در
بازدید : 77092      تاریخ درج : 1390/3/25
 

 

«پدرم كه مردی مؤمن و مهربان بود به فرزندانش بی احترامی نمی كرد. هیچ گاه آنان را تنبیه نكرده، كاری را بر آنان تحمیل نمی نمود.

از این رو، اختیار و انتخاب زندگی را به ما می سپرد و از شغل و حرفه ای كه علاقه داشتیم پرسش می كرد تا به علاقه و شوق ما درباره آینده آگاه شود.

شبی از من سؤال كرد كه به چه كاری علاقه داری؟

از آن جا كه بهترین حرفه در آن روز، كار ظریف روی چوب بود و علاقه ای درونی به كارهای هنری داشتم به پدرم گفتم: نجاری را دوست دارم.

پدر، نگاهی به من كرد و گفت: درس خواندن هم خوب است، حاضری برای درس خواندن استخاره كنم؟

قبول كردم. وضو گرفت، رو به قبله كرد و با چند صلوات و توجه به پروردگار، قرآن را باز كرد. ناگهان دیدم خنده ای ملیح تمام صورت پدرم را فراگرفت و با خوشحالی زیادی كه از ارادت و عشق به اهل بیت علیهم السلام و سربازی آن خاندان سرچشمه می گرفت، فرمود: خوب آمد ... برای درس خواندن خوب آمد.

خوب آمدن استخاره، آرامشی بر تمام وجودم افكند.

از آن لحظه، به این راه مطمئن شدم و به دنبال آن شوق و علاقه ای بسیار وجودم را فرا گرفت، به طوری كه سر از پا نمی شناختم. در این میان، تشویق های گذشته عالم بزرگوار، مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم قمی ( ره) نیز بسیار كار ساز بود.»

در مورد تحصیل در حوزه علمیه قم می فرمودند:

«در همان هفت هشت سالگی بودم كه حاج شیخ عبدالكریم حائری آمد تا به مشهد برود.

در ایوان طلای ( حرم حضرت معصومه سلام الله علیها ) نماز می خواند. رفت و در مراجعت توافق شد در قم بماند.

ما در آن سنین در مدرسه رضویه علیه السلام بودیم. برای خواندن مغنی به مدرسه فیضیه آمدیم. آنوقت درس آشیخ محمد علی ادیب می رفتیم و اینها همه قبل از آمدن حاج شیخ بود.»

****

«در دوازده سالگی در امتحان حاج شیخ شركت كردیم و قبول شدیم. باب حال سیوطی ( از كتب حوزوی ) كه قدری مشكل است و ابوطالب هم در حاشیه آن حرفهایی دارد برای امتحان معین شد.

حاج شیخ به ما گفت: مطالعه كن! گفتم: مطالعه نمی خواهد. خیلی خوشش آمد. جالب این بود كه شاید جاهای دیگر را ما به این خوبی بلد نبودیم: باب حال را خوب بلد بودیم.

وقتی بیان كردم حاج شیخ گفت: من نفهمیدم. كنایه از اینكه دوباره بگو! ما دوباره شروع كردیم به گفتن. امتحان ما سر و صدایی پیدا كرد.

حاج شیخ خیال كرد ما آدمی هستیم. نمی دانست ما آنجا را خوب بلدیم، ابوطالب هم چیزهایی دارد كه استاد گفته بود و ما حفظ كرده بودیم.»

«حاج شیخ حتی یك مرتبه با ما اوقات تلخی نكرد، با اینكه خیلی اذیتش كردیم. تا یك مسأله ای پیش می آمد وقتی حاج شیخ می آمد می رفتیم پیش حاج شیخ و حاج شیخ هم جواب می داد.»

می فرمودند:

« وقتی ما در مدرسه فیضیه و در حجره بودیم با اینكه منزل ما قم بود همین محله ای كه الان هستیم، ولی یكبار حساب كردیم دیدیم یك سال شده است كه به منزل نرفته ایم.

آنقدر سرگرم تحصیل و تدریس بودیم كه به فكر منزل نمی افتادیم و هر وقت پدر و مادر و اقوام می خواستند از ما دیدنی بكنند به مدرسه می آمدند.

مادرم گاهی می آمد از دور مرا می دید و می رفت. آنها هم می خواستند ما سرگرم اشتغالات خود باشیم. در این حجره چند تدریس داشتیم. پدرم كه از دنیا رفت حاج شیخ در همین حجره برای تسلیت به دیدن ما آمد.

آن وقت خیلی جوان بودیم. مرحوم حاج شیخ محمد تقی بافقی هر روز به حجره ما رفت و آمد داشت و این حجره خاطراتی از آن مرد دارد.»

 

شوق به درس

«چنان عشق و علاقه ای به تحصیل داشتم، كه زندگی ام كتاب بود و همنشینم درس و بحث و مطالعه.

با هیچ جلسه ای و برنامه ای به اندازه مجلس درس انس نداشتم، به طوری كه در سن نوجوانی حدود شانزده ساعت كار درسی می كردم. به كارهای فكری شوق بسیار داشتم، به طوری كه لحظه ای نمی آسودم و همیشه فكرم مشغول بود.

در هر فرصتی و با هر پیشامد و حادثه ای وقت را غنیمت می شمردم و تلاش بیشتری می كردم. همه كتابهایی كه می خواندم به همین شیوه بود.

علاوه بر كتابهای درسی حوزه و مطالعه آنها، وقت بسیاری جهت مطالعه كتابهای دیگری كه برای طلبه مفید و لازم بود، صرف می كردم. علاقه و پشتكار در راه مطالعه كتابهای درسی و تسلط بر آنها بدان حد بود كه برخی افراد تقاضای درس می كردند و بنده هم قبول می كردم، و این در حالی بود كه چند روزی بیشتر از اتمام آن كتاب نگذشته بود.

از آنجا كه احساس می كردم مجهولاتم و نقاط ابهام درس، در تدریس حل می شود، علاقه عجیبی به تدریس داشتم.

شبهای تابستان برای استراحت به پشت بام مدرسه فیضیه می رفتیم. در آن جا از ستارگان و علم نجوم چیزهایی فرا گرفتیم. گاهی كه ساعتم خراب می شد آن را باز می كردم و با نگاه به دستگاه آن، آن قدر فكر می كردم تا عیب آن را پیدا كنم.»

دیگر خصوصیت ایشان، این است كه به كارهای هنری علاقه وافر داشته، با هنر معماری، آشنایی دیرینه دارند. [i] - [ii]

 

 

 



[i] - كتاب نردبان آسمان

[ii] -  www.tebyan.net

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است