در
بازدید : 77096      تاریخ درج : 1390/3/25
 

 

آقا در مورد اساتید دوران كودكی خود می فرمودند:

« ما خیلی استاد داشتیم، یكی در مدرسه باقریه علیه السلام بود، یكی در مدرسه تقی خان بود، یكی هم پسر عمه ما بود، یكی آشیخ محمد و دیگری آخوند برادر آقای حائری بود، یعنی پسر برادر آشیخ محمد علی (مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد علی حائری، متوفی 1358 هـ.ق)، كه ما آنجا می رفتیم.

مرحوم شیخ (ابوالقاسم كبیر) می آمد بحث های صرفی را از ما سؤال می كرد و در آن وقت من هفت، هشت ساله بودم، قرآن را خوانده بودم و بحثهای تفسیر را به ما یاد داده بودند.

حاج شیخ خیلی از ما سؤال می كرد، ما فكر می كردیم و جواب می دادیم و مورد توجه واقع می شد.

آقا در اینجا فرمود:

«خیلی روی ما زحمت كشیدند، اما زحمات هدر رفت، ما آدم نالایقی بودیم»

عرض شد: چطور هدر رفت و حال آنكه چشم حوزه علمیه به شما است و مایه دلگرمی طلاب هستید. حوزه می خواهد از حضرتعالی الگو بگیرد آنوقت شما می فرمایید هدر رفتیم.

آقا فرمود:

«خود ما می دانیم چیزی نیستیم، در برابر حس خودمان همه حسهای دیگران اعتباری ندارد.»

از آقا پرسیدند حضرتعالی سطح ( دورانی قبل از سطوح عالی حوزه ) را پیش كدام یك از آقایان خواندید، فرمودند:

«من سطح را پیش میرزا خواندم (آیت الله آمیرزا محمد همدانی متوفای 1365 هـ.ق) و لمعه را پیش آخوند (آیت الله آخوند ملا علی همدانی).

آمیرزا محمد خوب درس می داد. رسائل را هم پیش آمیرزا خواندیم.

منطق را خدمت آسید احمد حجت افغانی خواندم. اخلاقیات عملی را خدمت آیت الله حاج شیخ ابوالقاسم كبیر آموختیم. در سن دوازده سالگی به درس مرحوم آیت الله حاج میرزا جواد آقا ملكی تبریزی (متوفی 1343 هـ.ق) رفتم.

ایشان آیه «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» را عنوان بحث قرار داده بود، ما دیدیم استفاده زیادی از درس ایشان نداریم، گفتیم درسی را كه نمی فهمیم برای چه برویم، دیگر نرفتیم، برای ما سنگین بود.

كلام را خدمت آیت الله آمیرزا علی اكبر حكمی یزدی (متوفای 1344 هـ.ق) تلمذ كردیم. در تفسیر یادم هست جلسه داشتیم راجع به عدم تحریف قرآن. ما به علوم جدید رو نمی آوردیم، مثل اینكه بی اعتنا به آنها بودیم.

در تدریس، ما هر كتابی را كه می خواندیم، تدریس می كردیم و می خواستیم دیگران هم اینطور درس بخوانند. مثلاً حاشیه ملاعبدالله را كه خواندیم، شروع به تدریس می كردیم. مغنی را می خواندیم و تدریس كردیم، حال چی بود؟ حافظه ما خوب بود؟ نمی دانم.

ما همیشه مطالعه را جلوتر داشتیم، كه اگر یك شب نتوانیم مطالعه كنیم، آمادگی تدریس را داشته باشیم. »

نیز می فرمود:

« ما درس شاه آبادی رفتیم، اما نه زیاد، چون علاقه به فلسفه نداشتیم، اهتمام ما بیشتر به فقه و اصول و تفسیر و فهم و درك ادعیه بود.

اهتمام ما به كلمات ائمه زیاد بود، با كلمات دیگران ما آرام نمی شدیم و قانع نمی شدیم و كلمات و فرموده های ائمه ما را قانع می كرد.

