در
بازدید : 77082      تاریخ درج : 1390/3/25
 

بحث علمی با اموات

یكی از اطرافیان آقا نقل می كند:

« سالیان بسیاری بود كه در درس آقا حاضر می شدم و شركت كنندگان در درس را می شناختم. یكی از شاگردان معظم له كه فردی مقید به درس و مطالعه و انسانی متقی بود، اما استعداد شایان توجهی نداشت، از دنیا رفت. مدتها گذشت.

روزی در محضر پیر خردمند و روشن ضمیر بودیم كه صحبت از آن شخص به میان آمد، ناگاه آقا فرمود:

« فلانی در برزخ چنان رشد علمی كرده و حرفهایی می زند كه اگر در حیاتش برای او گفته می شد نمی فهمید! درباره موضوعی در باب طهارت با ما بحث كرد و نظر ما را تغییر داد. »

 

تخفیف عذاب قبر

یكی از ارادتمندان آقا نقل می كند:

« روزی به اتفاق آقا وارد قبرستانی شدیم. روش همیشگی ایشان این بود كه در ابتدای قبرستان توقف می كردند و سوره فاتحه ای برای صاحبان قبور قرائت می فرمودند. اما آن روز دیدم چند قدمی طی كردند و در آن طرف گورستان بر سر قبری ایستادند. چند لحظه مكث كرده، فرمودند:

« همین جا می نشینیم ».

چندین دقیقه بر سر آن قبر نشستند، سپس با هم حركت كردیم و از قبرستان خارج شدیم. پس از مدتی سؤال كردم كه آیا علت خاصی وجود داشت كه بر سر آن قبر نشستید؟ فرمودند:

« صاحب قبر در عذاب سختی بود، گفتم شاید تخفیفی برای او حاصل شود كه البته بی تأثیر نبود! »

 

دعا برای استاد شهریار

روزی صحبت از شعر و شاعری به میان آمد، با جمله ای كوتاه فرمود:

« بنده اشعار زیادی درباره اهل بیت علیهم السلام؛ خصوصاً حضرت علی علیه السلام شنیده ام، ولی برای من هیچ شعری همچون اشعار شهریار تبریزی، جذابیت نداشته است. به همین جهت او را دعا كردم. بعداً دیدم برزخ را از او برداشته اند.!! »

 

الان شاد است!

در جلسه ای صحبت از مرحوم آقافخر تهرانی شد. شخصی دعای اللهم ادخل علی اهل القبور السرور ... را قرائت كرد.

آیت الله بهاء الدینی درباره وی ـ كه زحمت زیادی برای مادرش كشیده بود ـ فرمود:

« او به خاطر خدمات چندین ساله خود به مادرش الان در خوشی و سرور كامل است. »

 

اختیار در زمان مرگ

یكی از ارادتمندان آقا نقل می كند:

سالها قبل آقا فرمودند:

« سال گذشته مریض شدم و حالم خیلی بد بود شبی حاج شیخ را دیدم ( آیت الله حائری مؤسس حوزه علمیه قم ) گفت: می خواهی بیایی؟

گفتم: نه. فرمود: چرا؟

گفتم: می خواهم برای خودم كاری بكنم. حاج شیخ خندید و گفت: خیلی مشكل است! گفتم: با عنایات خدا مشكل نیست. »

حقیر پرسیدم: آقا در خواب بود یا بیداری، مكاشفه بود یا شهود؟ فرمود: اِی و جواب نداد. بارها می فرمود:

« ما چند مرتبه تا به حال با خدا دبه كرده ایم، بنا بوده برویم، تسلیم نشدیم. »

در سفر اخیری كه در بیمارستان قلب در خدمتشان بودم. روزی تنها بودم. از معالجات می پرسیدم. می فرمود: « به درد نمی خورد. »

عرض كردم: چه باید كرد؟

فرمود: « باید تسلیم شد. »

عرض كردم: آخر دلخوشی فرزندان شما، بعضی از صبیه های شما به شما است، قدری فكر كرد و فرمود:

« خوب. ما حاضریم یك قدری دیگر در این دنیا رنج بكشیم، برای خاطر آنها.»

و بعد از این مذاكره بود كه حال ایشان رو به بهبود رفت. به طوری كه یكی دو روز بعد فرمود: «به قم برویم. »

یكی از مسؤولین محترم وسیله خوبی فرستاده بود كه آقا را به قم منتقل كنیم. به حرم مرحوم امام كه رسید، فرمود:

« اینجا قبر مرحوم امام است؟ »

عرض كردم: بله، آقا فاتحه خواند و شروع كرد درباره امام صحبت كردن تا به قم كه رسیدیم. ما اصلاً مسیر راه را متوجّه نشدیم. آری بندگان صالح خدا به آنجا می رسند كه همچون ائمه علیهم السلام مرگ آنها هم اختیاری خود آنها است.

 

دیدار با ارواح مومنین

مرحوم حجت الاسلام حیدری ایلامی از دنیا رفته بود، در قم هم در مسجد رفعت صفاییه، مجلس گرفتند مجلس معظمی بود و آیت الله بهاء الدینی هم شركت داشتند.

پس از پایان مجلس كه بیرون آمدیم اظهار فرمودند:

« ما در بین مجلس ایشان را دیدیم كه هیچ قذارت نداشت بدن ایشان و استخوانهای او مانند بلور بود. »[1] - [2]

 



[1] - كتاب نردبان آسمان

[2] -  www.tebyan.net

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است