او با ترك همه علقهها، اسوهای در پاكبازی و خلوص علمی شد. در سرشت او افتادگی و تواضع موج میزد و از خم و راست شدنهایی كه برای احترام او انجام میشد، رنج میبرد و نهیب نهی او در این خصوص تعارف بردار نبود.
چنان صمیمی و متواضع مشی كرد و با مردم انس گرفت كه كسی فكر نمیكرد او یگانه دوران است و...
تفریحش قهوهخانههای «بست بالا» بود، در كنار مردم مینشست، به نقالی نقالان دل میسپرد، چای مینوشید و قلیان میكشید. همدمان ساده دلی داشت... آنان از او تقاضای روضه ماهانه میكردند و او لبخند میزد و میگفت صدایش را ندارم... .
ملاصدرای ما غریب بود و غریبانه رفت،...
نه تحت تأثیر متملقان بود و نه از هیاهوی معاندان میهراسید. آنچه را كه درست میدانست میگفت و تعارفی با كسی نداشت و مطلبی را در پرده نگه نمیداشت. اهل مداهنه و غلو و مبالغه و تعارفات نبود. آنچه حق میدانست، بدون ملاحظه كه به كسی برمیخورد یا نمیخورد، میگفت...
منبع : www.hawzah.net