در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: تجلی پیام (استاد مطهری)، ؛


تدکر: این مقاله جهت رعایت حال کاربر به دو بخش تقسیم گردیده که بخش دیگر آن تحت عنوان لینک مقالات مرتبط در ذیل هر مقاله درج شده است.

اما قسمت دوم: ببینیم آیا وحدت مسلمین و حسن تفاهم میان فرق اسلامی جزء منظورهای حج هست یا نه؟

کسی که کوچکترین آشنایی با تعلیمات اسلامی داشته باشد، در این جهت تردید نمی کند که اسلام به عناوین مختلف دستور داده که مسلمانان دور هم جمع شوند و یکدیگر را از نزدیک ببینند و از احوال یکدیگر مطلع شوند تا دل هاشان به یکدیگر نزدیک شود و دیوارها از میان برده شود و شکاف ها پر شود.

همه می دانیم که طبق نصوص اسلامی، عبادت هر اندازه بیشتر در خلوت و دور از چشم دیگران صورت بگیرد به اخلاص نزدیک تر است. در عین حال اسلام دستور اکید داده است که نماز به جماعت خوانده شود و اجر و ثواب این عمل را بیش از آنچه تصور می رود از نماز فرادی بالاتر برده است، چرا؟ برای این که در اثر جماعت، مسلمانان از یکدیگر با خبر شوند و دل هاشان به یکدیگر نزدیک می شود.

هفته ای یک بار نماز جمعه قرار داده است و مقرر کرده است در شعاع یک فرسخ در یک فرسخ بر همه واجب است که شرکت کنند. در نمازجمعه (که همان نماز ظهر روز جمعه است ولی با تشریفات خاصی) به جای دو رکعت آن، دو خطابه قرار داده است که امام در آن خطابه علاوه بر مواعظ، اخبار اقطار عالم اسلام را به اطلاع آن ها می رساند و مصالح عمومی آن ها را با آن ها در میان می گذارد.

نماز جماعت یک اجتماع روزانه است و نماز جمعه یک اجتماع عمومی تر هفتگی است. نماز عید فطر و نماز عید اضحی دو عبادت اجتماعی دیگر است که سالانه است.

از همه اجتماعات اسلامی مهمتر و عمومی تر و طولانی تر و متنوع تر، برنامه حج است که به حق آن را «کنگره عمومی اسلامی» نام نهاده اند. بر هر کسی واجب است که اگر توانایی داشته باشد لااقل در عمر یک بار در این اجتماع عظیم شرکت کند.

همه مسلمانان باید در زمان معین و روزهای معین اعمال معینی را انجام دهند. همه باید یک نوع لباس در آن ایام بپوشند، یک نوع سخن به زبان آورند.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 580

این عمل بزرگ اسلامی با همه نقایصی که در اجرای آن وجود دارد باز هم در جهان بی نظیر است، هم زمان واحد در نظر گرفته شده و هم مکان واحد، همه باید این اعمال را در روزهای معینی از ذی الحجه انجام دهند نه در روزهای دیگر و یا ماه های دیگر و همه باید آن اعمال را در سرزمین معین انجام دهند که همان سرزمینی است که اولین بار در آنجا خانه ای برای پرستش خدای یگانه ساخته شده است، چرا؟ آیا جز برای این است که میعادگاه اهل توحید و مجتمع اهل توحید باشد؟ آیا جز برای این است که اهل توحید باید در آنجا رنگ توحید و وحدت به خود بگیرد؟

چه خوب گفته است علامه فقید کاشف الغطاء «بنی الاسلام علی کلمتین: کلمه التوحید و توحید الکلمه» یعنی اسلام بر روی دو اصل و دو فکر بنا شده است: یکی اصل پرستش خدای یگانه است، دیگر اصل اتفاق و اتحاد جامعه اسلامی است.

حج، سازمان ملل اسلامی

نقل شده از تواریخ و یا روایات که منصور دوانیقی می خواست مسجدالحرام را توسعه دهد و مردم راضی نمی شدند. از حضرت موسی بن جعفر (ع) سؤال شد. ایشان منعی ندانستند و گفتند: از مردم بپرسید آیا شما اول بودید و بعد در این جا کعبه و مسجد آمد (مانند سایر مساجد و معابد) و یا اول کعبه و مسجد به وجود آمد و شما بر آن وارد شدید (قریب به این مضمون)؟ این استدلال عجیبی است و انحصارا در مورد کعبه صادق است، زیرا ابراهیم در یک وادی غیر ذی زرعی خانه ای برای عبادت بنا کرد و از روایات بر می آید که آنجا را برای همه جهانیان از اهل توحید قرار داد و این مطلب به این صورت بیان شده که ابراهیم روی بلندی رفت و مردم را آواز داد و این ندا به همه حتی به کسانی که در اصلاب و ارحام بودند، رسید.

به هر حال این ها همه قرینه است برای اینکه کعبه و حریم آن جنبه بین المللی اسلامی داشته باشد و برای آنجا کسی نباید ویزا و اجازه بگیرد، باید به منزله محل سازمان ملل اسلامی باشد. لزومی ندارد که ما منتظر دولت واحد اسلامی باشیم. قبل از آن هم می شود از این خانه به عنوان مقر سازمان ملل اسلامی نظیر آنچه بلوک های مختلف جهان سازمان ملل متفق به پا کرده اند، داشته باشیم. این سازمان باید قسمت های مختلف از قبیل شورای امنیت، سازمان فرهنگی، سازمان بهداشتی و غیره داشته باشد.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 581

یکی از آثار حج، جنبه اجتماعی و هماهنگی آن است. فرق است که کسی به تنهایی برود مثلَا به عرفات برای دعا و یا با یک میلیون جمعیت باشد. در روح بشر خاصیت هماهنگی با جمع است که از آن به «محاکات» تعبیر می کنند. اسلام از جنبه روانی به محیطهای مذهبی و معنوی که موجب برانگیخته شدن احساسات مکتوم است، اهمیت می دهد. مسئله محاکات از نظر علمای اجتماع تنها جنبه فیزیکی دارد، نوعی عکس العمل است در طبیعت، اما باید به آن اضافه کرد جنبه روحی آن را که استعدادی در روح هست و احتیاج دارد به بیداری. در آن وقت است که گاهی قوّت این عکس العمل صدها برابر اصل عمل می شود: «یکاد زیتها یضی ء و لو لم تمسسه نار.»

