در
بازدید : 77119      تاریخ درج : 1390/3/25
 

شخصی ... نقل می كند:

« همسر علویه ای دارم كه چهل سال است با هم زندگی می كنیم. او خانمی سیده و بسیار خوب است، اما اخلاق تند و عصبانیت من، موجب ناراحتی ایشان است. در طول زندگی مشتركمان و در برخی ایام كه توفیق به من روی می آورد، خدمت آیت الله بهاء الدینی می رسیدم و ایشان نگاهی به من می كردند و آهسته می فرمودند:

« مراعات همسرت را بكن. »

كم توجهی من موجب فراموش كردن سفارش ایشان می شد. از این رو، باز هم این خصلت زشت من آزردگی همسرم را به دنبال داشت. تا اینكه یك بار به من فرمودند:

« پانصد بار عصبانی شدن كافی نیست، چرا رعایت همسر علویه ات را نمی كنی؟! »

و این در حالی بود كه بنده اصلاً به ایشان نگفته بودم كه همسرم علویه است. روزی كه در محضر آقا بودم، پرسیدم: حاج آقا! شما از وضع بنده در هنگامی كه خدمت شما هستم، مطلع هستید، آیا وقتی كه در منزل هستم نیز از حالات و اعمال ما آگاه می شوید؟

فرمودند: « گاهی!! »

 

مگر اینها بَرده اند؟!

یكی دیگر از دوستداران ایشان می گوید:

« كم و بیش خدمت معظم له می رسیدم و از آقا طلب دعا می كردم و از سخنان شیرین و معنوی ایشان استفاده می بردم. روزی در حالی به حسینیه آقا رفتم كه عصر آن روز، اختلاف و مشاجره ای بین من و خانواده ام رخ داده بود. زیرا كاری به او واگذار كرده بودم تا انجام دهد، اما آن را ترك كرده بود. از این رو، با داد و فریاد و عصبانیت از خانه خارج شدم و چون نزدیك مغرب بود، برای انجام نماز مغرب و عشا به سوی حسینیه شتافتم.

... نماز را به ایشان اقتدا كردم و پس از آن خدمت آقا سلام كردم و در محضرشان نشستم. ناگهان رو به من كرده، با تندی فرمودند:

« ببین ما چه جور هستیم، یك خدمتهایی را می خواستند تا به حال انجام دهند، حالا به فرض این كه نخواهند آن طور خدمت كنند، مگر گناهی مرتكب شده اند؟! »

ناخودآگاه به یاد برخورد زشت خود افتادم و صحبت آقا در روزهای قبل به ذهنم خطور كرد كه می فرمودند: « مگر اینها بَرده اند؟! »

از رفتار خشن و تند خود با همسرم بسیار پشیمان شدم و پس از آن كه از خدمت آن پیر ژرف اندیش و مهربان مرخص شدم، به سوی خانه رفتم و با شرمندگی تمام و اعتراف به اشتباه خود از عیالم عذرخواهی كردم. »

 

 

 

عیال شما خوب می شود!

ارادتمند دیگری می گفت:

« عیال من مرض بدی داشت و حاج آقا حمید فرزند بزرگ آقا هم مرضی بدخیم داشت.

آقا فرمود كه ختم صلواتی برای شفای عیالم و ختم صلواتی هم در منزل حاج آقا حمید بگیریم برای شفای ایشان. در منزل حاج آقا حمید ختم را گرفتیم. بعد از جلسه آقا فرمود:

« عیال تو خوب می شود و حاج آقا حمید خوب نمی شود. »

و همانطور شد. حاج آقا حمید فرزند آقا مرحوم شد و عیال من خوب شد. » [i] -[ii]

 

 

 

 



[i] - كتاب نردبان آسمان

[ii] - www.tebyan.net

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است