در
بازدید : 78489      تاریخ درج : 1390/3/25
 

حضرت آقا در تمام مدّت عمر به ایران سفر ننموده بودند، و مرقد امام ثامن علیه السّلام را زیارت نكرده بودند؛ و اینك پس از حجّ بیت الله الحرام و توفیق زیارت رسول الله و حضرت فاطمه زهراء و أئمّه اربعه بقیع علیهم السّلام، لازم مى‏نمود كه براى خِتامُهُ مِسكٌ مسافرتى به ایران نموده، و چهارده معصوم را زیارت كرده باشند.[i]

روى این زمینه پس از مراجعت حقیر به ایران به فاصله دو ماه كاغذ دعوتنامه برایشان نوشتم و ارسال داشتم؛ و ایضاً نامه‏اى دیگر در ماه صفر 1386 نگاشته و ارسال نمودم. چون این نامه در كاظمین به دست ایشان میرسد و از مضامینش مطّلع مى‏گردند می فرمایند: دیگر با وجود این نامه تأخیر جائز نیست و واجب است آماده سفر شویم.

رفقاى كاظمینى براى ... تهیه گذرنامه تلاش مى‏كنند، و قریب یك ماه به طول مى‏انجامد تا به دست مى‏آید. و ایشان با حَلیله جلیله محترمشان: امّ مهدىّ با اتوبوس به طهران، و در منزل بنده واقع در احمدیه دولاب نزول كرامت می فرمایند.[ii]

بدواً با پاى برهنه تمام منزل و اطاقها را یك به یك سر می زنند، و سپس به بام آمده، آنجا را هم قدم میزنند، حتّى داخل در اطاق بام، هم می روند، و می فرمایند: این منزل روحانیت به خصوص دارد؛ و براى درنگ و توقّف بسیار خوب است.

ما محلّ پذیرائى ایشان را در اطاق بیرونى كه داراى درى جداگانه است قرار دادیم، و مخدّره علیه عالیه: امّ مهدىّ در اندرون با اهل بیت و سائر عائله بودند.

فقط شب ها پس از نماز مغرب و عشاء و صرف شام با جمیع رفقائى كه حضور داشتند در بیرونى؛ بدون معطّلى و درنگ، محلّ استراحتشان را با امّ مهدىّ در بالاى بام وسیع كه از هر طرف محجّر بوده و دیوار داشت و مُشرف نداشت قرار دادیم.

جمیع رفقاى خاصّ و دوستان سلوكى ما در طهران، هر روزه از صبح به خدمتشان بودند؛ و رفقاى شیرازى همچون آیة الله حاج شیخ حسنعلى نجابت با تمام شاگردانش و آیة الله حاج شیخ صدر الدّین حائرى و آقا حاج سید عبد الله فاطمى‏ شیرازى از شیراز، و رفقاى اصفهانى از اصفهان، و رفقاى همدانى از همدان، و دوستان قمّى از قم، همگى به طهران آمدند؛ و هر روز تا شب از محضرشان بهرمند بودند. و إنصافاً مجالس گرم و توحیدى غریبى بود كه آثار توحید در سیماى حضّار منعكس مى‏شد

 

شرح توقّف دو ماهه آقا حاج سید هاشم در ایران‏

حضرت آقا غالباً ساكت بودند، مگر مستقیماً كسى از ایشان چیزى را سؤال نماید، كه همیشه جوابشان مختصر و موجز و مفید بود. موقع ظهر نماز را بجاى مى‏آوردند، و در تمام اوقات ایشان امام بودند، به استثناى بعضى اوقاتیكه شخص غریبى احیاناً در مجلس بود كه در این صورت به بنده میفرمودند تا امامت نمایم؛ زیرا ایشان در حفظ ظواهر شرع بقدرى دقیق بودند كه محال مى‏نمود از نظرشان چیزى فوت گردد. و پس از نماز، طعام داده مى‏شد، و برخى از رفقا براى استراحت به سرداب زیر میرفتند، و برخى در همان اطاق با آقا استراحت مى‏نمودند. گرچه درها از دو طرف پیوسته باز بود، ولى چون موسم تابستان بود و هوا گرم، و كولر و پنكه هم در منزل نداشتیم و یخچال هم نبود، فلهذا از جهت گرما، به ایشان شاید سخت گذشته باشد. ولى سید هاشمى كه یك عمر پاى كوره آهنگرى، در هواى گرم كربلا آهن تافته را كوبیده است، و خود كوره را برافروخته است، كجا بدین مسائل اهمّیت می دهد؛ بخصوص كه طبیعت آن بزرگ مرد به قدرى عفیف و نجیب بود كه در شدیدترین مشكلات نفسى و روحى محال بود لب بگشاید و از درونش كسى مطّلع گردد؛ و درباره این خصوصیتِ ایشان قضایا و حكایاتى دارم كه اگر بخواهم بیان كنم از وضع این رساله بیرون مى‏روم، فلهذا بدین مقدار اجمالًا قناعت شد.