اثر حج در استقلال ممالک اسلامی و خلاصی از چنگال استعمار فوق العاده است.

فقط سه چیز است که می تواند مسلمین را به هم مربوط کند و ملاک وحدت آنهاست: قرآن، رسول اکرم وسیرت و تاریخ آن حضرت، کعبه و حج از این جا می توان به عمق گفته معروف گلادستون پی برد که معروف است گفته است:

 «مادام القرآن یتلی و محمد یذکر و الکعبه یحج فالنصرانیه علی خطر عظیم.»

تا قرآن خوانده می شود و نام محمد بر سر زبان هاست و حج کعبه گزارده می شود، نصرانیت در خطر بزرگی قرار دارد.

حج، رمز ریختن و شکستن تعینات و حصارهای خیالی و اعتباری است. همه دور یک خانه طواف کردن، رمز هدف واحد و فکر و ایده واحد است. همه با هم در یک صحرا وقوف کردن و یک نوع عمل کردن و با هم حرکت کردن، رمز حرکت در مسیر واحد و ثبات بر مبنا و اصل و مبدأ واحد است. جامعه باید اصول و مبادی ثابتی داشته باشد و در حدود آن اصول و مبادی حرکت کند.

جامعه آنگاه در مسیر واحد حرکت می کند که هدف واحد داشته باشد و راه وصول به هدف را یک جور تشخیص داده باشد و به علاوه عادت به نظرم و انضباط و اطاعت از امر و فرمانده داشته باشد و دیگر عدم سوءظن و وجود حسن تفاهم میان افراد است.

بحث در درس هایی است که از حج و برا ی حج باید یاد بگیریم. این که می گوییم درس است مقصود این است که غیر از اعمال ظاهر و مناسک معروف، یک سلسله درس های دیگر هم هست که بعضی را برا ی حج و بعضی از حج باید یاد بگیریم، زیرا اسلام به اعتراف تمام علمای اسلام در همه

 

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 582

دستورهای خود منظورهای عالی و مقدسی را در نظر گرفته است. یک سلسله درس های مقدماتی است که برای حج یعنی برای رسیدن به منظورهای اسلام از حج باید یاد بگیریم و یک سلسله درس ها ست که از حج باید بیاموزیم، حج باید معلم و ما باید متعلم باشیم. آن درس هایی که ما باید برا ی حج بیاموزیم مقدماتی است برای رسیدن به منظورهای عالی است از اجتماع عظیم حج و ما خود آن منظورها را از قرآن و سنت آموخته ایم، فقط باید مراقبت کنیم که این منظورها واقعا تأمین شود. اسلام، ما را یعنی ملل مختلف غیر مرتبط به یکدیگر را که نه یک نژاد دارند و نه یک زبان و نه یک رنگ و نه یک حکومت و نه یک ملیت، در یک سرزمین با آمادگی روحی فوق العاده ای جمع کرده است. اجتماع قطعا بی نظیری است، اجتماعی که از لحاظ کمیت کم نظیر و شاید بی نظیر است و حدود 320000 از خارج و یک میلیون از خود کشور سعودی امسال (1387 قمری) آمده بودند و اما از لحاظ کیفیت قطعاً بی نظیر است زیرا اولًا طبیعی طبیعی است، هیچ زوری پشت سر آن نیست، اجتماعی که براساس مطامع نیست بلکه مطامع را پشت سر گذاشته اند، اجتماعی که در آن انگیزه جنسی یا تفرّج و تفنن وجود ندارد، حداکثر این است که اخیراً از رنج آن کاسته اند، اجتماعی که ولو موقتا تفاخرات و منیّت ها کنار گذاشته شده، همه با یک نوع فکر و یک نوع ذکر و یک نوع لباس و یک نوع عمل و در یک راه قدم بر می دارند. تا این جا اسلام انجام داده، از آن به بعد یعنی استفاده از این اجتماع عظیم خالص با ماست.

خوب علی فرمود: تقویه للدین. بدون شک خود همین اجتماع که فقط افراد یکدیگر را می بینند در تقویت دین مؤثر است ولی کافی نیست.

تقویت اسلام یعنی چه؟ اسلام نیرو بگیرد یعنی چه؟ نیرو گرفتن اسلام به این است که بر ایمان پیروان اسلام افزوده شود و عمل پیروان اسلام با اسلام انطباق پیدا کند و بر عدد پیروان اسلام افزوده شود. تقویت اسلام، دیگر به این است که مسلمانان قوی تر باشند و قوی تر بودن آن ها به این است که پیوند اتحاد آنها محکم تر باشد.

پس برنامه تقویت اسلام در دو قسمت باید اجرا شود. قسمت اول در این است که برنامه ها و نشریه ها و تعلیمات در ایام حج داده شود، از فرصت حج استفاده شود و به نشر حقایق اسلامی پرداخته شود، از راه مواعظ روحیه مردم برای عمل به اسلام آماده شود که مردمی که بر می گردند با آمادگی بهتری

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 583

برگردند. «1» البته این گونه کارها حتما باید با همکاری دولت حجاز صورت گیرد. اصلاحاتی که از لحاظ امور مربوط به حج باید صورت بگیرد جزءاین قسمت است.

