مرحوم آقاى بروجردى كه در مسائل، مرد فكور و صاحبنظرى بود گاهى از خودش واقعاً اظهار نظر مىكرد. ایشان یك حرف ابتكارى در اینجا آورده كه نظریه عمیقى است گرچه در نهایت امر قابل خدشه است. ایشان گفته است كه این اشكال از اینجا پیدا شده كه خیال كردهاند كه در این تقسیم، مقسم ماهیت است و ماهیت تقسیم شده به چند قسم؛ بعد گفتهاند پس فرق بین مقسم و قسمش چیست؟ اگر واقعاً مقسم ماهیت مىبود این اشكال وارد بود كه فرق بین مقسم و قسم چیست، ولى اینجا اصلًا مقسم ماهیت نیست، مقسم اعتبار است. ما ماهیت را تقسیم نمىكنیم. ماهیت آن وقت تقسیم مىشود كه مىگوییم انسان یا عالم است یا جاهل، یا سفید است یا سیاه؛ كتاب یا چاپى است یا خطى، یا فارسى است یا عربى، و امثال اینها. در اینجا در قضیهاى كه مىگوییم مثلًا من انسان را دوست دارم، مىگویید یا انسان مطلق را دوست دارى، یا انسان عالم را دوست دارى و یا انسان غیر عالم را دوست دارى. این انسان نیست كه سه قسم شده است، اعتبار است كه سه قسم شده است؛ یعنى شما سه اعتبار روى ماهیت كردهاید؛ اعتبار به عنوان یك عمل ذهنى یعنى لحاظ. این عمل ذهنى روى ماهیت سه گونه ممكن است صورت بگیرد. ما در حقیقت نخواستهایم بگوییم ماهیت سه جور است، ماهیت یك جور بیشتر نیست ولى ذهن كه روى ماهیت عمل مىكند و ماهیت را تصور مىكند و لحاظ مىكند و به تعبیر فلاسفه اعتبار مىكند، سه جور اعتبار مىكند. پس اعتبار سه گونه است:
اعتبارى كه مطلق است؛ یعنى اعتبار كردن ماهیت به همان شكل مطلق كه یك نوع اعتبار ماهیت است. نوع دیگر اعتباركردن ماهیت بهطور مقید است؛ ویك نوع اعتبار كردن، اعتبار كردن ماهیت بهطور مقید به عدم است. پس اینكه در تقسیم دچار اشكال شدهایم و این سؤال برایمان پیش آمده، [علتش این است كه] خیال كردهایم كه ماهیت سه قسم مىشود: لابشرط، بشرط شىء و بشرط لا؛ دادهایم هم مقسم لابشرط است، هم قسم لابشرط است، پس فرق بین قسم و مقسم در چیست؛ این اشكال در صورتى است كه ماهیت تقسیم شده باشد. كلمه اسم است، فعل است و حرف. این تقسیم كلمه است چون كلمه در خارج یا اسم است یا فعل است یا حرف. انسان در خارج یا عالم است یا غیرعالم؛ [این تقسیم انسان است. اما اینكه] انسان یا لابشرط اعتبار مىشود یا بشرط لا اعتبار مىشود و یا بشرط شىء؛ معنایش این است كه اعتبار ماهیت سه گونه است نه اینكه ماهیت سه گونه باشد.ایشان به این صورت اشكال را مرتفع كردهاند».
گفتیم كه این یك نظریه ظریفى است؛ دقیق است ولى نظریه تمامى نیست. چرا تمام نیست؟ براى اینكه اعتبار همانطور كه گفتیم یعنى لحاظ. مگر لحاظ غیر از خود وجود ذهنى است؟ خود وجود ذهنى است و چیز دیگرى نیست. وقتى ذهن ماهیتى را اعتبار مىكند یعنى ماهیت كه در ذهن من وجود پیدا مىكند این شكل را پیدا مىكند. یك وقت من انسان را لحاظ مىكنم یعنى در ذهن خودم به وجود مىآورم و مىخواهم حكمى را بر آن بار كنم، انسان مطلق را، یعنى این وجود را مطلق در ذهن مىآورم، این ماهیتى كه در ذهن من مىآید بهطور مطلق وجود پیدا مىكند؛ و یك وقت هم وجود مقیّد پیدا مىكند. در واقع «لحاظ» و «ماهیت» در ذهن دو چیز نیستند، اعتبار و معتبر دو چیز نیستند، مثل اینكه بگوییم در خارج، وجود و ماهیت دو چیز است. در خارج، اینها یك چیزند، در ذهن هم یك چیز است ... یعنى وجود ماهیت در ذهن، نه اینكه چیز دیگر باشد. اینجا اگر شما مىگویید اعتبار بر سه قسم مىشود، باز برمىگردد به همان خود ماهیت از آن جهت كه حتى وجود را هم از آن تجرید كردهاید. ماهیت لحاظ شده یعنى ماهیت موجود در ذهن. همیشه گفتهایم یكى از معجزات ذهن كه باید دقیقاً شناخت قدرت تجرید ذهن است.[i]
[i] - مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى ص : 578