تنزیه و توحید
این مشكل در میان فلاسفه الهی و متكلمین از آنجا مطرح شده است كه این از طرفی توجه داشتهاند به قانون علت و معلول و منتهی شدن همه حوادث و ممكنات به ذات واجب الوجود و اینكه محال استحادثهای لباس هستی بپوشد و مستند به اراده حق نباشد و به عبارت دیگر متوجه توحید افعالی و اینكه در ملك وجود نمیتواند شریی برای حق باشد بودهاند و از طرف دیگر به این نكته كه حتی عوام الناس نیز متوجه هستند توجه كردهاند كه زشتیها و فحشاء و گناهان را نمیتوان به خداوند نسبت داد لهذا در میان تنزیه و توحید مردد ماندهاند. گروهی تحت عنوان «تنزیه» اراده و مشیتحق را موثر در افعال و اعمال بندگان كه احیانا متصف به زشتی و فحشا است ندانستهاند و گروهی تحت عنوان «توحید» و اینكه «لاموثر فی الوجود الا الله» همه چیز مستند به اراده حق كردهاند.
گویند غیلان دمشقی كه طرفدار عقیده اختیار بود بالای سر ربیعةالرای دانشمند كه قضا و قدری بود ایستاد و گفت «انت الذی بزعم ان الله یجب ان یعصی» یعنی تو آن كسی هستی كه گمان میكند خداوند دوست دارد معصیتشود; یعنی به عقیده تو معاصی نیز به اراده و مشیتحق واقع میشود. ربیعه الرای فورا گفت: «انت الذی یزعم ان الله یعصی قهرا» یعنی تو آن كسی هستی كه گمان میكند خداوند جبرا علی رغم اراده است معصیت میشود یعنی به عقیده تو ممكن استخداوند چیزی را بخواهد و خلاف آنچه میخواهد صورت گیرد.
حكایت ابواسحاق اسفراینی
ابو اسحاق اسفراینی كه طرفدار عقیده قضا و قدر بود روزی در محضر صاحب بن عباد نشسته بود كه قاضی عبد الجبار معتزلی وارد شد قاضی عبدالجبار بر خلاف ابواسحاق منكر عمومیت قضا و قدر بود تا چشم قاضی به ابواسحاق افتاد گفت:«سبحان من تنزع عن الفحشاء» یعنی منزه است ذات حق از اینكه كارهای زشتبه او نسبت داده شود كنایه از اینكه تو هم كه چیز را از خدا میدانی و لازمهاست اتصاف خدا به كارها زشت است ابواسحاق فورا گفت «سبحان من لایجری فی ملكه الا ما یشاء» یعنی منزه است ذات حق از اینكه در ملك او - ملك وجود - چیزی واقع شود مگر آنكه او بخواهد كنایه از اینكه تو برای خدا در ملك خدا شریك قائل هستی و خیال میكنی ممكن استخداوند چیزی را نخواهد و آن چیز واقع گردد.
چنانكه قبلا اشاره شد این مساله قبل از آنكه انگیزههای سیاسی و اجتماعی در آن دخالت داشته باشد یك مجهول و مشكل علمی بوده استبرای گروهی این عقیده كه همه چیز حتی زشتیها و بدیه منتسب به غیر قابل قبول بوده خدا را از این گونه امور تنزیه میكردهاند برای گروهی دیگر كه به توحید آشناتر بودهاند این جهت كه در جهان هستی - قائم به ذات الهی است و هر موجودی هر لحظه از او مدد میگیرد- موجودی در فعل خود استقلال داشته باشد و خدا چیزی بخواهد و آن موجود چیز دیگر و آن خواسته آن مخلوق برخلاف خواسته خدا جامه عمل بپوشد غیرقابل قبول بوده است و از این رو اختلاف نظر و عقیده پیدا شده است.
اما هر دستهای از طریق بیان ایراداتی كه بر عقیده دسته مخالف وارد بوده است میخواستهاند صحت عقیده خود را ثابت كنند بدون آنكه هر عهده جواب اشكالاتی كه برعقیده خود آنها وارد استبر آیند مراجع به كتب كلامی مدعای ما را روشن میكند. مباحث غیلان و ربیعة الرای و مباحثه قاضی عبدالجبار و ابواسحاق نمونهای از این طرز استدلال ستحقیقت این است كه عقیده قضا و قدر و عقیده اختیار و آزدی این طور كه طرفداران آنها طرح میكردند هیچ كدام قابل دفاع نبوده است و اگر اینها به حقیقت مطلب رسیده بودند و میفهمیدند كه نظر هر دستهای فقط بر جزئی از حقیقت مستمل است نزاع از میان بر میخاست و میفهمیدند كه لازمه اعتقاد به قضا وقدر و توحید افعالی جبر و سلب آزادی از بشر نیست همان طور كه لازمه اختیار و حر بشر نفی قضا و قدر نیست.
منبع : انسان و سرنوشت/ تنزیه و توحید