در
بازدید : 77102      تاریخ درج : 1390/3/25
 

اخلاص

یكی از شاگردان ایشان می گوید:

درس رسائلی در حجره آقا در مدرسه فیضیه برقرار بود. چندی گذشت. تعداد شاگردان بیش از وسعت حجره شد و طلاب در فشار بودند. بنابراین، به مدرس و سالن زیر كتابخانه فیضیه رفتیم.

با این حال، روز به روز بر تعداد طلاب افزوده می شد و در آن محل نیز با كمبود جا مواجه شدیم.

یك روز هنگامی كه استاد قصد ورود به مجلس درس داشتند، تعدادی از افراد به خاطر كمی جا بیرون ایستاده بودند، ناگهان دیدیم كه آیت الله بهاء الدینی قبل از آن كه وارد مجلس درس شوند و بدون این كه با كسی صحبتی كنند، برگشتند!! و فردا اعلام شد كه درس تعطیل است!!

تعطیلی ناگهانی درسی با آن بركت و محفلی با آن جمعیت حیرت و تعجب بسیاری را برانگیخت. چند نفر از افرادی كه سابقه شاگردی بیشتری در خدمت استاد داشتند، به محضر ایشان رفتند و علت را جویا شدند و از این كه چرا در آن روز، بدون مقدمه برگشتند و تعطیلی درس را اعلام كردند، پرسیدند. استاد فرمود:

« درسی كه برای نفس باشد، نبودش بهتر از بودنش است. بدبخت كسی است كه با دیدن چند شاگرد برای خود شخصیتی قائل شود. درسی كه برای خدا نباشد چه فایده ای دارد؟

اگر نظر ما و نیت ما این باشد كه درس ما شلوغ است و مسجد ما مملو جمعیت، بیچاره ایم. زیرا با دست خالی، دل به اینها خوش كرده ایم؛ غافل از این كه وقتی در برابر خداوند قرار می گیریم، كاری برای او نكرده ایم تا ارائه دهیم. اگر قرار باشد این گونه باشیم و دلمان به شلوغ تر بودن درسمان، پر بودن مسجدمان و خوب بودن وضعمان خوش باشد، پس بهتر است كه درس نباشد؟ چشم بنده كه به جمعیت افتاد، احساس كردم كه درس ما هم درسی است در كنار درسها. به همین جهت گفتم ما كه برای خدا كار نكرده ایم، حداقل مشرك نباشیم. »

در سفارش های اخلاقی ایشان، بیش تر تأكیدشان بر اخلاص بود. تا می دید یك شرك عملی در كسی پیدا شده، توی ذوقش می زد. اما این را از كجا متوجه می شد، نمی دانستیم!؟

ایشان می فرمودند:

« معنا ندارد انسان در نماز حواسش پرت شود. »

گاهی هم بطور غیر مستقیم با آوردن مثال، فردی را متوجه می كرد.

 

دوری از شهرت

آیت الله بهاء الدینی، درباره معروفیت افراد و شهرت آنان مكرر می فرمودند:

« از عواملی كه باورهای اعتقادی انسان را سست می كند و مانع پیشرفت معنوی انسان می شود، شهرت های بی جا و بی فایده است. علاقه به معروفیت و شوق به سر زبانها افتادن، نشانه ضعف ایمان و كمبودهای روحی فرد است. »

بر این اساس، هنگامی كه درباره زندگانی، خاطرات و اوصاف شخصیتهایی چون امام خمینی ، یا حاج آقا مصطفی خمینی، كه رابطه بسیاری با ایشان داشتند و یا شهید محراب آیت الله صدوقی، درخواست مصاحبه تلویزیونی می شد، قبول نمی كردند.

برخی از دوستان كه از سر ارادت و عشق، اصرار فراوان می كردند كه ایشان منزلی نزدیك حرم تهیه كنند، تا مردم معظم له را بیشتر بشناسند و ایشان شهرتی پیدا كنند، تنها با یك جمله از طرف آقا روبرو می شدند كه:

« همین منزل برای ما كافی است. »

و این در حالی است كه منزل ایشان، خانه ای قدیمی، با حیاطی بسیار كوچك و اطاقهای ساده است كه با حداقل امكانات، در كوچه های فرعی خیابان چهار مردان (انقلاب) قم قرار دارد.

