در
بازدید : 77109      تاریخ درج : 1390/3/25
 

جلوه ایثار

آقای حیدری كاشانی نقل می كند:

در مجلسی خدمت آقا بودم، سر سفره با قطعه نانی خود را سرگرم داشته بود و نگاه به آن جمع می كرد كه همه اهل علم بودند و غذا می خوردند، عرض كردم: آقا غذا میل بفرمایید. فرمود:

« من از اینكه اینها مشغول خوردن هستند بیش از خوردن خودم لذت می برم. »

امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه متقین می فرماید:

« نفسه منه فی عناء و الناس منه فی راحة: نفس او از دستش در زحمت، ولی مردم از او در آسایشند. »

یعنی آنچه نفس از او می طلبد از خور و خواب و راحت به او نمی دهد و دیگران را كامیاب می كند.

نمونه دیگر اینكه شبی در منزل نیمه سازم در محضر آیت الله بهاء الدینی بودم. پاسی از شب گذشته بود، ما شام خورده بودیم، برای آقا غذای نسبتاً مطبوعی به خیال خود درست كردیم، وقتی خدمت آقا گذاردم، آقا نگاهی به اطاق گوشه حیاط كرد كه یكی از كارگران شب در آن می خوابید و روزها كنار دست بنا كار می كرد و فرمود:

« بدهید به ایشان. »

عرض كردم: ایشان شام خورده است و این شام مخصوص شماست، باز با لحن جدی تری فرمود:

« بدهید به ایشان. »

عرض كردم پس شما قدری میل كنید، فرمود:

« ما از خوردن و آشامیدن دیگران بیش از خوردن و آشامیدن خود لذت می بریم، بدهید به ایشان. »

گرفتاری رفع می شود!

امیر شهید صیاد شیرازی نقل می كرد:

وقتی خیلی گرفتار بودم در درگیری جنگ آمدم خدمت آیت الله بهاء الدینی. به محض ورود، ایشان فرمود:

« گرفتاری رفع می شود. »

من آرام شدم، بعد از مدت كوتاهی كه مشكل برطرف شد، آمدم خدمتشان، فرمود:

« دیدی گرفتاری رفع شد. »

 

آماده پذیرایی

امیر شهید سپهبد صیاد شیرازی می فرمود:

« در دوران جبهه و جنگ هرگاه ما مشكلی پیدا می كردیم اگر ممكن بود خود را خدمت آقا می رساندیم و با دیدن و زیارت ایشان و فرمایشات حضرتش آرامش می یافتیم، یك وقت آمدم و بی موقع به خیال خود رسیدم و در فكر بودم كه مزاحم آقا خواهم بود، چون ساعت یك بعد از نیمه شب بود، در را زدم، درب را باز كردند و گفتند: بفرمایید. وقتی وارد شدم دیدم آقا آماده نشسته و سماور و چای نیز آماده است، خوشحال شدم كه در آن وقت ایشان آماده پذیرایی من بودند، آقا فرمود:

« بله خدایی كه شما را از جبهه می فرستد اینجا، ما را هم آماده می كند. »

 

 

كمك مالی به مبارزان

یكی از آقایان در حضور آقا می گفت:

ما وقتی برای مبارزات دچار مشكل مالی می شدیم، می آمدیم خدمت ایشان و اظهار می كردیم پول برای خرید اسلحه می خواهیم، آقا گاو صندوق كوچكی داشت. كلید آن را می داد و می فرمود:

« در را باز كن پولی هست بردار. »

من در گاوصندوق را باز می كردم. دستمال می انداختم زیر آن. دست می كشیدم، هر چه بود، ریز و درشت، می ریختم توی دستمال و در گاوصندوق را می بستم. كلید را می دادم و دستمال پول را می بردم. در آن روزهای خفقان كه اگر منشأ و مبدأ مالی حركتهای ضد رژیم طاغوت را پیدا می كردند، شكنجه و آزار و اعدام بود، این سالك الی الله در كنج آن محقرخانه، جایگاه سیاسیش این چنین بود.

 

بهره ای از شهادت

یكی از رزمندگان جبهه می گفت:

قبل از عملیات كربلای پنج خدمت آیت الله بهاء الدینی رسیدم. ایشان فرمود:

« شما بهره ای از شهادت می برید. »

و در همان حمله من به شدت مجروح شدم. »

 

 

مأمور الهی

آقا می فرمودند:

« در سال 1342 در دوران مبارزات مردم با دستگاه طاغوت روزی در باغی خارج قم مجلسی داشتیم، بنا بود از آقایان مخفیانه بیایند در آن باغ، راجع به اوضاع مذاكره ای داشته باشیم.

