مجلسی اول
ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه
این تحقیقات بالاخرهدانشمندان را تا آنجا رساند كه كشف كردند كه اصلا انسان دارای دوضمیر است: ضمیر ظاهر و ضمیر باطن، یا ضمیر خودآگاه و ضمیر ناخودآگاه.اینجا بودكه راه مساله تعبیر رؤیا هم به شكل علمی كشف شد.همینكه شعور باطن كشف شد، گفتند كه راه تعبیر رؤیاهم كشف شد، چون شعور باطن یك جریانها و فعالیتهایی دارد، از جمله فعالیتهایش این است كه هم در بیداری،هم در خواب قدرت دارد كه به شكل دیگری ظاهر شود و تجلی كند.هر چه كه انسان - به قول این اشخاص - در عالم رؤیا میبیند،تجلیات همان تمایلاتی است كه مكتوم و مخفی و رانده شده در شعور باطن است، همانهاست كه میآیند به شكلدیگری ظاهر میشوند.پس خواب منطقی دارد و منطقش را كسی میداند كه شعور باطن این آدم را كشف كند و رابطهاحساسات مخفی در شعور باطنش را با این تجلیاتی كه در خواب پیدا میشود به دست آورد.بر اساس این نظریه خواب هیچ جنبه الهامی ندارد.
اما عدهای پیدا شدند گفتند كه این حرف راجعبه قسمت عمدهای از خوابها درست است، اما در میان خوابها و رؤیاها خوابها و رؤیاهایی هست كه اصلا با این حرفها قابل توجیهنیست.خوابهایی هست كه بیشتر قابل توجیه است.مثلا خیلی واضح است، یك آدمی كه خیلی گرسنه است، وقتی كه بخوابد غذاخواب میبیند، همان كه میگویند «شتر در خواب بیند پنبه دانه» .یك آدم تشنه اگر خیلی تشنه باشد، در عالم خوابهمیشه آب صاف و زلال میبیند.یك مرد جوانی كه محروم از زن است، در عالم رؤیا همیشه زن و هماغوش شدنبا زن را خواب میبیند.هر كسی از نظر بدنی دچار هر احتیاجی هست، مسلم آن احتیاج، همان مطلوبو آرزوی او را به خواب میآورد.این یك قسمت كه مربوط به بدن است.
راجع به این قسمت الآن قصهای یادم آمد: در این كتابهای خودمان نوشتهاند كه یك كسی آمدپیش «مجلسی» اول یعنی پدر این مجلسی[علامه محمد باقر مجلسی]وگفت: دیشب یك خواب وحشتناكی دیدم.گفت: چه دیدی؟گفت: خواب دیدم یك شیر سفیدی كه یك مار سیاهی هم به گردناو آویخته بود، به من حمله كرد.تعبیرش چیست؟گفت: اول بگو دیشب چه خوردی؟گفت: دیشب كشك خوردم.گفت: بالای كشك چهخوردی؟گفت: رب انار.گفت: آن شیر سفید همان كشك است و آن مار سیاه همكه به گردنش آویخته، همان رب انار است كه خوردی.چون او این غذا را خوردهبود، از یك طرف سفیدی كشك و سیاهی رب انار در چشمش بوده، از طرفی هم ایندو مثل اینكه یك فعل و انفعال ناراحت كنندهایدر معده او ایجاد كرده و اعصابش را تحریك كرده بود، [در نتیجه]یك چنین خوابی دیده بود.خوب، این چیزها خیلی زیاد است(1)
داستان شیخ بهایی در تخت فولاد اصفهان
مجلسی اول-پدر مرحوم مجلسی معروف-كه او هم مرد بسیار جلیل القدر و عالم و متقی و فوق العادهای بوده و از شاگردان شیخ بهایی است نقل میكند كه شش ماه قبل از وفات شیخ بهایی، روزی ما در خدمت ایشان به زیارت اهل قبور در تخت فولاد اصفهان -كه قبر بابا ركن الدین در آن بوده است و شاید هنوز هم باشدرفتیم.یك وقت دیدم ایشان رو كرد به ما و گفتشما چیزی نشنیدید؟گفتم نه.دیگر سكوت كرد و حرفی نزد، راه افتاد و آمد.از آن روز ما دیدیم حال شیخ تغییر كرده، بیشتر به خود پرداخته، حال توبه و انابه پیدا كرده و یك حال دیگری غیر از حال سابق دارد.
همه ما شاگردها حدس زدیم هر چه بود آن روز اتفاق افتاد.ایشان میگوید من از سایر شاگردها جسورتر بودم.قرار شد من از ایشان بپرسم كه منشا این تغییر التشما چیست؟رفتم از ایشان پرسیدم، ایشان گفت من آن روز وقتی از كنار قبر عبور میكردیم این صدا را از قبر شنیدم كه «شیخ در فكر خود باش، مرگت نزدیك است، چرا به خودت نمیآیی؟» و شش ماه بعد مرد.
حال میبینید كه از یك گروه، یك صدا را یكی میشنود و دیگری نمیشنود.
عالم ما عمیقتر و پیچیدهتر و رشتهدارتر از این حرفهاست كه وقتی قرآن به ما گفت تمام ذرات عالم تسبیح میكنند، بگویید من كه گوشم را میگذارم نمیشنوم!و چرا در لابراتوارها هر چه تجزیه كردهاند، این صدا را نشنیدهاند؟!این حرفها از روی نادانی است، حقیقت چیز دیگری است. (2)
منابع :
- بخشی از مقاله هدایت موجودات دلیل بر وجود خداوند
- آشنایی با قرآن/ داستان شیخ بهایی در تخت فولاد