عصرها نیز جمعى به محضرشان می رسیدند، ولى فرموده بودند كه شبها مجال ملاقات ندارند. فلهذا بعد از نماز مغرب و عشاء و بلافاصله خوردن قدرى شام، مجلس تعطیل مى‏شد، و ایشان با امّ مهدى براى استراحت به بام‏ میرفتند.

امّ مهدىّ كه للّه الحمد اینك هم در حال حیات است، زنى پاك و زحمتكش و با محبّت و فداكار، و از اعراب اصیل و نجیب و شجاع و مهماندوست و بدون نفاق بود. به قدرى این زن پاك و ساده و بى غلّ و غشّ است كه انسان در شگفت مى‏آید.

 

كیفیت بیتوته حاج سید هاشم و امّ مهدى در بالاى بام‏

امّ مهدىّ به اهل بیت ما گفته بود: سید هاشم مرا با خود از كربلا آورده است، و چنان وانموده است كه نزد ایرانیان، خوابیدن مردها و زنهایشان شبها با همدیگر گرچه میهمان باشند قبیح نیست. (بخلاف رسوم اعراب كه این كار را زشت میدانند؛ و محال است مردى با زنش كه میهمان باشند اعمّ از سفر و حَضَر با هم بیتوته كنند؛ مرد در بیرونى نزد مردها، و زن در اندرونى نزد زنها می خوابد.)

بنابراین ما با هم شب‏ها را بر روى بام میرویم، و سید هاشم در اوّل خواب گویا مرا گول میزند و می خواباند، آنوقت خودش میرود در گوشه بام تا به صبح یا نماز می خواند، و یا همین طور متفكّر و ساكت رو به قبله مى‏نشیند.

اوّل اذان صبح در منزل اذان داده مى‏شد و ایشان از بام به زیر مى‏آمدند و نماز را به جماعت ایشان بجاى مى‏آوردیم. و در نمازهاى مغرب، سوره‏هاى كوچك و در عشاء و صبح سوره‏هاى بزرگتر را قرائت مى‏نمودند.

 

مسافرت حاج سید هاشم حدّاد از طهران به همدان‏

چند روزى كه در طهران بدین منوال سپرى شد، رفقاى همدانى از معظّمٌ له دعوت نمودند تا چند روزى به همدان تشریف بیاورند. ایشان هم اجابت نموده با آنها بوسیله اتوبوس به همدان وارد شدند، و بنده هم در خدمتشان بودم‏ ورود حضرت حاج سید هاشم به منزل مرحوم آیة الله انصارى در همدان و توقّف چند ساعته در بیرونى منزل‏ لدى الورود مصلحت اقتضا میكرد كه در منزل مرحوم آیة الله حاج شیخ محمّد جواد انصارى قدّس الله تربتَه وارد شوند، و از آنجا بعداً بجاى دیگر؛ كه اوّلًا احترام آن مرحوم أدا شده باشد، و ثانیاً از آقازاده أرشد و اكبر آن مرحوم جناب صدیق ارجمند آقاى حاج احمد آقاى انصارى تجلیل به عمل آمده باشد. بنابراین شب را كه تا به صبح در اتوبوس گذرانده بودیم، قریب سه ساعت به ظهر مانده به همدان وارد و یكسره به منزل آیة الله انصارى تشریف آوردند. و ساعتى در بیرونى آن مرحوم واقع در خیابان شِوِرین كوچه حاج خدا كرَم توقّف نموده و مورد پذیرائى جناب آقاى حاج احمد آقا حفَظهُ الله تعالى قرار گرفتند؛ و سپس به منزل آقاى حاج محمّد حسن بیاتى رفتند.

