در
بازدید : 61046      تاریخ درج : 1390/2/24
 

مصاحبه با استاد محقق و فیلسوف عالیقدر، سید  جلال الدین آشتیانی

 

استاد سید جلال آشتیانی، كه اكنون گفت وگوی با ایشان را درباره دوست صمیمی و با وفای خود شهید حاج آقا مصطفی خمینی فرا روی دارید، از مصاحبه با رادیو، تلویزیون، مجلّه های علمی و… پرهیز دارند، همین كه به حضرت ایشان یادآور شدیم كه از شما می خواهیم كه درباره شخصیت علمی، عرفانی، فلسفی و اخلاقی شهید آقا مصطفی خمینی، نكته ها و خاطره هایی بفرمایید، استقبال فرمودند و ما را به گرمی پذیرفتند.

البته حضرت استاد در پیشگفتار كتاب (مشارق الدّراری)، شرح تائید ابن فارس) تألیف سعید الدین سعید فَرَغانی، پس از هدیه این اثر نفیس بی نظیر، وعده داده اند كه درباره آن عزیز از دست رفته چیزی بنویسند كه امیدواریم موفق شوند و همگان را از آن بهره مند سازند.

اكنون، پیش از تقدیم اصل گفت و گوی، آنچه حضرت استاد، در پیشگفتار كتاب (مشارق الدّراری) درباره شهید آقا مصطفی خمینی، پس از شهادت آن عزیز، به قلم آورده، در این جا می آوریم، تا مقدار علاقه ایشان به شهید عزیز، آقا مصطفی خمینی و جایگاه علمی آن عزیز، نمایانده شود

(این اثر نفیس بی نظیر را كه مشتمل است بر عالی ترین مباحث توحید و ولایت، تقدیم می دارم به روح پاك عزیزترین دوست از دست رفته، استاد مسلم در علوم و معارف اسلامی، مظهر عواطف ربانی، انسان العین كمال قدوه ارباب تحقیق، حجةالاسلام آیت اللّه فی الانام حاج آقامصطفی خمینی، قدس اللّه لطیفه واجذل تشریفه.

در پاورقی همین صفحه درباره آن شهید عزیز می افزاید:

الذی كان سرابیه القدیس صفوة عصره وفرید دهره سید الاساطین و رئیس الملة والدین، جعلنی اللّه عن كل مكروه فداه.

امیدوارم، بعد از غلبه براحساسات خود، بتوانم درباره آن عزیز از دست رفته، چیزی بنویسم و در نظر دارم در جلد ششم منتخاب فلسفی، در مقدمه بر (مصباح الهدایه) و (سرح دعای سحر) مبادرت به نگارش احوال آن فقید سعید، نضر اللّه وجهه، بنمایم.

عزیزی از دست دادیم كه نظیر نداشت در مقابل قضاء حق، جز صبر چاره ای نداریم.

به صبر چاره هجرش كنم، چه حرف است این

كه پرنیان نكشند شعله را نگهداری

 

حوزه: با تشكر و سپاس بسیار از حضرت عالی كه ما را به محضر خود پذیرفتید.

آنگونه كه می دانید، مجلّه حوزه، یادنامه ای برای شهید عزیز آقا مصطفی خمینی، فقیه، اصولی، مفسر، فیلسوف و عارف نامی معاسر، سامان داده كه به مناسبت بیستمین سال شهادت آن عزیز، نشر خواهد داد و دریغ مان آمد كه نام حضرت عالی و خاطرات و نكته های شیرین و آموزنده كه از شخصیت علمی، عرفانی و اخلاقی ایشان دارید، زینت بخش این یادنامه نباشد؛ از این روی مصدع اوقات شریف حضرت عالی شدیم. اكنون، از آغاز آشنایی خود با شهید آقا مصطفی خمینی بگویید.

این جانب، در سال 1327، با ایشان آشنا شدم. آشنایی ما هم، از این جا شروع شد كه یك روز سرد زمستان، شب هنگام، شغالی از شدت سرما، از داخل رودخانه، به مدرسه فیضیه، پناه آورده بود و در زیر درختی، از شدت سرما، از حال رفته بود.

طلاب مدرسه، از جمله شهید آقا مصطفی، دور شغال را گرفته بودند. آقا مصطفی، جلو می رفت كه به شغال دست بزند، به ایشان گفتم: مبادا به این حیوان دست بزنید، ممكن است هار باشد و كار به دستت بدهد.