قسمت دوم مربوط است به تقویت پیوند مسلمانان و نزدیک کردن روابط آن ها با یکدیگر که: «یا ایهاالذین امنو اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوالله لعلکم تفلحون.»

قرآن آنجا را محل صلح و صفا و امن و بست قرار داده: «و اذا جعلنا البیت مثابه للناس و امنا» این محل را محل حرام (مانند ماه های حرام در جاهلیت) قرار داده که در این جا باید اسلحه را به زمین بگذارند، حس اذیت و آزار را کنار گذارند، صید حرم نکنند، گیاه حرم را نکنند، تا چه رسد به این که خون انسانی را در حرم بریزند. اسلام خواسته به این وسیله محیط صلح و امنیت و صفا به وجود بیاورد.

اتحاد مسلمانان در دو ناحیه است. یکی در نواحی سیاسی است که وظیفه دولت هاست و به ملت ها مربوط نیست، حرف او را هم نمی توان زد زیرا جایی است که جبرئیل را پر بسوزد. منافع خارجی در این است که کنگره سیاسی اسلامی و به قول خود اعراب مؤتمر اسلامی تشکیل می شود. اما از آن جهت که مربوط به ملت هاست، باید دیوارهای سوءتفاهم را خراب کرد. این مهم ترین وظیفه ای است که در این راه یعنی راه تقویت دین به واسطه محکم کردن پیوند اتحاد مسلمانان باید انجام داد

متأسفانه مسلمانان دچار تفرق مذهبی زیاد هستند. بالاتر از خود تفرق مذهبی، سوءتفاهم هایی است که در این زمینه وجود دارد. در این جا دو مطلب است. یک مطلب این که آیا ممکن است اقدامی بشود که یک وحدت مذهبی به وجود بیاید؟ این عملی نیست، لااقل به این زودی ها عملی نیست. ما خودمان که شیعه هستیم هنوز نتوانسته ایم در امر تقلید، وحدت به وجود بیاوریم و کاری بکنیم که مجتهدین شورای فتوایی تشکیل دهند و در هر زمانی مردم یک رساله عملی بیش تر نداشته باشند، آن وقت توقع داریم که حنفی و شافعی و مالکی و حنبلی و وهابی و زیدی همه بیایند شیعه اثنی عشری بشوند؟ ولی مطلب دیگر این است که آیا این اختلافات مذهبی مانع وحدت اسلامی است؟ آیا مانع این است که همه مسلمان ها با یکدیگر احساس برادری بکنند بعد از آن که قرآنشان یکی است، پیغمبرشان یکی است، احادیث پیغمبر را همه قبول دارند و مدارکی در دست است که احادیث اهل بیت را اهل تسنن هم باید قبول کنند. مرحوم آیت الله بروجردی و مرحوم شیخ عبدالمجید سلیم، مفتی اعظم مصر، توافق کرده بودند بر این اساس که

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 584

اهل تشیع احادیث معتبر اهل تسنن را بپذیرند و البته از قدیم می پذیرفته اند، فقط در کتب حدیثشان وارد کنند و آن ها هم به موجب حدیث «انی تارک فیکم الثقلین: کتاب الله و عترتی» احادیث اهل بیت را بپذیرند و همین ها بود که مقدمات فقه مقارن را در مصر به وجود آورد.

آنچه به دروغ موجب سوءتفاهم شده، مانع نزدیک شدن مسلمانان به یکدیگر است نه خود مذاهب.

خوشبختانه ما شیعیان نماز با آن ها را صحیح می دانیم و تبعیت را در نماز و در حج جایز و لازم و کافی می دانیم. اعمال بعضی شیعه ها بسیار مایه تأسف است.

اگر شیعه ای به حج می رود که از نزدیک به جای زیارت پیغمبر خلفا را لعن کند، باید به حج نرود.

یکی از کارهایی که باید کرد ترک مباحثه و مجادله مذهبی است. و خوشبختانه در قرآن این مباحثه ها نهی شده: «فلا رفث و لافسوق و لا جدال فی الحج.» بعضی خوششان می آید که بروند آن جا مباحثه کنند. بیچاره ها نمی دانند که بحث و جدل و کتاب بحثی و جدلی کاری پیش نمی برد. از الغدیر کاری در میان آن ها ساخته نیست، ولی از اصل الشیعه و اصولها و از مختصر النافع ساخته است. از پخش صحیفه سجادیه و خلاف شیخ طوسی، تذکره علامه، تفسیر مجمع البیان و اخیراً تفسیر المیزان در میان آن ها کار ساخته است، همچنین است جامع السعادات در اخلاق، اخلاق ناصری (البته ترجمه عربی آن) کتاب های تاریخی تحقیقی، کتاب هایی که مباحث اجتماعی اسلام در آنها نوشته شد، اگر ترجمه شود و در دسترسی گذاشته شود.

ما این را باید بدانیم که در این عصر از هر عصر دیگر، مسلمانان بیش تر به اتحاد و رفع اختلاف احتیاج دارند. ما شیعیان این افتخار را داریم که علی (ع) بزرگ ترین گذشت ها و فداکاری ها را در زمینه خلافت انجام داد، در نهایت خلوص نیت با رقبای خود همکاری و همگامی کرد، یعنی مصلحت اسلام را بالاترین مصلحت ها دانست.

من خودم اثر اقدامات مثبت را در رفع سوءتفاهم دیدم. شیخ عطیه سالم، استاد دانشگاه اسلامی مدینه، از شیعه فقط دو کتاب خوانده بود: اصل الشیعه و مختصر النافع و در مورد سجده بر مهر اعتراف می کرد که شیعه کار خلافی نمی کند.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 585

به عقیده من از جمله درس هایی که برای حج باید آموخت و از جمله کارهایی که قبلًا برای حج باید انجام داد این است که هر حاجی آقا و حاجیه خانمی که می خواهد به حج برود قبلًا لااقل یک ماه یک کلاس تهیه ببیند، یعنی باید یک کلاسی تهیه حج قبلًا تشکیل بشود تا حاجی از روی بصیرت برود.