پس از رحلت امام خمینی(ره)، مرجعیت ایشان در بین برخی از شاگردان آقا و علما مطرح شد. بعضی به معظم له مراجعه كردند و درخواست رساله نمودند. اما این پیر وارسته فرمود: « دیگران هستند. »

و آن گاه كه آیت الله العظمی گلپایگانی رحلت فرمود، باز مرجعیت آقا مطرح شد و برخی با اصرار بیشتر و پافشاری افزونتر خدمت ایشان رسیدند و با صحبتهای خود تمام راههای عذر و بهانه را بستند تا قبول معظم له قطعی شود. اما ایشان در جواب فرمود:

« قبول حرف شما فقط یك راه دارد و آن این كه حضرت صاحب(عج) امر بفرمایند.

در این صورت قبول خواهم كرد. زیرا بنده مشكلاتی دارم كه وقتی حضرت، امر فرمودند، این موارد را هم حل خواهند كرد و بعد از آن را خودشان تضمین می كنند. »

یك سال پس از این سخنان بود كه آیت الله العظمی اراكی(ره) به ملكوت اعلی پیوست. چون خبر ارتحال آن مرجع والا به آیت الله بهاء الدینی رسید فرمودند:

« ایشان به اندازه عمر خود در این چند سال مرجعیت زحمت كشید و به خاطر بار سنگین آن رنج برد. »

پس از این حادثه نیز طوری رفتار كردند كه نامشان مطرح نشود و شهرت دامنگیرشان نگردد.

شهرت گریزی ایشان بدان حد بود كه در اوایل انقلاب كه نامشان به خاطر رابطه با امام بر زبانها افتاد و مراجعات بیش از گذشته گردید، فرزند آقا برای سهولت كارها مهری به نام ایشان تهیه كرد. ایشان چون مهر را مشاهده كردند، فوراً آن را شكستند، تا مبادا زمینه نام و شهرت بیشتر فراهم شود.

در سال 1372 شمسی كه برخی از فضلای حوزه مبلغ قابل توجهی خدمت آقا آوردند و درخواست كردند كه ایشان اجازه دهند، دفتر شهریه ای به نام معظم له تأسیس شود و به عنوان عیدی، مبلغی به كلیه طلاب تقدیم گردد، آقا فرمود:

« لازم نیست، نام بنده موضوعیت ندارد. »

در پی امتناع ایشان گفته شد پس لااقل اجازه دهید به طلاب مدارس، شهریه ای بدهیم، آقا فرمود:

« بالاتر از اینها فكر كنید، گیرم نام بنده بر سر زبانها افتاد، وقتی پیش خدا دستم خالی است، آن شهرت برای من چه سودی دارد؟ شما سعی كنید این پول را به مصرف واقعی اش برسانید و یك گرفتار بیچاره ای را نجات دهید. آن كه باید ببیند می بیند! »

بر اساس چنین روحیه ای، سعی ایشان بر این بوده كه دیدارها و ملاقاتهای خود را تشریفاتی نكنند، تا گفتگوها طلبگی و صحبتها صمیمانه باشد.

آقای حیدری كاشانی نقل می كند:

هیچ گاه ندیدم تعریف كردن و تجلیل از ایشان یا بی تفاوت رد شدن از كنار اسمشان تغییری در ایشان بوجود آورد، می فرمود:

« هیچ تأثیری اینها در قضایا ندارد. »

وقتی به عنوان تجلیل از مقام فقهی و اخلاقی ایشان، در سال 1375 اجلاس حوزه و تهذیب گذارده بودند، خدمت آقا عرض كردم كه امروز در اجلاس بزرگداشت بودم، از حضرتعالی تجلیل شد. با صفای خاص خود، فرمود:

« به چه درد می خورد؟ »

گفتم: آقا مردم باید بزرگان حوزه را بشناسند.

فرمود:

« آن وقت چی میشه؟ اینا چیزی نیست! خب آقایان زحمت كشیدند، اما اینا واقعیات را عوض نمی كند. »[i] - [ii]

 

 

 

 

 



[i] - كتاب نردبان آسمان

[ii] - www.tebyan.net

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است