در
بازدید : 78469      تاریخ درج : 1390/3/25
 

 

ایشان در ذو الحجّة الحرام 1384 حجّ نموده بودند ... از ایشان پرسیدم: شما با این حال و وضعى كه دارید بطوریكه بعضى از ضروریات زندگى فراموش مى‏شود، و حساب و عدد از دست میرود، و دست راست را از چپ نمى‏شناسید، چگونه أعمال را انجام داده اید؟! چگونه طواف كرده اید؟!

چگونه از حجر الاسود شروع نموده، و حساب هفت شوط را داشته اید؟! و هكذا الامر در بقیه اعمال!

فرمودند: خود به خود برایم معلوم مى‏شد و عملم طبق آن قرار میگرفت. مثلًا در مسجد الحرام كه وارد شدیم، بدون معرّفى أحدى ركن حجر الأسود را شناختم، و دانستم از اینجا باید طواف نمایم. از آنجا شروع نمودم، و بدون حساب هفت شوط، هر شوط برایم مشخّص بود، و در آخرین شوط خود به خود طواف تمام شد و از مطاف خارج گشتم؛ و یا محلّ نماز خلف مقام حضرت ابراهیم على نبینا و آله و علیه السّلام، و هكذا الامر فى السّعْى و التّقصیر.

فرمودند: با جمیع رفقا كه در معیتشان سفر نموده بودیم، در مكّه مكرّمه غالب اوقات شبانه روزمان در مسجد الحرام می گذشت، و بسیار طواف و بیت الله الحرام براى من مُعْجِب بود، و از آنجا دل نمى‏كندم.

 

مسجد الخَیف در سرزمین مِنَى هم خیلى عجیب بود، و غالباً اوقات را در أیامُ التَّشریق در آنجا بسر مى‏بردیم. و داستان توحید در تمام مظاهر و اعمال حجّ بسیار ظاهر و قوىّ بود، بالاخصّ در مسجد الحرام و مسجد الخَیف.

فرمودند  (حداد): یك شب كه با رفقا به مسجد الخَیف داخل شدیم، دیدم آقاى حاج سید احمد زنجانى[i] با جمیع رفقاى طهرانى و ایرانى گرد هم نشسته، و ایشان سخت از وضع طهارت و نجاست حجّاج و مَعابر ناراحت است، و گویا نیز در وقت دخول به مسجد الخَیف ترشّحى از آن آبها به ایشان شده است، و ایشان را چنان متغیر نموده بود كه: خداوندا! بارالها! میخواهیم دو ركعت نماز با طهارت در مسجد تو بجاى آوریم، ببین مگر این عربها و این مردم با این وضع و كیفیت می گذارند؟!

من به او پرخاش كردم و گفتم: مریدى از نزد استادش، حضور بزرگى رفت. آن مرد بزرگ به او گفت: ما عَلَّمَكُمْ استاذُكُم؟! «استاد شما به شما چه چیزى تعلیم كرده است؟!» مرید گفت: عَلَّمَنا استاذُنا بِالْتِزامِ الطّاعاتِ و تَركِ الذُّنوبِ! «استاد ما به ما التزام به طاعتهاى خدا و ترك نمودن گناهان را تعلیم نموده است»!

 

آن بزرگ گفت: تِلْكَ مَجوسیةٌ مَحْضَةٌ؛ هَلّا أمَرَكُمْ بِالتَّبَتُّلِ إلَى اللَهِ وَ التَّوَجُّهِ إلَیهِ بِرَفْضِ ما سِواهُ؟!

 «این كارها صرفاً آداب دین مجوس است (زردشتیها كه قائل به دو مبدأ خیر و شرّ، و نور و ظلمت‏اند). چرا شما را امر نكرد تا یكسره به سوى خدا بروید، و توجّهتان به وى باشد؛ به فراموش كردن و دور ریختن ما سواى خدا؟!»