پس از این كه هوا، قدری گرم تر شد، حیوان جان گرفت و پا به فرار گذاشت. آقامصطفی، آن را تعقیب كرد و ما به دنبال ایشان به راه افتادیم.

حیوان،وارد مدرسه باقریه شد و از آن جا، راه فرار نداشت. آقا مصطفی جلو رفت خواست پا بگذارد روی گردن حیوان! كه پرید و گاز محكمی از پای ایشان گرفت. با زحمت توانستیم آن حیوان را از پای ایشان جدا كنیم. امّا وقتی جدا كردیم، دیدیم به شدت پای وی، صدمه دیده و از جای گازگرفتگی شغال، خون جاری است.

آقا مصطفی، رو به من كرد و گفت: آقای آشتیانی به دادم برس.

من هم فوری درشكه ای گرفتم و ایشان را به بیمارستان رساندم.

آقای دكتر مدرسی كه رئیس بیمارستان بود و پزشك حضرات علماء، پای ایشان را معالجه كرد و آمپول كزاز ی هم به وی زد.

این ماجرا، آغاز آشنایی من با شخصیت كم مانند، شهید آقا مصطفی خمینی بود و این دوستی ادامه پیدا كرد و صمیمی تر و عمیق تر و گرم تر شد. ایشان به حجره من می آمد، من به منزل ایشان می رفتم.

برای این كه بیش تر بتوانیم با هم باشیم و گفت گوی علمی داشته باشیم، به خاطر این كه حجره مدرسه شلوغ بود، مرا به منزل دعوت می كرد و گاه روزهای پنج شنبه و جمعه، به منزل ایشان می رفتم و شام و نهار با هم بودیم و شبها، گاه، تا نماز صبح بیدار بودیم كه پس از نماز من به حجره می آمدم و ایشان در منزل می ماند.

پیوندها، به همین شكل ادامه داشت، تا این كه در سال 1338، من امتحان دانشیاری دادم و پذیرفته شدم و به مشهد آمدم.

در مشهد هم، این دیدارهای دوستانه و علمی انجام می شد. ایشان هرگاه برای زیارت به مشهد مقدس مشرف می شد، به منزل ما می آمد، گاه با دوستانش بود و گاه تنها.

در مشهد، منزلی اجاره كرده بودیم كه نسبتاً وسیع بود و گل وگیاه داشت و خوش منظر بود. ایشان هم از این منزل خوشش می آمد. كنار حوض تختی گذاشته بودم، روی آن تخت با هم می نشستیم و صحبت می كردیم و گاه، تا پاسی از شب صحبت ما به درازا می كشید، از اوضاع و احوال و این كه چه خواهد شد و مسائل علمی، سخن می گفتیم.

در آخرین سفری كه به مشهد مشرف شده بود، با هم به بازار رفتیم و تسبیحی را پسندید، برایش خریدیم و از قضا، برگشت ایشان از مشهد به تأخیر افتاد و چند روز دیگری در مشهد ماندگار شد و متأسفانه هنگام رفتن، تسبیحی را كه خریده بود، جا گذاشت.

پس از شهادت آن عزیز، این تسبیح را به آقازاده وی، سید حسین آقا خمینی دادم كه متأسفانه بعد خود ایشان به من گفت كه تسبیح را در مسافرتی به لبنان، به یكی از لبنانیها داده است.

به وی گفتم: این چه كاری بود كه كردی؟ تسبیح یادگار پدر شما بود، باید نگه می داشتی.

گفت: كاری بود كه شده و اكنون نمی توان كاری كرد.

در همین آخرین دیدار، شهید آقا مصطفی به من گفت:

(آقای آشتیانی! معلوم نیست ما دوباره بتوانیم یكدیگر را ببینیم. من می روم به دنبال سرنوشت!

شما كه در مشهد مقیم هستید، ما را هم به یاد داشته باشید).

پس از تبعید امام به تركیه، ایشان قرار نداشت، گاه تهران و گام قم.

دستگاه طاغوت، از ایشان حساب می برد، سرانجام، ایشان را هم به تركیه تبعید كرد. با هم هواپیمای باری ارتشی كه امام را به تركیه برده بودند، ایشان را هم بردند.

