در
بازدید : 77107      تاریخ درج : 1390/3/25
 

آداب زیارت

ایشان در زیارت امام زادگان از اصل و نسب سؤال نمی كردند و می فرمود:

« چون این مكان را نسبت می دهند به رسول الله و ذریه او برای ما محترم است. »

تشرف ایشان به حرم خیلی ساده و بی تكلف بود. گاهی وارد مسجد گوهرشاد می شدند و روی زمین می نشستند و می فرمودند:

« یك زیارت امین الله بخوانید! »

زیارت خوانده می شد. بلند می شدند. دوستان خدمتشان می گفتند: ما تا نرویم نزدیك ضریح مثل اینكه زیارت به دلمان نمی چسبد. می فرمود:

« زیارت حضور الزائر عند المزور است. »

 

آداب غذا خوردن

او همه چیز میل می فرمود، اما اگر می دید غذای مناسب و خوبی سر سفره كم است، از غذاهای دیگر با اشتها می خورد و می فرمود:

« ما به این غذا مایل تر هستیم. »

و این حرف درستی است او غذای بهتر كم را روحاً نمی توانست با اشتها بخورد، در صورتی كه هم سفره ایی های او از آن غذا نخورند. اما اگر به اندازه كافی غذا باشد از همه و بهتر آن استفاده می كرد او حاضر نبود سر سفره غذای خاصی برای او ترتیب دهند و روحاً ناراحت بود.

 

رسیدگی به نیازمندان و حفظ آبروی آنها

آنچه در طریق كمك به محرومان و دلجویی از فقرا برای این عالم فهیم و پارسا مهم بود، چندین اصل است كه از جمله آنها «حفظ آبروی افراد» است. از این رو، در برخوردها و نشست و برخاست ها به گونه ای عمل می كردند كه دیگران احتمال دستگیری و كمك نمی دهند، اما افراد واجد شرایط خود متوجه می شوند.

یكی از طلاب كه برای تهیه خانه تحت فشار سختی قرار گرفته و بدین خاطر بسیاری از لوازم زندگی خویش را فروخته بود، برای رهایی از تنگدستی خدمت آقا رسید، تا تقاضای دعا برای گشایش كار كند. چون به محضر ایشان می رسد خود را با سخنانی معنا دار روبرو می بیند. وی دیدار آن روز خود را چنین توضیح می دهد:

به اتفاق دو نفر، خدمت سرور عزیز، آیت الله بهاء الدینی رسیدیم. ایشان طبق معمول از هر دری سخن به میان آوردند، اما در بین سخنان خود، ناگاه پرسیدند: « هنوز منطقه شما روغن حیوانی دارد؟ »

عرض كردم: بله، اما خیلی كم شده است، علاوه بر آن، كیفیت سابق خود را از دست داده است.

باز صحبت از جاهای دیگر به میان آمد، تا این كه اجازه مرخصی خواستیم. به هنگام خداحافظی آقا فرزند خود را صدا زدند و فرمودند:

« دوازده هزار تومان پول بیاورید، تا به فلانی بدهیم برایمان روغن حیوانی بیاورد!! »

پول را آوردند و به بنده دادند. چند لحظه ای بیش نگذشته بود كه ناگاه به یاد مبلغ بدهی خویش افتادم كه درست به اندازه همین پول بود و دانستم صحبتهای این پیر اندیشمند و دانا، تنها پوششی برای حفظ آبروی بنده بوده است، زیرا من هیچ گاه نقشی در تهیه روغن برای كسی نداشتم!

گاهی كه در محضر معظم له سخن از چگونكی امداد و كمك رسانی به افراد می شد، ایشان چنین می فرمودند:

« كمكها را شب انجام دهید. رعایت آبروی افراد را بكنید. به گونه ای كمك كنید كه شما را نشناسند، مبادا فردا، شما را ببینند و شرمنده و خجالت زده گردند. »

برخی كه برای پرداخت خمس مال خود خدمت ایشان می رسیدند و از فقرای محل افرادی را جهت دریافت مبلغی مستحق می دانستند، آقا می فرمودند:

« مانعی ندارد، خود شما زحمت رسیدگی به آنان را بكشید. »

 

مراقبت از شاگردان

یكی از شاگردان ایشان می گوید:

« از آن جا كه استاد عزیز و گرانقدرم، آقای بهاء الدینی زحمت بسیاری برای نجات من كشیدند، علاقه شدیدی به ایشان پیدا كردم. می دیدم كه تذكرات لازم و دستور العمل های مفید ایشان، وجود انسان را تبدیل به روشنایی و صفا می كند.

