در
بازدید : 77117      تاریخ درج : 1390/3/25
 

آنها كه با روحیه ایشان آشنا هستند می دانند كه عطر عطوفت و مهربانی سراسر وجود ایشان را فرا گرفته بود، با تمام موجودات رئوف و عطوف بودند. مكرر دیده شده بود كه درباره كبوتران دلسوزی كرده، می فرمودند:

« این بیچاره ها ساعتها در هوا سرگردانند و تشنه می مانند؛ چون استفاده از آب و رفع تشنگی موجب اسارت اینان می شود و از دست انسانها آسایش و امنیت ندارند بگذارید راحت و آسوده از آب و دانه استفاده كنند. »

بعضی افراد دیده بودند كه گربه منزل ایشان كه نزدیك حوض می رفت تا ماهی داخل آب حوض را ببلعد، آقا با لبخند ملیحی می فرماید:

« خداوند روزی این حیوان را این گونه فراهم كرده است. »

سالی نیز گربه ای در زیر زمین منزل ایشان بچه می زاید، ایشان سفارش آنها را به افراد خانواده كرده می فرماید:

« كاری به بچه های او نداشته باشید، تا بزرگ شوند و خودشان بروند...»

اما بعضی از بچه ها به دور از چشم مادر گربه ها، بچه های او را برداشته و در كوچه می گذارند. چند ساعتی نمی گذرد كه مادر گربه ها نزد آقا می آید و نگاهی به ایشان می كند. آقا می فرمایند:

« مادر بچه گربه ها، بچه های خود را از من خواست. دوازده روز پشت سر هم نزد من آمد تا بچه هایش را به او برگردانم، ولی از دست ما كاری ساخته نبود؛ چون بچه هایش را از كوچه برده بودند. »

 

عقرب سیاه و حكمت الهی

ایشان می فرمودند:

« من داستانهای مختلفی از حیوانات دارم كه نشان درك و شعور بسیار و فرمانبری چشمگیر این موجودات است. در سن پنج سالگی و در شب جمعه كه هنگام راز و نیاز مردم بود، در حرم حضرت معصومه علیها السلام حضور داشتم.

عقرب سیاه و بزرگی را دیدم كه در كنار مردم در حال حركت است و هیچ كاری به افراد ندارد! و مردم هم به آن كاری نداشتند. در همان اوان عمر خویش دریافتم كه در كار آفرینش حسابی در كار است و كارها بر طبق حكمت الهی پیش می رود و از طرف دیگر، فضای حرم حضرت معصومه (س) برای همه موجودات محل امن است. »

 

آتش زدن گربه و سزای عمل!

باز ایشان می فرمودند:

« اوایل حكومت رضاخان بود. او شبی از شبها وارد قم شد و در كوچه و خیابان رفت و آمد كرد و برای ارعاب مردم شهر، دو جوان را دستگیر كرد و بدون آن كه - در ظاهر - كاری كرده باشند و محاكمه ای و سؤال و جوابی در میان باشد، آن دو را در مقابل چشمان مردم به قتل رسانید!

بنده از این كار زشت و كشتار ناجوانمردانه این مرد وحشی بسیار ناراحت شدم؛ ولی از این كه چرا این اشخاص انتخاب شدند، در حیرت بودم. نزد خود گفتم باید حسابی در كار باشد. تحقیق كردم و از افرادی درباره یكی از آن دو نفر پرسش كردم.

گفتند: روز قبل از این حادثه گربه ای را گرفته و برای تفریح و خوشگذرانی خود و به خنده انداختن دیگران، نفت بر سر حیوان ریخته و زنده زنده او را آتش زده و این گونه فردای آن روز به دست ظالمی دیگر، به سزای عمل خود رسیده است. »

 

درخواست بز!

آقا نقل می كردند:

« روزی یكی از اهالی روستایی از اطراف قم ما را دعوت كرد، برخی از دوستان دیگر نیز با ما بودند. هنگامی كه خواستیم وارد شویم، میزبان خواست گوسفندی را جلوی ما ذبح كند؛ اما حیوان فرار كرد و به ما پناه آورد.

از صاحبخانه تقاضا كردم كه گوسفند را نكشد و او را آزاد بگذارد، اما او به خاطر میهمانانی كه داشت و غذایی كه احتیاج داشتند، مجبور به ذبح حیوان شد.

بار دیگر كه رفتیم خواست بزی را ذبح كند كه جلوی پای ما آمده، سخت ناله می كرد. من از درد و ناراحتی او بسیار آزرده خاطر شدم. »

یكی از همراهان می گفت: ظهر كه غذا آماده شد، ایشان از گوشت آن بز چیزی نخوردند و در بازگشت فرمودند:

« امروز به ما سخت گذشت چرا كه آن حیوان از ما تقاضا كرد كه نجاتش دهیم اما از دست ما كاری برنیامد!! »[i] - [ii]

 

 



[i] - كتاب نردبان آسمان

[ii] - www.tebyan.net

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است