درنامه ای كه برای من از تركیه فرستاده بود، نوشته بود:

(وقتی به تركیه رسیدم، آقا از من پرسید: خودت آمدی، یا تو را آورده اند؟ فهمیدم كه می خواهد بفهمد اگر خودم آمده ام، فوری مرا برگرداند.با این كه جایی كه آقا در تركیه زندگی می كند. باغ بسیار بزرگ و با صفایی است، ولی وقتی این جا آمدم، دیدم به آقا نمی رسند و ایشان در شرایط سختی زندگی می كند. حتی پرده پنجره های اتاقی كه آقا در آن به سر می برد، كشیده و پنجره بسته بود كه من آمدم پرده ها را كشیدم و پنجره ها را باز كردم و مقداری به زندگی ایشان سرو سامان دادم).

پس از مدتی كه امام در تركیه به حال تبعیدی مانده، شاه و اطرافیان فكر می كنند، بهتر است ایشان را به نجف تبعید كنند، زیرا اگر ایشان به نجف برود، در برابرعلمای بزرگ نجف، خجالت زده خواهد شد، چون آنان از وی بزرگ ترند، به طور طبیعی ایشان، مورد توجه واقع نخواهد شد، تحقیر خواهد شد!

با این تصور و پندار غلط، امام را با حاج آقا مصطفی، به نجف تبعید كردند كه خوشبختانه، علی رغم خواست و آروزی آنان، از امام، استقبال گرمی از سوی علمای نجف شد و پس ازورود ایشان به نجف، علما به دیدن وی آمدند.من، از دوستی كه آن زمان در نجف بود، شنیدم:

(حتی آقای حكیم، كه مرجع شاخص در حوزه نجف بود و با این كه پیرمرد بود، برای دیدن ایشان می آید.

این در حالی بود كه كسانی با آمدن ایشان به استقبال حاج آقا روح اللّه خمینی، موافق نبودند و تلاش می ورزیدند كه این دیدار انجام نشود. حتی به ایشان می گویند: معلوم نیست حاج آقا روح اللّه بیاید و اكنون كجا باشد.آقای حكیم، همان جلو در خانه آی كه برای امام اجاره كرده بودند، می نشیند و می گوید: من همین جا می نشینم، تا حاج آقا روح اللّه خمینی بیاید).حاج آقا مصطفی، پس از ورود به نجف، درس و بحث و تحقیق و تحقیق و تألیف را جدّی می گیرد. منظومه، كفایه و مكاسب تدریس می كند و به نگارش اهمیت ویژه می دهد كه نتیجه آن، 35 یا 36 اثر گرانبهای علمی است در زمینه های گوناگون كه ایشان به جای مانده است. در اصول، اثر بسیار خوبی دارد، در عرفان اثر دارد و بر اسفار تعلیقاتی نگاشته كه البته من هنوز اثر را ندیده ام.نوشته های وی، بیش تر مبسوط است و عالی كه اگر همه آثار وی، با تحقیق چاپ شود، خیلی مورد توجه قرار خواهد گرفت.

 

حوزه: شما كه از نزدیك با شهید آقامصطفی آشنا بودید و دوست صمیمی، ایشان چه درسهایی در قم، شركت می جست و چگونه درس می خواند.

ایشان، علاقه داشت كه ادبیات را خوب فرا بگیرد. به یك ادبیات ساده و سطحی قانع نبود؛ از این روی، مغنی و مطول را از آغاز تا انجام خواند.

ایشان كتابهای ادبی را پیش استاد می خواند و یا خود مطالعه می كرد. با مطالعه، مطالب را خوب می فهمید؛ زیرا از ویژگیهای وی، استعداد قوی بود. از باب مثال، ایشان دو، سه سالی بیش تر فلسفه نخواند، آن هم تنها منظومه را كه در خدمت حاج آقا مهدی حائری، فرزند آیت اللّه شیخ عبدالكریم حائری، مؤسس حوزه، خواند و دیگر من ندیدم فلسفه بخواند.

ایشان، بامطالعه دقیق كتابهای فلسفی، به این پایه از دانش فلسفه رسیده بود. البته درمطالعاتی كه داشت، هرگاه به مشكلی بر می خورد از مرحوم والدش می پرسید.

