جرم و گناه حسین بن منصور حلّاج، كشف اسرار بود
یكى از عالىترین ثمره استاد همین است كه شاگرد را خودسر و یله نمىگذارد؛ و محال است با تحقّق معانى عالیه عرفانیه در شاگرد، این نحوه از كلمات از او صادر شود. حسین منصور حلّاج استاد نداشت؛ و همین موجب خطرات براى وى شد.
نظیر این معنى را باباطاهر عریان میگوید:
به هر ألْفى ألِف قَدّى برآیو ألِف قَدُّم كه در ألْف آمَدُسْتُم
و سعدى شیرازى نه از راه توحید و عرفان، بلكه از جهت ادّعاى علوّ أدبیات و بلاغت خود میگوید:
هر كس به زمانِ خویشتن بود من سعدى آخر الزَّمانم
حضرت آقا حاج سید هاشم، طریقه حلّاج را ردّ می كردند و می فرمودند: در آنچه از او نقل شده مطالبى است كه دلالت بر نقصان او دارد. از صدر اسلام تا كنون كسى به جامعیت مرحوم آقا (قاضى) نیامده است. و ابداً از ایشان و یا احدى از شاگردانشان این گونه مطالب دیده نشد.
مرحوم آقا روزى به من گفتند: سید هاشم! سرّ را فاش مكن كه گرفتار مىشوى! روزى می رسد كه از اطراف و أكناف بیایند و عتبه درت را ببوسند.
می فرمودند: من در تمام مدّت عمر یكبار آنهم در حقیقت بواسطه محذور و حیا سرّى را فاش كردم و تا بحال كه دهها سال است از آن میگذرد گرفتار آنم.
منصور حلّاج اصل مطالبش همان مطالب سائر عرفاست و چیز دگرى ندارد؛ امّا چون فاش كننده اسرار إلهى بود، خلقى را به فتنه و فساد انداخت و سَرش را بالاى چوبه دار برد.[i]