از جمله کارهایی که از نظر حج بالخصوص باید آموخت و انجام داد، تروج زبان های اسلامی است. این برای اتحاد مسلمانان فوق العاده ضرورت دارد. ما می گوییم زبان های اسلامی؛ اسلام از یک نظر زبان مخصوص ندارد، یعنی زبانی که مروج آن زبان باشد. از نظر دیگر زبان عربی چون زبان قرآن و عبادات است، لازم است بر هر مسلمانی که با این زبان کم و بیش آشنا باشد. از نظر دیگر، ما هر زبانی که با آن زبان آثار اسلامی مهمی به وجود آمده آن را زبان اسلامی می دانیم، علیهذا زبان فارسی و ترکی و نیز بالخصوص زبان فارسی یک زبان اسلامی است.

مثنوی، سعدی، حافظ، نظامی، کیمیای سعادت، جامی و غیره این ها همه شاهکارهای اسلامی است و مولود اسلام است، بیش تر از آن که به ایران تعلق داشته باشد به اسلام تعلق دارد.

نقش حج در وحدت و تفاهم مسلمانان

گفتیم اند [که ] مطالعه در وضع عمل حج به ما می فهماند که منظور مقدس شارع اسلام از تشریع حج این بوده که مسلمانان به یکدیگر نزدیک تر شوند و وسیله ای به وجود آید که مسلمانان اقطار عالم خواه ناخواه یکدیگر را در یک نقطه ملاقات کنند و پیوندشان محکم تر گردد.

ممکن است بعضی افراد گمان کنند این ها فرضیاتی است که ما از پیش خود می سازیم و می بافیم، شارع اسلام چنین منظورهایی نداشته است. از این رو لازم است نصوص اسلامی را ذکر کنیم تا معلوم شود این ها مطالبی است که خود اسلام در هزار و چهارصد سال پیش گفته است.

1. پیغمبر اکرم (ص) جمله های معروفی دارد که در زمینه وحدت و تساوی مسلمانان و الغاء امتیازات ایراد فرموده است به این مضمون:

 «ایهاالناس ان ربکم واحد و اباکم واحد، کلکم لآدم و آدم من تراب، ان اکرمکم عندالله اتقیکم و لیس لعربی علی عجمی فضل الا بالتقوی.» «1»

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 586

یعنی همانا پروردگار شما یکی است، پدر شما یکی است، همه شما فرزند آدم هستید و آدم از خاک است، گرامی ترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست، عرب را بر عجم فضیلت نیست مگر به وسیله تقوا.

این جمله ها را که صلای وحدت و ندای یگانگی و به هم پیوستگی است، در کجا و در چه زمانی و در چه موقعیتی ایراد فرمود؟

در سرزمین مکه و منا و عرفات، در حین انجام عمل حج، در آخرین حج خود که به حجه الوداع معروف است.

چرا این جا را برای این اعلام انتخاب فرمود؟ برای این که تا دامنه قیامت که مراسم حج به پاست، مردم بیایند و به یاد توصیه های پیغمبر بزرگوارشان بیفتند و متنبه گردند و راه تفرق نپویند، دست یکدیگر را در این جا به عنوان دوستی و برادری بفشارند، موانع را از میان ببرند، قراردادها و پیمان ها و مبادله های معنوی و مادی با هم برقرار کنند.

این که مسلمانان به صورت ظاهر در مکه اجتماع کنند و دل هاشان نسبت به یکدیگر پر از کینه و عداوت باشد، مصداق کلام خدای متعال باشند: «تحسبهم جمیعاً و قلوبهم شتی» «1» (می پنداری آن ها با هم اند و حال آن که دل هاشان پراکنده است) و مصداق کلام علی (ع) بوده باشند: «ایهاالناس المجتمعه ابدانهم المختلفه اهوائهم» «2» (ای مردمی که بدن هاشان در یک جا جمع شده اما خواسته ها و آرزوها و هدف هاشان ا زهم جداست)، این گونه اجتماعی منظور اسلام نیست، حج برای چنین اجتماعی نیست، خداوند به چنین اجتماعی به نظر رحمت نمی نگرد.

2. امام صادق (ع) در حدیث معروفی که در کتب حدیث ضبط شده و مفصل است می فرماید: «فجعل فیه الاجتماع من الشرق و الغرب لیتعارفوا» یعنی خداوند مقرر کرد که از شرق و غرب عالم آنجا جمع شوند برای این که یکدیگر را بشناسند.

یکی از کارهای پسندیده ای که در دنیای امروز معمول است این است که افرادی که در یک محفل و یا کنگره برای اولین بار با هم آشنا می شوند، کارت های خود را مبادله می کنند، اسم و آدرس یکدیگر را یاد می گیرند. این کار وسیله می شود که بعدها با هم نامه مبادله کنند، از کارهای یکدیگر آگاه شوند،

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 587

آثار و تألیفات خود یا آثار و تألیفات مورد علاقه خود را برای یکدیگر بفرستند. بدیهی است که این کارها پیوندها را محکم می کند.

اکنون می بینیم اسلام در چهارده قرن پیش از این، زمینه را به وجود آورده است و توصیه کرده است که از اجتماع حج برای این منظور باید استفاده بشود. امام صادق (ع) فرمود: اسلام چنین اجتماعی را مقرر کرده است تا از شرق و غرب عالم جمع شوند و با یکدیگر در آن جا آشنا و دوست بشوند.