در فقه و اصول هم، خیلی زود رشد كرد و پا به درسهای بالای حوزوی گذاشت. در فقه و اصول، درس امام و درس مرحوم داماد، شركت می جست.

از مباحث عرفانی كتاب تفسیر ایشان روشن می شود كه وی، عرفان را خیلی خوب فهمیده است. شنیده ام تعلیقه ای بر اسفار دارد كه هنوز من آن را ندیده ام كه اكنون درباره آن نظر بدهم، ولی همین قدر بدانید كه تعلیقه نوشتن بر اسفار كار آسانی نیست. در دیگر آثار ایشان بر می آید كه این اثر هم باید فوق العاده باشد.

 

حوزه: در فقه و اصول، بیش تر از محضر چه اساتیدی بهره برده كه در این پایه از دانش فقه و اصول قرار گرفته است.

در فقه و اصول، بیش تر از محضر مرحوم امام بهره گرفت. در قم، در درس آقا محمد داماد هم شركت می جست. آقا سید محمد داماد، از اساتید بزرگ حوزه بود. خیلی پیش ایشان درس می خواندند. اساساً، شاگردان مرحوم داماد، معروف بودند، ولی آن مرحوم، تقریر خوبی نداشت.

در درس آیت اللّه بروجردی هم شركت می كرد. آیت اللّه بروجردی، مدت پانزده سال زعیم روحانیت و پیشوای شیعیان جهان بود. وی از بزرگان علمای امامیه و نمونه ای از قدمای امامیه به شمار می رود.در علوم نقلیاز اعاظم تلامیذ آخوند ملا كاظم خراسانی و در تعلیقات از شاگردان جهانگیر خان قشقائی و آخوند ملا حسین كاشی و در اكثر علوم اسلامی متبحر و صاحب نظر بود.

آقا مصطفی، درنجف هم، به طوری جدی و پی گیر در درس بزرگان، از جمله در درس آیت اللّه آقا میرزا حسن بجنوردی، شركت می جست. البته این درس خصوصی بوده، بدین صورت كه ایشان، با اجازه آقا میرزا حسن بجنوردی، شبها به خدمت ایشان می رسیده و مشكلات فقهی را به بحث می گذاشته اند.

این كه بعضی می گویند؛ ایشان با مرحوم بجنوردی مباحثه داشته، اگر مقصودشان این است كه مانند دو معاصر، دو همدوش و هم سنگ، به مباحثه می پرداخته اند، درست نیست.

آقا مصطفی خمینی، در حقیقت از آقا میرزا حسن بجنوردی درس می گرفته، نه این كه با وی مباحثه می كرده است. آقامیرزا حسن بجنوردی، از شاگردان خوب آقا میرزا حسن نائینی و آقا ضیاء عراقی بود، منتهی او در مشهد، فلسفه را نزد آقا بزرگ حكیم و حاجی فاضل خراسانی (كه از شاگردان مع الواسطه حاج ملاهادی سبزواری بودن) خوانده بود. او، خیلی به فلسفه تسلط داشت، ولی درس نمی گفت. وی،ازاشخاص نادری بود كه بنده درعصر خودم دیدم.

ایشان در ادبیات، شاگرد ادیب نیشابوری بوده و ازحافظه ای حیرت آور برخوردار بود كه آقا شیخ محمد رضا مظفر، صاحب منطق مظفر و اصول مظفر، به من گفت:

آقا میرزا حسن، قریب صدهزار بیت از قصائد عربی، كه در مدح حضرت امیر(ع) گفته شده حفظ است.

طلبه های عرب، لبنانی و شامی كه به نجف می آمدند [كه بیش تر آنان شاعرند. از هر ده نفر طلبه، پنج نفرشان شاعر بودند] برای مشاعره، خدمت آقامیرزا حسن می رسیدند و پانزده، شانزده نفر شاعر، حریف ایشان نمی شدند، آن هم در شعر عربی.)

آقا میرزا حسن، در شعر فارسی هم، كه زبان مادریش، سخت مسلط بود. از خاقانی، قا آنی، ناصر خسرو، خزانیه های منوچهری و سنائی شعر می خواند. حتی از شاعران معاصر نیز، شعر از بر بود: ملك الشعرای بهار و دیگران. شعرهای فكاهی از ایرج میرزا می خواند. آقامصطفی، بی جهت درس این نابغه دوران را بر نگزیده بود. آقا میرزا حسن، بسیار بزرگ بود.