آقا جان من! شما چرا دین خدا را عوض مى‏كنید؟! چرا شریعت را وارد پیچ و خم مى‏نمائید؟! چرا مردم را از خدا مى‏بُرید و به اعمالشان سوق میدهید؟! مگر دین رسول الله دین آسان و راحت نیست؟! مگر نفرمود: بُعِثْتُ عَلَى شَرِیعَةٍ سَمْحَةٍ سَهْلَةٍ. «من بر شریعت بدون گیر و بند، و شریعت قابل إغماض و گذشت، و شریعت آسان مبعوث شده‏ام.»؟! مگر رسول خدا و أئمّه‏ نفرموده‏اند: هر چیز، به هر شكل و صورت و در هر زمان و مكان طاهر است، مگر آنوقت كه علم یقینى به نجاست آن پیدا كنى؟!

شما مطلب را واژگون نموده‏اید و می گوئید: همه چیزها نجس است تا ما علم یقینى به طهارت آن پیدا كنیم!

چرا دست از سر مردم بر نمیدارید؟! چرا مردم را با پیغمبرشان و با دین سهل و سَمْحه و آسانشان رها نمى‏كنید؟! چرا راه توجّه و انقطاع به خدا را مى‏بندید؟! چرا بر روى باب مفتوح قفل میزنید؟!

همه مردم حجّ مى‏كنند، باید از میقات كه احرام مى‏بندند تا وقت تقصیر و قربانى كه از احرام بیرون مى‏آیند توجّهشان به خدا باشد. غیر از خدا نبینند و نشنوند، و ذهنشان یك لحظه از خدا منقطع نگردد. اعمال و رفتار را نباید به نظر استقلالى نظر كرد. تكالیفى است از طواف و نماز و غیرهما كه طبعاً انجام داده مى‏شود؛ و در تمام این اعمال باید منظور خدا باشد، نه عمل. باید فكر و اندیشه به خدا باشد نه به صحّت و بطلان عمل. این همان مجوسیت محضه است كه خداوند واحد را مختفى نموده و دو خداى عمل خوب و عمل بد را بجاى آن نشانده است.

این مردم بدبخت را شما از میقات تا خروج از احرام از خدا جدا مى‏كنید! از وقت احرام در تشویش مى‏اندازید كه مبادا ترشّحى به بدنم، به احرامم برسد. مبادا شانه‏ام از خانه منحرف شود. مبادا در حال طواف از مطاف بیرون آیم. مبادا نمازم باطل باشد. مبادا طواف نِساءَم باطل آید و تا آخر عمر زن بر خانه‏ام حرام باشد.

هیچیك از اینها در شریعت نیامده است. همین نماز معمولى كه خود مردم میخوانند درست است. طوافشان درست است. شما آنها را باطل مى‏كنید و مُهر بطلان به آنها میزنید! و ترشّح همین آبهاى مشكوك را نجس دانسته اید! و در این صورت، حجّ مردم بكلّى ضایع شده است. یعنى حاجى كه باید از میقات تا پایان عمل همه‏اش با خدا باشد، و با تقصیر و حَلْق از انقطاع به خدا و احرام با خدا بیرون آید؛ از ابتداى احرام از خدا منصرف مى‏شود، و این انصراف و تشویش و تزلزل براى او باقى مى‏ماند تا آخر عمل؛ وقتى از عمل فارغ شد، اینجا نفس راحتى مى‏كشد و خدا را مى‏یابد.

تمام احتیاط هائى كه در این موارد انجام داده مى‏شود و مستلزم توجّه به نفسِ عمل و غفلت از خداست، همه‏اش غلط است.

