در
بازدید : 77081      تاریخ درج : 1390/3/25
 

 

می فرمودند:

«خیلی زود ازدواج كردیم. در سن هفده سالگی بودیم كه ازدواج كردیم. ازدواج من وضع عجیبی داشت.

مادر ما به ما پیله كرد برای ازدواج، گفتم: اگر مجلسی هم فراهم كنی و من نیایم كه ازدواجی نمی شود.

مادرم وقتی دید حرف من جدی است متوسل به پدرم شد و خودش مأیوس شد. من می خواستم تا سن 35، 36 سالگی ازدواج نكنم، بلكه بروم نجف و تحصیلات را ادامه بدهم.

پدر ما كه هشتاد سال سن داشت، آمد مدرسه فیضیه، در حجره و به ما گفت: تو به ما اجازه می دهی كه خانه فلانی برویم و با این تعبیر كه اجازه می دهی به خانه فلانی برویم، دهان ما را بست و ما را كوبید.

او اهل تأدب نبود. حالا چطور بود یك چنین تأدبی كرد، نمی دانم. ما سكوت كردیم و ازدواج كردیم.

مثل اینكه پدر و مادرمان به ازدواج ما اهتمام داشتند. البته من با پاكی هم رشد كردم، چنانچه حاج آقا حمید ما با اینكه در بازار دكان داشت و خیلی با بانوان سر و كار داشت، پاك بود.

آقا عبدالله هم همینجور یك پاكی اساسی دارند. حالا این پاكی ها از كجا سر منشأ گرفته است نمی دانم. »

آقای حیدری كاشانی در مورد فرزندان ایشان نقل می كند:

آیت الله بهاء الدینی (قدس سره) دو پسر و هشت دختر داشت. پسر بزرگ ایشان مرحوم مغفور حاج آقا حمید بهاء الدینی بود. او مردی وارسته و اهل حال بود. این فرزند با فضیلت به پدر بزرگوارش عشق می ورزید. در هجدهم ماه شعبان سال 1400 هـ.ق از دنیا رفت و در باغ بهشت علی بن جعفر دفن شد.

حقیر در همه مجالس ختم ایشان حالات آقا را نظاره گر بودم. هیچ تغییری در او نمی دیدم .

گرفتگی ظاهری در چهره نبود و خیلی عادی به نظر می رسید. پس از مدتی كه از فوت آن فرزند با فضیلت گذشت. روزی آقا به حقیر فرمود:

«ما برای آقا حمید خیلی ناراحت بودیم. شبی مرحوم حاج آقا مصطفی فرزند مرحوم امام (ره) آمد و به ما گفت تو كه نباید برای این چیزها ناراحت باشی. چرا ناراحتی؟ وضع ما عوض شد.»

آقا نفرمودند این در عالم رویا بوده یا مكاشفه؛ چون فرزند امام از دنیا رفته بود و حیات برزخی خود را سالها قبل از فوت حاج آقا حمید آغاز كرده بود.

مرحوم حاج آقا حمید بعد از فوت هم، عشق و ارتباط با پدر بزرگوارش را قطع نكرد و به فرموده آقا:

«او گاهی شبها برای دیدن ما می آید.»[i] - [ii]

 



[i] - كتاب نردبان آسمان

[ii] - www.tebyan.net

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است