پس از مدتی متوجه شدم هر كجا كه باشم، ایشان مرا زیر نظر دارند و مراقب اعمال و گفتار من هستند. روزی از آقا اجازه مسافرت خواستم، تا به منزل یكی از اقوام در اطراف تهران بروم. دست ایشان را بوسیدم و خداحافظی كردم.

چون به روستای كن ـ در مجاورت تهران ـ رسیدم، طبق معمول، روزی سه جزء قرآن تلاوت می كردم. اما قرآن را كه می گشودم، ادامه روز قبل می آمد. روز دوم هم به همین منوال بود. قرآن را عوض كردم، اما روز سوم نیز مثل روزهای قبل ادامه آیات آمد!!

به فكر فرو رفتم چگونه این حادثه پیش می آید. جالب تر این كه در تمامی روزهایی كه آن جا بودم، كارهای شخصی ام به سادگی انجام می شد و اسبابش فراهم می گشت؛ مثلاً گاهی كه از خانه قصد رفتن به تهران می كردم، همانجا وسیله ای سریع و مناسب فراهم می شد؛ در حالی كه آن خانه وسط روستا بود. حتی روزی برای تنوع و تغییر آب و هوا پیاده از باغها می گذشتم كه به رودخانه ای كه از كنار روستا می گذشت رسیدم.

ناگهان به فكر فرو رفتم كه عینك من جلد ندارد و اگر از دستم بیفتد آسیب می بیند و ممكن است بشكند؛ چه خوب بود جلدی داشت. ناگهان در چند قدمی ام جلد عینكی مناسب و تمیز دیدم.

تمامی این حوادث و اتفاقات، شگفتی مرا بیشتر می كرد. حال معنوی و نشاط روحی فراوان و توجه بسیار به دعاها و مناجات نیز بر تعجب من می افزود. سرانجام، به قم برگشتم و خدمت آقا رسیدم. بعضی از وقایع و اتفاقات را بیان كردم. آقا فرمودند:

« بله فلان استاد تا نجف اشرف مراقب حال شاگردش بود؛ بلكه آدم شود. »

من از این سخن غرق در بهت و حیرت شدم و برایم معلوم شد كه هر آنچه در آن چند روز برایم اتفاق افتاده، همه از توجهات ایشان به بنده بوده است. »

 

مسافرت، برای دین

یكی از اطرافیان ایشان می گوید:

یك وقتی برخی از رفقای ما به ایشان پیشنهاد می كردند كه اگر به فلان منطقه، یك مسافرتی بفرمایید خوب است. ولی ایشان قبول نمی كرد. من عرض كردم: آقا چرا قبول نمی كنید؟ فرمود:

« من آثار دینی در این مسافرت نمی بینم. »

آقا نقل می كردند یك بار به یكی از روستاهای اطراف قم رفته بودند، یك نفری گفته بود: چون فلانی این جا آمده است، به احترام ایشان من یك مسجد می سازم.

ایشان به جایی كه آثاری نداشت، نمی رفتند.

 

هدایت و خوشرویی

آقای كاشانی نقل می كنند:

این مرد الهی در تمام عمر یك روز یك قدم برای تثبیت موقعیت خودش برنداشت. او بی اعتنا به دنیا و زخارف آن بود. تا توان داشت قولاً و عملاً در هدایت و ارشاد صاحبدلان بسوی سیر و سلوك معنوی كوشید.

در نشستهای درس اخلاق و نشستهای اخلاقی بعد از نمازها، روزنه و دریچه هایی از عرفان و شناخت ربّ را به روی صاحبدلان می گشود.

حتی در دوران كسالت هم، زیارت و عیادتش سرشار از معنویت بود. چون مجسمه تفویض و احاله امر به خدا بود و این از وجنات نورانی و جبین فائز الانوارش دیده می شد.

تا اهل دلی را می دید گوشه چشمی به او كرده با كلماتی بریده، به عالم بالا سوقش می داد. روزی در ایام نقاهت شرفیاب محضرش شدم، بذل مرحمت فرموده با حالی خوش شروع به سخن كرد. حاجیه خانم از اطاق مجاور صدا زد فلانی، آقا دیشب تا صبح ناله می كرد و ناراحت بود.