او، در ادبیات عرب، خیلی ماهر بود. واقعاً استاد بود و خوب هم از آن بهره می گرفت. در فقه و اصول و در علوم قرآنی، خیلی كار كرده بود و تخصص داشت. در تدریس فلسفه خیلی مسلط بود.

امام به ایشان گفته بود:

(اگر فلسفه را دنبال نكنی، مثل این است كه انتحار كرده ای).

حوزه نجف، با فلسفه میانه ای نداشت و خیلی با فلسفه مخالف بود. همین جا هم همین طور است. اگر كسی اول شخص حوزوی باشد، ولی فلسفه تدریس كند، بسیاری اورا قبول ندارند.

درعرفان، ایشان استاد بود. همین كتاب تفسیر وی را بنگرید، مبانی عرفانی را خیلی عالی بیان می كند. در تفسیر سوره حمد، واحد و احد و مقولاتی از این دست، اگر كسی بخواهد خوب حرف بزند، جز براساس و پایه و مبانی عرفانی استوار، نمی شود، حتی فلسفه هم كارآیی چندانی ندارد.

من، باورم نمی آمد كه حاج آقا مصطفی، درعرفان و این گونه مقوله ها، چنین تسلط داشته باشد.

استاد ایشان، درعرفان، بیش تر مرحوم امام بودند. آن هوش و استعداد قوی و پشتكار و استادی مانند امام، ایشان را در وادی عرفان، قوی ساخته بود، به گونه ای كه در این اواخر، با مرحوم امام، به بحث و گفت وگو نیز می پرداخت.

 

حوزه: آیا شهید آقا مصطفی خمینی اختلاف دیدگاهی در این زمینه ها با حضرت امام داشت.

خیر. خوب ایشان، مقلد نبود كه هر چه امام بفرماید، بدون بررسی و تحقیق، آن را بپذیرد. تحقیق و بررسی می كرد، اگر مطلبی را به عقیده و باور خود، درست می یافت، می پذیرفت وگرنه، نه.

 

حوزه: گفت وگوهای علمی حضرت عالی، با شهید آقا مصطفی خمینی، بیش تر در چه زمینه هایی بود.

بیش تر، بحثهای ما در فلسفه بود. آن وقتی كه در قم بودیم، ایشان با این كه جوان تر از من بود و من آن زمان، در فلسفه بیش تر از وی، كار كرده بودم، ولی او، به خاطر همان استعداد شگفتی كه داشت، خیلی زود رشد كرد؛ از این روی درمباحث فلسفی، خیلی قوی و پخته وارد می شد.گاه گفت وگوی ما در مسائل فلسفی چهار ساعت، طول می كشید.

 

حوزه: برخورد ایشان نسبت به سخن مخالف و تحمل شنیدن آرای دیگران، چگونه بود.

با این كه ما، خیلی باهم بحث می كردیم و بحثها هم بسیار طولانی می شد، ولی هیچ به مشاجره نمی كشید، حتی اصرار بر این كه آنچه من می گویم درست است و لاغیر، این چنین نبود. خیلی با سعه صدر و آزادانه بحثها مطرح می شد. البته به شوخی گاهی چیزهایی رد و بدل می شد. ایشان اهل مزاح بود. یك وقتی مباحثه می كردیم، بحث گرم شده بود، من در مسأله ای نظر ایشان را نمی پذیرفتم، گفت: شما این مطلب را یادتان رفته است!

من هم به وی گفتم: شما، اصلاً یاد نگرفته اید!

 

حوزه: در دوستیهای طولانی و بی آلایش، افراد شخصیت اخلاقی خویش را خوب بروز می دهد، شما در این مدت زمان كه با آقا مصطفی، دوست و مونس بودید، ایشان را در مسائل اخلاقی و معنوی، چگونه یافتید.

از ویژگیهای ایشان این بود كه در دوستی و رفاقت، خیلی صمیمی و با وفا بود. ممكن نبود اگر با كسی دوست می شد، به آسانی پیوندها را بگسلد و دوستی را به هم بزند. مدت زیادی كه من با ایشان بودم و گاه با هم به مسافرت می رفتیم و گاه امام كه ییلاقات می رفت، ایشان می آمد و چند روزی مرا با خود به آن جاها می برد، هیچ گاه از ایشان كار خلاف اخلاقی ندیدم. بسیار با تقوا بود. اهل تهجد بود، ولی تظاهر نمی كرد.