لازم است هر کدام از ما کارت های معرفی از خود چاپ کنیم و به چند زبان- که یکی از آن ها زبان عربی است- آدرس و شغل خود را بنویسیم، در مواقع متعددی که با افرادی از کشور های دیگر برخورد می کنیم کارت خودمان را به آنها بدهیم و از آن ها کارت بگیریم و این را وسیله آشنایی قرار داده بعدها نامه مبادله کنیم، کتاب مبادله کنیم، آن ها را از اوضاع دینی کشور خود آگاه کنیم و از اوضاع دینی و احوال مسلمانان کشور آن ها با خبر شویم، از تحولات و نهضت هایی که له یا علیه اسلام می شود آگاه بشویم، با تحولات و نهضت های سودمند اسلامی هماهنگی کنیم.

3. علی (ع) در کلمات خود ضمن بیان فلسفه پاره ای از مقررات اسلامی، درباره حج می فرماید: «و الحج تقویه للدین» (یا تقربه للدین) «1» یعنی فلسفه حج تقویت دین است (یا فلسفه حج نزدیک کردن پیروان دین است.) به هر حال منظور یکی است. اگر مفهوم کلام این باشد که فلسفه حج تقویت دین است، منظور این است که با اجتماع حج روابط مسلمانان محکم تر می شود و ایمان مسلمانان نیرومندتر می گردد و به این وسیله اسلام نیرومند تر می گردد. اگر مفهوم کلام این باشد که فلسفه حج نزدیک کردن دین است، باز واضح است که منظور نزدیک شدن دل های مسلمانان است و نتیجه تقویت و نیرومندی اسلام است.

4. از سخنان آن حضرت است: «جعله سبحانه و تعالی للاسلام علماً» «2» یعنی خداوند کعبه را پرچم اسلام قرار داده است.

از قدیم معمول بوده است که گروه هایی که با یکدیگر به جنگ می پرداخته اند هر کدام پرچم مخصوص به خود داشته اند و در زیر آن گرد می آمده اند. پرچم رمز بقا و استقلال و مقاومت آنها به شمار می آمده است. برافراشته بودن آن دلیل حیات جمعی آن ها بوده است و افتادن و خوابیدن آن

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 588

علامت شکست آن ها بوده است. دلیر و دلاورترین آن ها نامزد به دست گرفتن پرچم بوده است، گردان و دلاوران دور او را می گرفتند که برافراشته بماند. برعکس، دشمن کوشش می کرد که پرچم را بخواباند. پرچم، مقدس و محترم بود. امروز نیز پرچم رمز استقلال و وحدت و شخصیت مستقل ملت ها و کشورهاست. هر کشوری از خود پرچم و علامتی دارد و آن را مقدس می شمارد و احیاناً به آن سوگند می خورد.

امیرالمؤمنین می فرماید: «کعبه، پرچم اسلام است» یعنی همان طوری که پرچم ها رمز اتحاد و یگانگی جمعیت ها و نشانه همبستگی آن هاست و برپا بودن آن علامت حیات آنهاست، کعبه برای اسلام اینچنین است. در حدیث دیگری وارد شده: «لایزال الدین قائماً ما قامت الکعبه» مادام که کعبه برپاست اسلام به پاست، یعنی مادام که حج زنده و باقی است اسلام زنده و باقی است. کعبه پرچم مقدس اسلام است، رمز وحدت و استقلال مسلمین است.

از این جا می توانیم بفهمیم که منظور اسلام این نبوده که مردم ندانسته و نفهمیده بروند به مکه و فقط یک سلسله مناسک که برای خود آن ها نامفهوم است به جا آورند. منظور اصلی این است که تحت لوای کعبه یعنی همان خانه ای که اولین بار در میان بشر برای پرستش خدای یگانه بنا شد، به صورت یک قوم واحد و ملت واحد و هم عزم و هم رزم گرد آیند. شعار اصلی و اساسی اسلام، «توحید» است. کعبه خانه توحید است. قرآن کریم می فرماید: «ان اول بیت وضع للناس للذی ببکه مبارکاً» یعنی اولین خانه ای که برای مردم نهاده شده همان است که در سرزمین مکه است.

شعار یا روح؟

بعضی از مذاهب ممکن است از نظر شعار بمیرند ولی از نظر روح زنده باشند، کما اینکه برعکس نیز ممکن است مسلکی از نظر شعار زنده ولی از نظر روح به کلی مرده باشد و لهذا ممکن است فرد یا افرادی از لحاظ شعار تابع و پیرو یک مذهب شمرده شوند و از نظر روح پیرو آن مذهب نباشند و به عکس ممکن است بعضی روحاً پیرو مذهبی باشند و حال آنکه شعارهای آن مذهب را نپذیرفته اند.

مثلًا- چنانکه همه می دانیم- از بدو امر بعد از رحلت نبی اکرم، مسلمین به دو فرقه تقسیم شدند: سنی و شیعه، سنی ها در یک شعار و چهارچوب عقیده هستند و شیعه در شعار و چارچوب عقیده ای دیگر.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 589

شیعه می گوید: خلیفه بلافصل پیغمبر، علی است و آن حضرت علی را برای خلافت و جانشینی خویش به امر الهی تعیین کرده است و این مقام حق خاص اوست پس از پیغمبر و اهل سنت می گویند: اسلام در قانونگذاری خود، در موضوع خلافت و امامت پیش بینی خاص نکرده است بلکه امر انتخاب زعیم را به خود مردم واگذار کرده است. حداکثر این است که از میان قریش انتخاب شود.