حال با تو این طور حرف می زند. آری انبیا و اولیا و مسندنشینان آنان همواره در صدد نجات غرق شدگان در دریای معاصی بوده اند.

گفت آن گلیم خویش به درمی برد ز موج

وین سعی می كند كه بگیرد غریق را

 

هدایت و تواضع

حفظ هویت روحانیت و احترام به این لباس مقدس، همیشه مورد توجه معظم له قرار داشته است. گاهی كه صحبت از چنین مقوله هایی به میان می آمد، می فرمودند:

« هرگز به واسطه روحانی بودن، خود را نگرفتم. هر كس یك قدم به طرف روحانیت و دین می آمد، او را تحویل می گرفتم و باب دوستی را برای هدایت او می گشودم.

روزی در نراق مشغول تبلیغ بودم. دزدی پای منبر ما بود. از صحبت بنده خوشش آمد. پس از پایان منبر، جلو آمد و مرا دعوت كرد كه ناهاری در منزلش بخورم. دعوت او را پذیرفتم. از این كار برخی ناراحت شدند، اما من با روی باز به خانه او رفتم و همین نشست و برخاست سبب شد كه با لطف الهی توبه كرد و هدایت شد. »

 

رفق و مدارا با مردم

ایشان می فرمود:

« ما وقتی معتقد بودیم كه گاهی خشونت لازم است اما الان بر این اعتقادیم كه همه جا رفق و مدارا می تواند دگرگونی به وجود آورد. »

او هیچ گاه بنای طرد فرد و افرادی را نداشت و همه دید ایشان، اصلاحی بود. گاهی افرادی خدمت ایشان می آمدند كه بعضی از نزدیكان و ارادتمندان ناراحت بودند و می گفتند: چرا آقا آنها را می پذیرد؟

 

مقبولیت نزد علما

یكی از علمای بزرگوار كه خود دارای مقام عرفانی و در حوزه مورد توجه است، وقتی از محضر آقا بیرون آمده بود، با حال تحیر می گفت: خیلی سطح بالاست و غبطه به حال و هوای اخلاقی و عرفانی آقا می خورد و خود را در برابر او زمین خورده می دید.

در حوزه عریض و طویل قم كمتر كسی از علما و فضلا را می یافتیم كه به این مرد خدا ارادت نداشته، مقبول طبعش نباشد. مشی و حركت حوزوی متجاوز از هشتاد سال ایشان طوی بود كه جز پاكی و طهارت و صداقت از او سراغ نداشتند.

حتی كسانی كه از نصایح و گفتار صریح ایشان گاهی ناراحت می شدند. بعد راضی شده و حق را به ایشان می دادند.

آقا می فرمود:

« شصت سال قبل از ما پرسیدند كه فلان آقا برای چه خوب است و حاج آقا روح الله (امام خمینی) برای چی بدرد می خورد؟

ما گفتیم: آن آقا برای تدریس حوزه خوب است، اما حاج آقا روح الله به درد همه چیز اسلام می خورد.

البته ما از گفتن این مطلب قصدی نداشتیم، دیدمان این بود، و آن آقا كه خیلی هم با ما دوست بود از حرف ما ناراحت شده بود، اما بعدها از ما راضی شد و گفت حق با تو بود و تو مقبول ما هستی و گفته ات قبول است.»

وقتی فردی به امام گفته بود كه من رفتم خدمت آقای حاج آقا رضا بهاء الدینی و حساب مال خود را كردم، امام فرموده بود: پس با چه كسی می خواستی حسابت را بكنی؟

یعنی برای مراجعه بهترین مورد را انتخاب كردی.

روزی فتوای غیر مشهوری را از آقا در بین جمعی از فضلا و علما طرح كردم، اغلب افراد به فكر فرو رفتند، و بعضی محترمانه گفتند: خوب نظر ایشان این طور است، حتی یك نفر هم برایشان اعتراض نداشت، كه این خود نشانگر مقبول بودن ایشان در نزد علما و فضلا است.[i] - [ii]

 

 

 



[i] - كتاب نردبان آسمان

[ii] - www.tebyan.net

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است