 

حوزه: از آن دوران، اگر خاطره ای از شهید حاج آقا مصطفی دارید، بیان كنید.

حكیم محقق و فیلسوف بارع، آقا میرزا ابوالحسن قزوینی، در تدریس اسفار واقعاً ید بیضا می نمود. به بیان روشن تر، در مقام بیان مقاصد ملاصدرا، از ذكر دقیقه ای فروگذارنمی كرد. با بیان زیبا و عذوبت تقریر و طلاقت لسان خاص خود،مستمع صاحب فهم را مجذوب می كرد و در مقام بیان مراد مؤلف، نه یك كلمه زاید بر زبان اوجاری می شد و نه یك كلمه كم. ایشان، به آثار ملاصدرا علاقه خاص داشت. كتاب اسفار، از كتابهایی بود كه خود را ملزم می دانست این كتاب را همیشه مطالعه كند.

ییك وقتی به ایشان عرض كردم: شما نزدیك به سی سال است از قم، به قزوین مراجعت كرده اید، تعجب دارم كه تمام مشكلات كتاب و عبارات مشكل آسان نمای ملاصدرا را، درحفظ دارید، گفت:

تا این ساعت كه شما صحبت می كنیم، با دقت تمام این كتاب عظیم را من البدو الی الختم، هفت بار مطالعه كرده ام.

مرحوم قزوینی، سفری به قم آمده بود، من و دوست از دست رفته بسیار عزیزم حاج آقا مصطفی و گروهی از دوستان، نزد آن مرحوم، (سفر نفس) اسفار را شروع كردیم.

امام به ما فرمود:

(اگر بتوانید لااقل، دو سال ایشان را در قم نگهدارید، بسیار غنیمت است)

هر چه خواستم به ایشان بفهمانم كه مدرس حكمت متعالیه، اعتقادات طلبه را پی ریزی می كند، كار شما مهم است، علوم آلیه را به قول حضرت عالی همه درس می دهند، به خرج او نرفت. بالاخره سفری به قزوین رفتیم، تا از محضر این استاد بی نظیر بهره بردیم، كه پس از چندی بنده به خون ریزی بینی مبتلا شدم و حالم سخت بد شد، ناگزیز به قم برگشتم.

حاج آقا مصطفی، وقتی مرا با رنگ پریده و حال نزار دید، به دست و پا افتاد و مرا به منزل برد و تحت مراقبت قرار داد و غذاهای قوی می داد كه تقویت بشوم و بهبود بیایم. با همه تلاشی كه كرد و دوا و درمان بسیار، خون بند نیامد، فوری مرا به بیمارستان برد و بستری كرد.

فردای آن روز، صبح ساعت هفت، امام به ملاقاتم آمد، وقتی مرا با آن حال نزار دید، باناراحتی فرمود:

(چرا گذاشته ای به این حال بیفتی. تا كی می خواهید آدم بشوید.)

در جواب عرض كردم: (نمی دانم كی می خواهم آدم بشود.)

خلاصه، امام و فرزند با وفای ایشان، خیلی در حق من لطف كردند. با این كه بیمارستان تجهیزاتی كه خون را بند بیاورد نداشت، حاج آقا مصطفی ترتیبی داد كه در خارج از بیمارستان، به صورت خصوصی، در نزد پزشكی دیگر، كه آن تجهیزات را داشت، خون ریزی بینی من معالج شود.

پس از معالجه هم، ایشان بسیار از من پذیرایی كرد و برای من اینن كه از مزاحمت رفت و آمد دوستان در قم آسوده باشم، مرا به تهران، به منزل یكی از دوستان برد كه نزدیك منزل شهید مطهری بود. یك ماه و نیم در منزل آن دوست، تحت مراقبت بودم، تابهبود كامل یافتم.

پس از بهبودی شبی با ایشان به منزل شهید مطهری رفتیم و شام را در خدمت ایشان بودیم و بعد هم به قم برگشتیم.