در شریعت رسول الله و در زمان رسول الله كجا این گونه احتیاط كاری هاى عَسِر و حَرِج آمده است؟ اصل اوّلى عدم عُسْر و عدم حَرَج و عدم ضَرر است. اصل اوّلى ما در قرآن كریم وَ تَبَتَّلْ إِلَیهِ تَبْتِیلًا[ii] است. (یعنى یكسره از همه ببُر و به خداوند روى آور). مراد حقیقى از احتیاط در «وَ خُذْ بِالاحْتیاطِ فى جَمیعِ ما تَجِدُ إلَیهِ سَبیلًا»

احتیاطى را كه مرحوم قاضى قدَّس الله سرَّه در ضمن حدیث عنوان بصرى دستور العمل همه شاگردهایش قرار داده بود كه: وَ خُذْ بِالاحْتِیاطِ فِى جَمِیعِ مَا تَجدُ إلَیهِ سَبِیلًا[iii] (و در هر جائى كه به سوى احتیاط راه یافتى آنرا پیشه خود ساز!) منظور عملى است كه راه انسان را به خدا باز كند، نه آنكه موجب سدّ طریق شود، و راه توجّه و ابتهال و حضور قلب را بگیرد. مقصود عملى است كه براى مؤمن یقین آورد و وى را در ایمان مستحكم كند، نه آنكه او را متزلزل و مشوّش كند، و بیت الله الحرام را در نزد او خانه عقوبت مُجَسّم كند

و حجّ این خانه را یك عمل جبرى اضطرارى از ناحیه أهرمن شیطانى براى عقوبت جلوه دهد. این همان مجوسیت محضه است.

همه غذاهاى مسافران و میهمانخانه و آشامیدنیهاى آنها حلال و طاهر است، همه آبهاى مترشّحه از ناودانها و جویها طاهر است مگر زمان علم به نجاست. بنابراین اى آقاى من اینك با این ترشّحى كه به تو شده است برخیز و نمازت را بجاى آور، و اصلًا تصوّر نجاست و عدم طهارت در خودت منماى كه بدون شكّ از تسویلات شیطان است كه می خواهد انسان را از فیض عظیم نماز و بیتوته و توجّه و دعا در این مسجد شریف محروم دارد.[iv]

 

 

 



[i] . منظور حضرت آیة الله حاج سید احمد فَهرى زنجانى دامت بركاته مى‏باشند كه از شاگردان اخیر مرحوم قاضى، و از ارادتمندان مرحوم حاج شیخ محمّد جواد انصارى همدانى است. مردى است فاضل و عالم و خوش فهم، و در ترویج دین كوشا و ساعى. در مراجعت از نجف مدّتى در باختران در مسجد جامع مشغول تدریس و اقامه جماعت و تبلیغ بود؛ سپس در طهران، و پس از آن در زمان انقلاب اسلامى ایران از طرف رهبر كبیر فقید به شام عازم و در دمشق مشغول اقامه شعائر دینى است. حقیر با ایشان سوابق ارادت و آشنائى و دوستى دارم، و در سفر اخیر حقیر به بیت الله الحرام در مِنى شرف ملاقات دست داد، و یكبار هم در مشهد مقدّس در حرم مطهّر توفیق زیارتشان حاصل شد؛ و در هر دو بار حقیر را به «شام» دعوت فرمودند و موانع سفر را خود به عهده گرفتند. ولى مع الاسف تا بحال توفیق تشرّف و اجابت دعوت معظّم له براى بنده دست نداده است.

[ii] . آیه 8، از سوره 73: المزّمّل: وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَ تَبَتَّلْ إِلَیهِ تَبْتِیلًا

[iii] . مرحوم آیة الله حاج میر سید على آقا قاضى قدَّس الله سرَّه، به همه شاگردان خود دستور میدادند تا روایت عنوان بصرى را بنویسند و در جیب خود نگهدارند و در هفته‏اى یكى دو بار بخوانند. این روایت را مجلسى رضوانُ الله علیه در «بحار الانوار» ج 1، از طبع حروفى از ص 224 تا ص 226 در باب 7، كتابُ العِلم، باب ءَاداب طلَب العِلم و أحكامِه نقل كرده است، و الحقّ روایتى است جامع و براى مریدان و طالبان راه خدا كافى و شافى.

[iv] . روح مجرد، ص: 141 تا ص: 146

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است