ما در فكر بودیم مبادا آن مجلس لو برود و باعث ناراحتی افراد شود. به آن باغ رفتیم. كنار باغ اطاقی بود. وارد شدم. یك مرتبه چشمم افتاد بالای سر در اطاق كه چوبی بود و حصیر روی آن ریخته بودند. از سوراخ و شكافی كه در سقف بود دیدم یك رطیل بیرون آمد و نگاهی كرد و رفت، در شكافی كه درست بالای سر در ورودی بود.

هر كس وارد می شد رطیل بیرون می آمد نگاهی می كرد و برمی گشت. ما متوجه این حیوان بودیم و حركات او را می دیدیم. یك مرتبه یك فرد ناشناسی وارد شد، رطیل به محض ورود و دیدن او، خود را از آن بالا ول كرد به پشت گردن او و داخل پیراهنش رفت و او را زد، داد او بلند شد و او را بردند و رطیل را هم كشتند.

بعد خبر آمد كه آن فرد در اثر نیش زدن رطیل مُرد و خبر دادند آن فرد مأمور بوده، به مجلس ما راه پیدا كرده بود تا گزارش حرفها را بدهد كه مأمور الهی محافظ ما با نیش زدن به او، او را كشت و خود را هم به كشتن داد تا ما را حفظ كند. »

 

رفتن به جبهه های جنگ

توصیف ایشان در كلام رهبر انقلاب:

« پیرمراد جوانان پاك باز جبهه و جنگ در دفاع مقدس و شمع محفل بسیجیان بود و بارها خطوط مقدم جبهه را با حضور خود شور مضاعف می بخشید. »

وقتی در جبهه های جنوب بودند و هواپیماهای عراقی آمده بودند و دیوار صوتی را می شكستند و سرو صدایی براه انداخته بودند. عزیزان سپاهی و فرماندهان اصرار داشتند آقا در پناهگاه باشد. ایشان خیلی آرام و عادی می فرمود:

« اِ ما خوشمان نمی آید بریم تو پناهگاه، همین جا خوبه. توی چادر و فضای باز، چیزی نیست اینا. »

یك ذره اضطراب در آن وجود مبارك دیده نمی شد بلكه با دیدن حالت این پیرمرد روشن ضمیر شوقی در رزمندگان بوجود می آمد.

 

عنایت به رزمندگان اسلام

سپیدی سیرت و اوج تقدس عزیزان رزمنده، ایشان را بر آن داشته بود كه در ملاقات خویش با دلاور مردان جبهه ها بفرمایند:

« من برای ملاقات با شما غسل كرده ام! »

آن زمان كه فشار زیادی بر نیروهای ما در جبهه ها بود و خبر آن را كمتر كسی می دانست، ایشان می فرمودند:

« امشب از فكر جبهه ها خوابم نبرد، چرا كه می دیدم چه بر سر رزمندگان می آید. »

آن گاه كه هواپیماهای دشمن بعثی، شهرهای ایران را به طور ناجمردانه بمباران هوایی می كرد، حملات بسیاری به شهرها و از آن جمله « درود» انجام می شد، تا پایگاه نظامی و تأسیسات اقتصادی آن شهر را نابود كنند.

امام جمعه آن شهر خدمت آقا رسیده، حملات بسیار دشمن را مطرح كرد. آقا دستور قرائت « حدیث كساء » را می فرمایند.

چندی بعد خبر آوردند كه هواپیماها می آیند و تنها شهر را دور زده، از منطقه خارج می شوند. تا این كه یك روز هواپیمای دشمن هنگام حمله به شهرستان بروجرد مورد اصابت نیروهای اسلام قرار می گیرد و خلبان آن هواپیما با چتر خود را نجات می دهد و پس از اسارات می گوید:

« مأموریت من انهدام كارخانه سیمان درود بود، ولی وقتی نزدیك شهرستان می شدم هر چه نگاه به پایین می انداختم جز آب چیز دیگری از مردم و یا كارخانه نمی دیدم. چون به مركز خبر می دادم، آنان دستور حمله به بروجرد را صادر می كردند.»[i] - [ii]

 

 

 

 

 



[i] - كتاب نردبان آسمان

[ii] - www.tebyan.net

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است