در
بازدید : 51936      تاریخ درج : 1390/3/25
 

...حضرت آیة الله آقاى حاج شیخ مرتضى حائرى فرزند ارشد مرحوم شیخ الفقهاء و المجتهدین آقاى حاج شیخ عبد الكریم حائرى یزدى رضوان الله علیه بیان میكردند كه جدّ من مرحوم محمّد جعفر كه از زمره اهل علم نبود- بلكه در طایفه ما غیر از پدرم هیچكس از اهل علم نبود- با آنكه سالیان دراز با جدّه ما ازدواج كرده بود، اولادى از آن دو به هم نمى‏رسید. جدّ ما پیوسته متعه میگرفت تا شاید خداوند از او فرزندى مقدّر فرماید؛ و خداوند مقدّر نمى‏نمود.

مدّتها گذشت، و خبرى نشد. تا یك روز كه فصل زمستان و هوا سرد بود، و جدّ من در منزلِ یك متعه براى نماز رفته بود، آن زن چنین تصوّر كرد كه براى معاشقه آمده است؛ دختر بچّه خود را كه از شوهر سابق خود داشت می خواست به هر طریق از منزل به بهانه اى خارج كند، و چون هوا سرد بود دخترك بیرون نمى‏رفت، تا نماز جدّ ما به پایان میرسد.

از این عمل زن خیلى متغیّر و عصبانى میگردد كه چرا در این هواى سرد، دختر را میخواهى از منزل بیرون بفرستى؟! همان ساعت حقّ متعه را میدهد و مدّتش را مى‏بخشد، و می رود مدّت سائر متعه‏ها را مى‏بخشد و حقوق آنان را میدهد و می گوید كه: من دیگر ابداً متعه نمیگیرم و پیرامون این كارها نمى‏گردم. خداوندا! تا كى من به خاطر یك فرزند دست بسوى غیر تو دراز كنم؟ كه موجب آزار و اذیّت دخترك یتیم در این هواى سرد زمستان گردد؟!

بعد از این واقعه خداوند به او از همان عیال دائمیّه خود كه اولادش نمیشد، و سالیان دراز در محرومیّت بسر می بردند، یعنى از جدّه ما، به او فقط و فقط یك پسر عنایت كرد كه نام وى را عبدُ الكریم نهادند.

مرحوم پدرم چون داراى هوش و استعداد سرشار بود و از طفولیّت از عهده خواندن نامه و فهمیدن آن بر مى‏آمد، او را براى تحصیل، از ده به شهر فرستادند. و سپس عازم كربلا شد و در آن مكان مقدّس درس میخواند.

مرحوم فاضِل اردَكانى كه معاصر با مرحوم میرزاى بزرگ شیرازى: حاج میرزا محمّد حسن بود، و در علم و فضیلت بسیارى او را بر مرحوم شیخ انصارى مقدّم میدانستند؛ چون استعداد وافر پدرم را دید، او را به سامّراء فرستاد، و نامه اى بر مرحوم میرزاى بزرگ نوشت. و مرحوم پدرم كه هنوز بیست سال بیشتر نداشت با نامه فاضل با سامّراء، به خدمت میرزاى بزرگ مشرّف شد و در خدمت آن استاد تلمذ میكرد؛ ولى عمده درس هایش نزد مرحوم آقا سیّد محمّد فشاركى اصفهانى بود- انتهى كلام حضرت آقاى حائرى.

مرحوم آية الله حاج شيخ عبد الكريم رضوان الله علیه حقّاً از رجال علم و تقوى بود و از مقام عبوديّت حضرت ربّ كريم در مرتبه علماء تجاوز نكرد. و هِبَةُ اللَه، وَ عَطآءُ اللَه بود. و با آن مشكلات زمان قدرت طاغوت ایستادگى و تحمّل كرد و بالاخره با مرض دقّ، دار فانى را ارتحال گفت و به سراى باقى پیوست.

ایشان را میتوان از نقطه نظر صداق و امانت، و اعراض از دنیا، و اهتمام به تربیت طلّاب، و تشكیل حوزه علمیّه، و تأسیس دار العلم جعفرى در بلده طیّبه قم؛ از مفاخر شیعه در عصر اخیر شمرد.

شاهد ما از بیان این قضیّه سرعت اجر و پاداش نیّت صالح پدر ایشان است كه به مجرّد آنكه دست بسوى خدا دراز كرد و قطع امید از وسائل و اسباب نمود، و براى ترحّم به دختر یتیم دست از فرزند دلبند شست و از پدید آوردن اولاد صرف نظر كرد، خداوند از همان زن مأیوس از توالد و تناسل چنین عبد الكریمى عنایت میكند كه در میان اقران شاخص میگردد، و از آن ده كوچك به شهر آمده و در دار العلم كربلا و سامرّاء ممتاز میشود، و بالاخره رئیس اسلام و مسلمین میگردد و از هر گونه مواهب ظاهریّه و باطنیّه متمتّع‏ میشود.

آیات و روایات وارده در پیدایش عكس العمل‏هاى انسان بسیار است. و ما در اینجا یك آیه و یك روایت مى‏آوریم تا نمونه براى مطلب ما بوده باشد؛ امّا آیه:

وَ لَا یَزَالُ الَّذِینَ كَفَرُوا تُصِیبُهُم بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِیبًا مِّن دَارِهِمْ حَتَّى‏ یَأْتِىَ وَعْدَ اللَهِ إِنَّ اللَهَ لَا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ.[i]

 «و پیوسته و بطور مستمرّ و مداوم در اثر كردار كسانى كه كافر شده‏اند، كوبنده اى به آنان اصابت میكند، یا آن كوبنده در نزدیكى خانه ایشان وارد میشود و داخل میگردد، تا زمانى كه أمر خدا بیاید؛ و خداوند هیچگاه تخلّف وعده نمیكند.»

و امّا روایت: در «كافى» از عبّاس بن هلال شامى كه مولاى (خادم) حضرت أبى الحسن موسى بن جعفر است وارد است كه میگوید: از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم كه میگفت:

كُلَّمَا أَحْدَثَ الْعِبَادُ مِنَ الذُّنُوبِ مَا لَمْ یَكُونُوا یَعْمَلُونَ، أَحْدَثَ اللَهُ لَهُمْ مِنَ الْبَلَاءِ مَا لَمْ یَكُونُوا یَعْرِفُونَ.[ii]

 «هر زمان كه بندگان خدا دست به گناهان تازه اى زنند كه تا آن زمان سابقه نداشته و بدان علم و اطّلاعى نداشته‏اند، خداوند بلاهائى را در میان آنها پدید مى‏آورد كه بى سابقه بوده و آنها چنین بلاهائى را نمى‏شناخته‏اند. [iii]

 

 

 

 



[i] . قسمتى از آیه 31، از سوره 13: الرّعد

[ii] . «اصول كافى» ج 2، ص 275

[iii] . معادشناسى(ج‏8) ، ص: 199 تا ص: 202

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است