می فرمودند: بعضى از اوقات چنان سبك و بى اثر مىشوم عیناً مانند یك پر كاهى كه روى هوا مىچرخد؛ و بعضى اوقات چنان از خودم بیرون مىآیم عیناً به مثابِهِ مارى كه پوست عوض می كند، من چیز دیگرى هستم و آن بدن من و اعمالش همچون پوست مار كه كاملًا به شكل مار است و اگر كسى نداند و از دور ببیند مىپندارد یك مار است، ولى جز پوست مار چیزى نیست...
می فرمودند: در هر لحظه علومى از من می گذرد بسیار عمیق و بسیط و كلّى، و چون در لحظه ثانى بخواهم به یكى از آنها توجّه كنم مىبینم عجبا! فرسنگ ها دور شده است.[i]
[i] . روح مجرد، ص: 70 و ص: 71