 

حوزه: می گویند: بر خلاف حضرت امام كه بسیار زیّ ظاهری را رعایت می كرد و لباس مرتب می پوشید، حتی عبا را هیچ گاه به سر نمی كشید، ولی آقا مصطفی چنین نبود و این تقیّدها را نداشته است، آیا انگیزه خاصی داشته یا خیر؟ در مثل، گروهی می خواهند بگویند كه ایشان به ملامتیه گرایش داشته است.

این سخن نادرستی است. حاج آقامصطفی، هیچ گاه گرایشی به ملامتیه نداشته همه ما این گونه بودیم. ریخت و قیافه خاصی نداشتیم، آن گونه كه بعضی درراه رفتن و نوع لباس پوشیدن دارند. ما، خیلی معمولی بودیم. ایشان هم، خیلی معمولی راه می رفت، لباس می پوشید، معاشرت می كرد، نشست و برخاست داشت و با این و آن، به گفت و گو می پرداخت.

ولی این كه خدای ناخواسته، از وی كار خلاف ظاهر شرعی سر بزند، هرگز.

وی خیلی پایبند به مسائل شرعی و ظاهر شرع بود. البته اهل شوخی و مزاح بود كه اقتضای جوانی است. امام هم، در دوران جوانی چنین روحیه ای داشته اند.

برخی در زمان جوانی هم خود را می گیرند و خیلی مقپز راه می روند. نه ایشان و نه ما، این گونه نبودیم. اهل درس و بحث هم بودیم، اهل شوخی هم بودیم و گاه شوخیهای عجیبی می كردیم.

بیادم هست، مباحثه ای داشتیم، دو نفر از مسجد جامعیهای تهران آمده بودند و در جلسه بحث نشسته بودند. مباحثه هم داخل مسجد بود، خواستیم اینها نباشند. حاج آقا مصطفی گفت، چكار كنیم كه اینها بروند.

گفتم: تو یك فكری بكن.

پذیرفت. نقشه ای ریخت و رو به من كرد و گفت:

شما ادله رجعت را دیده ای و با دقت مطالعه كرده ای؟

گفتم: بله آقا! ادله رجعت را به دقّت مطالعه كرده ام، از ادله معاد سست ترند. آن آقایان وقتی این سخن را از من شنیدند، با ناراحتی برخاستند كه مجلس را ترك كنند و در همان حال گفتند:

(اینها كی هستند كه در ادله معاد هم مناقشه می كنند).

این موضوع در قم پیچیده و همه جا مشهور شد.

البته اگر می آمدند و اشكال می كردند، می گفتیم: معاد جسمانی را به این معنی كه با این جسم باشد قبول نداریم، بلكه جسم مناسب با آخرت باید باشد.

این، یكی از شوخیهای ایشان بود كه هیچ گونه خلاف شرعی هم نبود.

 

حوزه: حضرت عالی، كسی و چگونه از شهادت دوست عزیز و صمیمی خود، حاج آقا مصطفی خمینی باخبر شدید.

ساعت تقریباً 12 نیمه شب بود كه تلفن منزل ما به صدا در آمد. آقایی پشت خط گفت:

من شرف یزدی، داماد آقا شیخ یوسف بیارجمندی، كه دركربلا ساكن بود، هستم، خبر بدی دارم.

تا گفت: خبر بدی دارم، نمی دانم چرا ناخودآگاه ذهنم رفت سراغ آقا مصطفی!

گفتم: اگر خبر بدی داری، چرا حالا تماس گرفتی. فردا صبح می گفتی.

گفت: حال حاج آقا مصطفی خوب نیست.

گفتم: راستش را بگو.

گفت: دیروز بعد از ظهر، وقت نماز خواندن، در حالی كه سر روی مُهر داشته و در حال سجده بوده، از دنیا رفته است.

این خبر ناگوار را در نیمه شب به من دادند. در مقابل قضاء حق جز صبر چاره ای نداریم.

 

به صبر چاره هجرش كنم، چه حرف است این

كه پرنیان نكند شعله را نگهداری

حوزه: از حضرت عالی بسیار متشكریم كه وقت گذاشتید و به پرسشهای ما پاسخ دادید. خداوند به شما توفیق، سلامتی و طول عمر عنایت بفرماید.

از شما متشكرم.

 

 

 

 

منبع :

مجله فصلنامه حوزه ،شماره 81و82

 

 

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است