شیعه بسیاری از صحابه پیغمبر را- که از شخصیت ها و اکابر و معاریف به شمار می روند- مورد انتقاد قرار می دهد و اهل سنت، درست در نقطه مقابل شیعه از این جهت قرار گرفته اند؛ به هر کس که نام «صحابی» دارد با خوش بینی افراطی عجیبی می نگرند، می گویند: صحابه پیغمبر همه عادل و درستکار بوده اند. بنای تشیع بر انتقاد و بررسی و اعتراض و مو را از ماست کشیدن است و بنای تسنن بر حمل به صحت و توجیه و «ان شاءالله گربه بوده است».

در این عصر و زمان که ما هستیم کافی است که هر کس بگوید علی خلیفه بلافصل پیغمبر است، ما او را شیعه بدانیم و چیز دیگری از او توقع نداشته باشیم، او دارای هر روح و هر نوع طرز تفکری که هست باشد!

ولی اگر به صدر اسلام برگردیم به یک روحیه خاصی برمی خوریم که آن روحیه، روحیه تشیع است و تن ها آن روحیه ها بودند که می توانستند وصیت پیغمبر را در مورد علی صددرصد بپذیرند و دچار تردید و تزلزل نشوند. نقطه مقابل آن روحیه و آن طرز تفکر یک روحیه و طرز تفکر دیگری بوده است که وصیت های پیغمبر اکرم را با همه ایمان کامل به آن حضرت، با نوعی توجیه و تفسیر و تأویل نادیده می گرفتند.

در حقیقت این انشعاب اسلامی از اینجا به وجود آمد که یک دسته- که البته اکثریت بودند- فقط ظاهر را می نگریستند و دیدشان آن قدر تیزبین نبود و عمق نداشت که باطن و حقیقت هر واقعه ای را نیز ببینند، ظاهر را می دیدند و در همه جا حمل به صحت می کردند و می گفتند: عده ای از بزرگان صحابه و پیرمردها و سابقه دارها اسلام راهی را رفته اند و نمی توان گفت اشتباه کرده اند. اما دسته دیگر که اقلیت بودند، در همان هنگام می گفتند: شخصیت ها تا آن وقت پیش ما احترام دارند که به حقیقت احترام بگذارند اما آنجا که می بینیم اصول اسلامی به دست همین سابقه دارها پایمال می شود، دیگر احترامی ندارند؛ ما طرفدار اصولیم نه طرفدار شخصیت ها. تشیع با این روح به وجود آمده است.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 590

ما وقتی در تاریخ اسلام به سراغ سلمان فارسی و ابوذر غفاری و مقداد کندی و عمار یاسر و امثال آنان می رویم و می خواهیم ببنیم چه چیز آن ها را وادار کرده که دور علی را بگیرند و اکثریت را رها کنند، می بینیم آن ها مردمی بودند اصولی و اصول شناس، هم دیندار و هم دین شناس. می گفتند: ما نباید درک و فکر خویش را به دست دیگران بسپریم و وقتی آن ها اشتباه کردند ما نیز اشتباه کنیم. در حقیقت روح آنان روحی بود که اصول و حقایق بر آن حکومت می کرد نه اشخاص و شخصیت ها.

مردی از صحابه امیرالمؤمنین در جریان جنگ جمل، سخت در تردید قرار گرفته بود. او دو طرف را می نگریست. از یک طرف علی را می دید و شخصیت های بزرگ اسلامی را که در رکاب علی شمشیر می زدند و از طرفی نیز همسر نبی اکرم، عایشه را می دید که قرآن درباره زوجات آن حضرت می فرماید: «و ازواجه امهاتهم «1»» (همسران او مادران امتند) و در رکاب عایشه، طلحه را می دید از پیشتازان در اسلام، مرد خوش سابقه و تیرانداز ماهر میدان جنگ های اسلامی و مردی که به اسلام خدمت های ارزنده ای کرده است. و باز زبیر را می دید خوش سابقه تر از طلحه، آن که حتی در روز سقیفه از جمله متحصنین در خانه علی بود.

این مرد در حیرتی عجیب افتاده بود که یعنی چه؟ آخر علی و طلحه و زبیر از پیشتازان اسلام و فداکاران سخت ترین دژهای اسلام اند؛ اکنون رو در رو قرار گرفته اند؟ کدام یک به حق نزدیکترند؟ در این گیر و دار چه باید کرد؟ توجه داشته باشید. نباید آن مرد را در این حیرت زیاد ملامت کرد. شاید اگر ما هم در شرایطی که او قرار داشت قرار می گرفتیم، شخصیت و سابقه زبیر و طلحه چشم ما را خیره می کرد.

ما الان که علی و عمار و اویس قرنی و دیگران را با عایشه و زبیر و طلحه روبه رو می بینیم، مردد نمی شویم چون خیال می کنیم دسته دوم مردمی جنایت سیما بودند یعنی آثار جنایت و خیانت از چهره شان هویدا بود و با نگاه به قیافه ها و چهره های آنان حدس زده می شد که اهل آتش آند. اما اگر در آن زمان می زیستیم و سوابق آنان را از نزدیک می دیدیم، شاید از تردید مصون نمی ماندیم.

امروز که دسته اول را برحق و دسته دوم را بر باطل می دانیم، از آن نظر است که در اثر گذشت تاریخ و روشن شدن حقایق، ماهیت علی و عمار را از یک طرف و زبیر و طلحه و عایشه را از طرف دیگر

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 591

شناخته ایم و در آن میان توانسته ایم خوب قضاوت کنیم و یا لااقل اگر اهل تحقیق و مطالعه در تاریخ نیستیم، از اول کودکی به ما این چنین تلقین شده است. اما در آن روز هیچ کدام از این دو عامل وجود نداشت.