لذا آنچه ما در تفسیر و شرح ادعیه داشتیم، نظریاتی نبود كه از دیگران گرفته باشیم، نظر و دید خودمان بود كه متخذ از فرمایشات معصومین بود.

در فقه و اصول، تقریرات درس دیگران بود و اوائل هم بنا بر ایراد و اشكال نداشتیم بعد این فكر برای ما پیدا شد كه می دیدیم گفته ها بی ایراد و اشكال نیست. نقد می كردیم و این افكار مال دیگران بود. اما در علوم دیگر نظرها همه برای خود ما بود و به جای دیگر جز كلمات ائمه نظر نداشتیم.

و بعد هم متوجه شدیم اصلاً این علوم رسمی ما را اشباع نمی كند. به قول بعضی ها علم رسمی سر بسر قیل است و قال، باید دنبال علمی رفت كه آرام بخش باشد. و به واقع نگری آدمی را راهنمایی كند تا حقیقت اشیاء را ببیند،

« اللهم ارنی الاشیاء كما هی» كه از دعاهای ائمه علیهم السلام است. »

جناب آقای حیدری كاشانی؛ از شاگردان و ارادتمندان ایشان نقل می كند:

از ایشان پرسیدم غیر از درس مرحوم آیت الله حائری اساتید درس خارج شما چه كسانی بودند؟ فرمود:

«درس مرحوم آیت الله العظمی آقای حجت می رفتم و چند روزی هم درس مرحوم آیت الله آشیخ محمد علی حائری.

ایشان اصول می گفت، تعادل و تراجیح.

نمی دانم فقه هم می گفت یا نه. درس مرحوم حجت را زیاد رفتم و از درسش خوشم می آمد، خوش بیان بود. همه بحثهای ایشان را نوشتم. درس مرحوم آیت الله العظمی آقای بروجردی هم می رفتم. درس متین بود. كسی كه نود سال زحمت كشیده باز برای مباحثه مطالعه می كرد، خیلی من علاقه داشتم به مباحثه ایشان.

امام مؤسس درس ایشان بود و در آوردن آقای بروجردی به قم، امام یك طرف و بقیه هم یك طرف. با مرحوم آیت الله حاج میرزا آقای فیض هم ارتباطی داشتیم و درس ایشان هم می رفتیم. »

ایشان در عرفان برای خود سلسله مشایخی (اساتید) را قائل نبود و می فرمود:

« استاد اخلاق و عرفان عملی ما آشیخ ابوالقاسم كبیر بود، حاج شیخ محمد تقی بافقی هم هوای ما را داشت. »

او سلسه مشایخ سیر و سلوك عملی بسیاری از عالمان اهل عرفان را می ستود، اما خود را در سلك آن مشایخ ذكر نمی كرد. مثلاً ایشان تا مرحوم حاج سید علی شوشتری را تجلیل می كرد و مرد وارسته و قابل اعتمادی می دانست، اما هرگاه صحبت از قبل او می شد، می فرمود: نمی دانم، و اضافه می كرد:

« مشایخ ما ائمه معصومین(ع) بوده اند، ما سیره و روش آنها را برای خود الگو و سرمشق قرار داده ایم، و هر كجا جا پای عرفان است از آن ائمه(ع) است، جای دیگر خبری نیست. »

در كتاب آسمان معرفت در شرح حال سالك الی الله و عارف بالله علامه بزرگوار حاج سید محمد حسین طباطبائی، صاحب تفسیر المیزان نقل می كند كه فرموده است:

« استاد ما در سیر و سلوك و عرفان عملی، آیت الله حاج سید علی قاضی طباطبایی قدس سره العزیز بود و استاد آقای قاضی، مرحوم حاج سید احمد كربلایی و استاد ایشان مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی و استاد ایشان، مرحوم حاج سید علی شوشتری و استاد ایشان، ملاقلی جولا و بعد از ملاقلی جولا را نمی شناسیم و نمیدانیم ملاقلی جولا چه كسی بوده است و خود حاج سید علی شوشتری هم او را نمی شناخت. » [i] - [ii]

 

 



[i] - كتاب نردبان آسمان

[ii] - www.tebyan.net

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است