از منزل آقاى انصارى كه بیرون آمدیم، ایشان به من فرمودند: در این بیرونى از آثار مرحوم انصارى چیزهاى بیشترى را توقّع داشتیم!

رفقاى همدانى بجهت آب و هوا باغى را در بیرون شهر اجاره نموده بودند، روزها بدانجا رفته و شبها به همدان باز مى‏گشتند. و فرموده بودند نمازهاى جماعت را بنده بجاى آورم، و مطلقاً خودشان اقتدا مى‏نمودند. در شبها پس از نماز مجالس خوبى تشكیل مى‏شد. بسیارى از رفقاى طهرانى نیز آمده بودند. و حضرت آیة الله حاج شیخ هادى تألّهى جولانى همدانى أدامَ الله بركاتِه و مرحوم حجّة الاسلام آقاى حاج سید مصطفى هاشمى خَرَقانى و مرحوم آقا سید ولىّ الله جورقانى رحمة الله علیهما ایضاً تشریف مى‏آوردند. تمام مذاكرات منحصر بود پس از قرائت مقدار معتنابهى از قرآن كریم، به تفسیرى كه حقیر مى‏گفتم و یا احیاناً سخنانى از معارف به میان مى‏آمد و حلّ آنها را از ایشان می خواستند.[iii]

 

تراوشات معنویه حاج سید هاشم بر سر مزار حاج شیخ محمّد بهارى در بهار همدان‏

تمام مدّت توقّف در همدان نُه روز طول كشید. یكروز رفقا ایشان را بر مزار أبو علىّ ابن سینا بردند كه شخصیت او در نظر ایشان چندان مُعْجِب به نظر نیامد. و یك روز براى زیارت اهل قبور و زیارت قبر مرحوم آیة الله حاج شیخ محمّد بهارى رضوانُ الله تعالى علَیه، تقریباً با جمیع رفقاى همدانى و طهرانى با دو عدد مینى بوس به بهار همدان تشریف بردند؛ و پس از مدّتى توقّف خودشان با رفقا رو به قبله بر سر مقبره مرحوم بهارى و خواندن فاتحه و درخواست علوّ درجات و مقامات، از آن قبر منصرف، و شروع كردند گردش كردن در میان‏ قبرها و طلب غفران نمودن، و شاید نیم ساعت تمام طول كشید كه براى مدفونین آنجا طلب مغفرت میكردند.

در میان قبرها كه مى‏گشتند، بنده با ایشان تنها در جلو بودم و بقیه رفقا به فاصله‏اى از پشت مى‏آمدند؛ حضرت آقا به من فرمودند: ما شنیده بودیم كه مرحوم انصارى بدین قبرستان سر مزار مرحوم حاج شیخ محمّد بهارى زیاد مى‏آمده است، و چه بسا از همدان- كه تا بهار دو فرسخ است- پیاده مى‏آمده است. این آمدن‏ها براى جلب روحانیت و استمداد از روح او باید بوده باشد؛ اینك معلوم شد: مرحوم بهارى آن مقدار درجه‏اى را نداشته است كه مرحوم انصارى از روح او استمداد كند و گمشده خود را بجوید؛ مرحوم انصارى پى من مى‏گشته است، و براى استشمام این بو، در این ساعت و در این مكان، این راه را طىّ مى‏نموده است.

 

ثبوت این مطلب كه شیخ محمّد بهارى از زائرین خود پذیرائى میكند

على كلّ تقدیر، آن روز روز عجیبى بود؛ دو عدد مینى بوس سالكان پیر و كهنسالِ راه رفته در دنبال حضرت آقا منظره عجیبى معنوى و روحانى به قبرستان داده بودند. و معروف و مشهور است كه شیخ محمّد بهارى از زائرین قبر خود پذیرائى میكند.