به هر حال، این مرد محضر امیرالمؤمنین شرفیاب شد و گفت: «ایمکن ان یجتمع زبیر و طلحه و عایشه علی باطل؟» آیا ممکن است طلحه و زبیر و عایشه بر باطل اجتماع کنند؟ شخصیت هایی مانند آنان از بزرگان صحابه رسول الله چگونه اشتباه می کنند و راه باطل را می پیمایند؟ آیا این ممکن است؟

علی درجواب سخنی دارد که دکتر طه حسین، دانشمند و نویسنده مصری، می گوید سخنی محکم تر و بالاتر از این نمی شود؛ بعد از آنکه وحی خاموش گشت و ندای آسمانی منقطع شد، سخنی به این بزرگی شنیده نشده است «1». فرمود: «انک لملبوس علیک، ان الحق و الباطل لا یعرفان باقدار الرجال، اعرف الحق تعرف اهله و اعرف الباطل تعرف اهله «2»».

سرت کلاه رفته و حقیقت بر تو اشتباه شده. حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمی شود شناخت این صحیح نیست که تو اول شخصیت هایی را مقیاس قرار دهی و بعد حق و باطل را با این مقیاس ها بسنجی؛ فلان چیز حق است چون فلان و فلان با آن موافقند و فلان چیز باطل است چون فلان و فلان با آن مخالف، نه. اشخاص نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند. این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشند.

یعنی باید حق شناس و باطل شناس باشی نه اشخاص و شخصیت شناس، افراد را (خواه شخصیت های بزرگ و خواه شخصیت های کوچک) با حق مقایسه کنی اگر با آن منطبق شدند، شخصیتشان را بپذیری و الا نه. این، حرف نیست که آیا طلحه و زبیر و عایشه ممکن است بر باطل باشند؟

در اینجا علی (ع) معیار حقیقت را خود حقیقت قرار داده است و روح تشیع نیز جز این چیزی نیست و در حقیقت فرقه شیعه مولود یک بینش مخصوص و اهمیت دادن به اصول اسلامی است نه به افراد و اشخاص. قهراً شیعه اولیه مردمی منتقد و بت شکن بار آمدند.

علی بعد از پیغمبر جوانی سی و سه ساله است با یک اقلیتی کمتر از عدد انگشتان، در مقابلش پیرمردی شصت ساله با اکثریتی انبوه و بسیار. منطق اکثریت این بود که راه بزرگان و مشایخ این است و بزرگان

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 592

اشتباه نمی کنند و ما راه آنان را می رویم. منطق آن اقلیت این بود که آنچه اشتباه نمی کند، حقیقت است؛ بزرگان باید خود را بر حقیقت تطبیق دهند.

از اینجا معلوم می شود چقدر فروانند افرادی که شعارشان شعار تشیع است و اما روحشان روح تشیع نیست.

مسیر تشیع همانند روح آن، تشخیص حقیقت و تعقیب آن است و از بزرگترین اثرات آن جذب و دفع است. اما نه هر جذبی و هر دفعی (گفتیم گاهی جذب، جذب باطل و جنایت و جانی است و دفع، دفع حقیقت و فضایل انسانی) بلکه دفع و جذبی از سنخ جاذبه و دافعه علی، زیرا شیعه یعنی کپیه ای از سیرت های علی، شیعه نیز باید مانند علی دو نیرویی باشد «1».

فرق مختلف و دسته ها هر چند در چهارچوب شعارها از یکدیگر دورند، اما گاهی روح یک مذهب در یک فرقه دیگر حلول می کند و آن فرقه در عین اینکه با آن مذهب مخالف است روح و معنای آن را پذیرفته است. طبیعت آدمی دزد است. گاهی اشخاصی پیدا می شوند که مثلًا سنی هستند اما روحاً و معناً شیعی هستند و گاهی به عکس. گاهی شخص طبیعتاً متشرع و ظاهری است و روحاً متصوف و گاهی برعکس. همچنین بعضی انتحالًا و شعاراً ممکن است شیعی باشند اما روحاً و عملًا خارجی. این، هم در مورد افراد صادق است و هم درباره امت ها و ملت ها.

و هنگامی که نحله ها با هم معاشر باشند هر چند شعارها محفوظ است اما عقاید و سلیقه ها به یکدیگر سرایت می کند، همان طوری که مثلًا قمه زنی و بلند کردن طبل و شیپور از ارتدوکس های قفقاز به ایران سرایت کرد و چون روحیه مردم برای پذیرفتن آن ها آمادگی داشت، همچون برق در همه جا دوید.

بنابراین باید به روح فرقه های مختلف پی برد. گاهی فرقه ای مولد حسن ظن و «ضع فعل اخیک علی احسنه» هستند مثل سنی ها که مولود حسن ظن به شخصیت ها هستند و فرقه ای مولود یک نوع بینش مخصوص و اهمیت دادن به اصول اسلامی نه به افراد و اشخاص و قهراً مردمی منتقد خواهند بود مثل شیعه صدر اول، فرقه ای مولود اهمیت دادن به باطل [و] روح و تأویل باطن مثل متصوفه و فرقه ای مولود تعصب و جمود هستند مثل خوارج.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 593

وقتی که روح فرقه ها و حوادث تاریخی اول آن ها را شناختیم بهتر می توانیم قضاوت کنیم که در قرون بعد چه عقایدی از فرقه ای به فرقه دیگر رسیده و در عین حفظ شعارها و چهارچوب نام ها، روح آن ها را پذیرفته اند. از این جهت عقاید و افکار نظیر لغت ها هستند که بدون آنکه تعمدی در کار باشد لغت های قومی در قوم دیگر سرایت می کند. مثل اینکه بعد از فتح ایران به وسیله مسلمین، کلمات عربی وارد لغت فارسی شد و برعکس کلمات فارسی هم چند هزار در لغت عرب وارد شد. همچنین تأثیر ترکی در زبان عربی و فارسی، مثل ترکی زمان متوکل و ترکی سلاجقه و مغولی و همچنین است سایر زبان های دنیا و همچنین است ذوق ها و سلیقه ها «1».

