏نحو درمان. پیشگیرى بهتر از درمان است. این‏كه كلام را تعلیم مى‏دادند، فلسفه را تعلیم مى‏دادند و شخصیتى مثل علامه حلّى كه فقیه عالیقدرى است‏هم در كلام كتاب دارد، هم در فلسفه كتاب دارد، به‏خاطر آن بود كه با بارور كردن عقلیت مخاطبان خودشان بتوانند از ورود یا جایگیر شدن شبهه‏ها در ذهن پیشگیرى كنند.

مخاطب آن‏ها- چه انسان معمولى یا طالب علم، یا شخص فرزانه و تحصیلكرده- در مقابل شبهه‏اى كه به ذهن او مى‏رسید یا دیگرى به ذهن او وارد مى‏كرد، درنمى‏ماند. كار دیگر هم این بود كه شبهه را درمان كنند؛ اگر شبهه‏اى پیش مى‏آمد، مجالس كلامى و بحث و پاسخ به سؤالات تشكیل دهند و كتاب بنویسند تا شبهه‏ها را برطرف كنند. براى این كار، فقه و فلسفه و كلام و تفسیر و علوم مقدماتى مى‏خواندند؛ از تاریخ مطلع مى‏شدند و بسیارى از علوم عصر خود را فرا مى‏گرفتند تا بتوانند دین را تبلیغ كنند؛ «لقد من‏اللَّه على‏المؤمنین اذ بعث فیهم رسولًا من انفسهم یتلوا علیهم ایاته و یزكیهم و یعلمهم الكتاب و الحكمة». (15/4/83)

 

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است