حقیر این مطلب را امتحان كرده‏ام. و در سالیان متمادى چه در حیات مرحوم انصارى و چه در مماتشان كه به همدان زیاد تردّد داشته‏ام، هر وقت بر مزار مرحوم شیخ آمده‏ام به گونه‏اى خاصّ پذیرائى فرموده است. بسیارى از دوستان هم مدّعى این واقعیت مى‏باشند.

ولیكن در آن روز پذیرائى شیخ از حضرت آقا بطورى بود كه تقریباً تمام بهار همدان را فرا گرفت، و مرد و زن به قبرستان روى آوردند.

 

روز بى سابقه‏اى بر مزار حاج شیخ محمّد بهارى أعلى اللهُ مقامَه‏

حقیر پس از گردش میان قبور، با حضرت آقا در ضلع شمالى قبرستان پاى دیوار روى زمین نشستیم تا قدرى استراحت نموده و با رفقا به شهر مراجعت نمائیم. فوراً زنهاى آن خانه‏هاى پشت، چون ایشان را دیدند فرش آورده و گستردند؛ و چون جمیع رفقا از همه قبرستان به دور آقا جمع شدند، براى همه فرش آوردند و بلافاصله جمیع آن ضلع شمالى مفروش شد و رفقا همه نشستند.

بعضى از زنها از خانه بیرون دویده مردان خود را خبر كردند. چون هوا گرم بود، بادبزن‏هاى حصیرى عدیده‏اى براى آقا و بقیه رفقا آوردند. آنگاه شربت خنك بیدمشك براى همه آوردند. مردان فوراً هندوانه معروف بهارى را قاچ زده و در برابر میهمانان نهادند؛ و با خود مى‏گفتند: این سید كیست كه از كربلا آمده است؟!

رفقاى همدانى هم بیش از این نمى‏توانستند معرّفى كنند كه: سیدى است از اهل كربلا، به پابوسى امام هشتم میرود. اهل شهر كم كم روى آوردند. قبرستان پر شد از جمعیت، و حالا فقط نیم ساعت به غروب مانده است.

بعضى میگویند: میخواهیم قربانى كنیم! بعضى میگویند: امشب آقا منزل ما باشند و امكان ندارد كه بگذاریم به شهر برگردید! بالاخره آقا از جاى خود حركت فرموده به سوى درِ قبرستان براى سوار شدن به ماشین رفتند و به همه فرمودند: براى من هیچ مانعى ندارد كه امشب اینجا بمانم و میهمان شما باشم، امّا این آقاى محترم ما را امشب در منزلش دعوت كرده و طبخ نموده، و این جمع و برخى دیگر دعوت دارند و منتظرند. إن شاء الله تعالى اگر خداوند توفیق داد و بار دیگر به بهار آمدم، حتماً خدمت شما مى‏آیم. و شب هم مى‏مانم.

و آن آقائى كه آن شب در منزلشان دعوت داشتیم، همشیره زاده مرحوم انصارى: آقاى حاج محمّد بیگ‏زاده چاى فروش بود كه خودش هم در میان جمعیت بود. آمد و با مردم اهل بهار گفتگو كرد و بر آنان مسلّم شد كه آقا معذورند.

حالا كه میخواهند ایشان سوار ماشین شوند، یكى دست مى‏بوسد، یكى پا مى‏بوسد، یكى درِ ماشین را مى‏بوسد؛ پس از آنكه ایشان در ماشین نشستند، از بیرون ماشین شیشه ماشین را مى‏بوسیدند. بارى، ماشین در میان انبوه جمعیت بدینگونه حركت نموده و به سوى همدان آمد.

پس از آنكه رفقاى همدانى مشكلات سلوكى خود را بیان كردند و همگى كامیاب و سرشار و شاداب گشتند حضرت آقا به صوب طهران مراجعت فرمودند.[iv]

 

 

 

 

 



[i] . منظور از زیارت حضرت صاحب الامر كه مشهدى ندارند و فعلًا حىّ و زنده مى‏باشند، زیارت سرداب سامرّاء و بجا آوردن دعا و نمازهاى مخصوصه در آن و سلام بر آنحضرت مى‏باشد.

[ii] . و چقدر مناسب بى‏مایگى و انحطاط ما، و علوّ مقام و كرامت نفس و مَجْد روح ایشان بود این غزل خواجه أعلى الله مقامَه در آن حال‏:

             اى كه با سلسله زلف دراز آمده‏اى                    فرصتت باد كه دیوانه نواز آمده‏اى‏

             آب و آتش بهم آمیخته‏اى از لب لعل                  چشم بد دور كه بس شعبده باز آمده‏اى‏

             آفرین بر دل نرم تو كه از بهر ثواب                      كشته غمزه خود را به نماز آمده‏اى‏

             زهد من با تو چه سنجد كه به یغماى دلم             مست و آشفته به خلوتگه راز آمده‏اى‏

             پیش بالاى تو میرم چه به صلح و چه به جنگ     كه به هر حال برازنده ناز آمده‏اى‏

             گفت حافظ دگرت خرقه شراب آلودست             مگر از مذهب این طائفه باز آمده‏اى‏

 ( «دیوان حافظ شیرازى» طبع پژمان ص 199، غزل435)

[iii] . یك شب حضرت آیة الله حاج شیخ هادى تألّهى دامت بركاته از معنى این زیارت نامه حضرت فاطمة زهراء سلام الله علیها سؤال نمودند:

یا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَهُ الَّذى خَلَقَكِ قَبْلَ أنْ یخْلُقَكِ، فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً، وَ زَعَمْنا أنّا لَكِ أوْلیآءُ (وَ خ) مُصَدِّقونَ وَ صابِرونَ لِكُلِّ ما أتانا بِهِ أبوكِ صَلَّى اللَهُ عَلَیهِ وَ ءَالِهِ وَ أتَى بِهِ وَصیهُ؛ فَإنّا نَسْأَلُكِ إنْ كُنّا صَدَّقْناكِ إلّا ألْحَقْتِنا بِتَصْدیقِنا لَهُما لِنُبَشِّرَ بِهِ أنْفُسَنا بِأنّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلایتِكِ! ( «مفاتیح الجنان» ص 317)

 «اى بانوى امتحان شده‏اى كه خداى آفریدگارت، پیش از آفرینشت تو را در بوته آزمایش قرار داد و تو را در این امتحان شكیبا و صابر یافت! ما چنین میدانیم كه از موالیان توایم، و بر جمیع آنچه را كه پدرت صلّى الله علیه و آله و وصىّ او آورده است امضا و تصدیق كننده و شكیبا و استوار و ثابت قدم و صابر مى‏باشیم؛ بنابراین از تو تمنّا داریم در برابر راستى و استوارى ما، این صدقِ وجودى ما را به حقیقت این تصدیق آن دو ملحق گردانى، تا بدین سبب جانهاى خود را بدین بشارت نوید دهیم كه در پرتو ولایت شما از هر گونه رجس و پلیدى پاك و پاكیزه گشته‏ایم!»

حضرت آیة الله تألّهى فرمودند: یا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَهُ الَّذى خَلَقَكِ قَبْلَ أنْ یخْلُقَكِ چه معنى دارد؟!

حضرت اقاى حاج سید هاشم قَدّس الله نفسَه مدّتى سكوت اختیار كردند و میل داشتند كأنّه بنده پاسخ دهم. و اطاق بیرونى و پذیرائى آقاى حاج محمّد حسن بیاتى زید توفیقُه كه شاید 8 متر در 5/ 3 متر باشد مملوّ از جمعیت بود، و حقیر هم خود را كوچك میدیدم كه در برابر این سؤال آیت الهى از عارف واصل ربّانىّ بدون امر حضرت حدّاد جوابى دهم؛ بالاخره خود حضرت آقا جوابى نه بسیار مفصّل ولى جامع و مانع كه حاوى اسرارى بود بیان فرمودند كه موجب مسرّت و بهجت حضرت آیة الله و نشاط و ابتهاج سامعین شد.

[iv] . روح مجرد، ص: 151 تا ص: 158

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است