سکوت تلخ

سومین بخش از مسائل مربوط به خلافت که در نهج البلاغه انعکاس یافته است، مسأله سکوت و مدارای آن حضرت و فلسفه آن است.

مقصود از سکوت ترک قیام و دست نزدن به شمشیر است و الا چنانکه قبلا گفته ایم علی از طرح دعوی خود و مطالبه آن و از تظلم در هر فرصت مناسب خودداری نکرد.

علی از این سکوت به تلخی یاد می کند و آن را جانکار و مرارت بار می خواند:

 «و اغظیت علی القذی و شربت علی الشجی و صبرت علی اخذ الکظم و علی امر من طعم العلقم «2»»

خار در چشمم بود و چشم ها را بر هم نهادم، استخوان در گلویم گیر کرده بود و نوشیدم، گلویم فشرده می شد و تلخ تر از حنظل در کامم ریخته بود و صبر کردم.

سکوت علی سکوتی حساب شده و منطقی بود نه صرفاً ناشی از اضطرار و بیچارگی، یعنی او از میان دو کار، بنا به مصلحت یکی را انتخاب کرد که شاق تر و فرساینده تر بود. برای او آسان بود که قیام کند و حداکثر آن بود که به واسطه نداشتن یار و یاور، خودش و فرزندانش شهید شوند. شهادت آرزوی علی بود و اتفاقاً در همین شرایط است که جمله معروف را ضمن دیگر سخنان خود به ابوسفیان فرمود:

 «و الله لابن ابیطالب انس بالموت من الطفل بثدی امه «3»».

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 594

به خدا سوند که پسر ابوطالب مرگ را بیش از طفل پستان مادر را، دوست می دارد.

علی با این بیان به ابوسفیان و دیگران فهماند سکوت من از ترس مرگ نیست، از آن است که قیام و شهادت در این شرایط بر زیان اسلام است نه به نفع آن.

علی خود تصریح می کند که سکوت من حساب شده بود؛ من از دو راه آن را که به مصلحت نزدیکتر بود انتخاب کردم:

 «و طفقت ارتای بین ان اصول بید جذاء او اصبر علی طخیه عمیاء، یهرم فیها الکبیر و یشیب فیها الصغیر و یکدح فیها مؤمن، حتی یلقی ربه، فرأیت ان الصبر علی هاتا احجی، فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی. «1»»

در اندیشه فرو رفتم که میان دو راه کدام را برگزینم؟ آیا با کوته دستی قیام کنم یا بر تاریکی ای کور صبر کنم، تاریکی ای که بزرگسال در آن فرتوت می شود و تازه سال پیر می گردد و مؤمن در تلاشی سخت تا آخرین نفس واقع می شود. دیدم صبر بر همین حالت طاقت فرسا عاقلانه تر است، پس صبر کردم در حالی که خاری در چشم و استخوانی در گلویم بود.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 595

گزین گویه ها

1- اختلاف طبیعی که به معنی تفاوت افراد است اگر توأم با حس استخدام و استثمار و افزون طلبی نمی بود، نظر به این که حس تعاون و اجتماع و همکاری و لو به حکم اجبار و اضطرار در افراد انسان بود، منجر به تنازع و تجاوز و ربودن حقوق یکدیگر که منجر به اختلال اجتماع هم می شود نمی شد، بلکه قوی و ممتاز در مدار خود و ضعیف و عادی در مدار خود حرکت می کرد، بشردچار تنازع و تعارض نمی شد.

2- شرایع و قوانین از افقی مافوق افقی که منجر به تنازع شده است، طلوع می کند برای رفع اختلاف و برای این که مردم قیام به قسط نمایند.

3- دوران های تاریخی زندگی انسان ها به لحاظ رخداد وحدت یا کثرت در بین انسان ها به این ترتیب است: 1- دوره وحدت ابتدایی و طبیعی، 2- اختلاف و تنازع طبیعی، 3- وحدت مبتنی بر قانون و شریعت الهی، 4- اختلاف ثانوی نامطلوب که مبتنی بر هوا و هوس است، 5- وحدت و اختلاف متناوب و 6- وحدت رو به تکامل به وسیله تکامل و تجدید شرایع به دلیل رو به کمال بودن روند زندگی انسان ها. سؤال اساسی که درباره نحوه وجود و زندگی انسان مطرح است به این نحو است که آیا طبیعت و فطرت بشریت به سوی وحدت انسانیت می رود و این کثرت که وجود دارد یک امر غیر طبیعی و لااقل موقت است و به سوی وحدت می رود؟ یا نه، این کثرتها جبری است که باید محفوظ بماند؟ در این میان دو تفکر برجسته عرفانی و مارکسیستی طرفدار وحدت جامعه انسانی می باشند.

4- مارکسیستها مدعی بودند که مالکیت سبب تجزیه می شود. یعنی تعلق اشیاء به انسان، انسان را تجزیه می کند. به هر نسبت که اشیاء به انسان تعلق داشته باشند انسان به همان نسبت تجزیه شده. عرفا برعکس می گویند که تعلق انسان به اشیاء انسان را تجزیه می کند نه تعلق اشیاء به انسان. انسان را باید ساخت به طوری که تعلقاتش و وابستگی اش [به اشیاء در او اثر نداشته باشد.] وابستگی انسان را به اشیاء باید معالجه کرد نه وابستگی اشیاء به انسان. ممکن است که اشیاء به انسان وابستگی داشته باشند ولی انسان به اشیاء وابستگی نداشته باشد.

5- راه ما شدن من ها این است که اول من ها او بشوند، یعنی ایمان به خدا پیدا شود.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 596

6- حقیقتی که مال همه است و مال هیچ کس هم نیست، خدای ماست، آن حقیقت کلی و آن کسی که همه ما را آفریده است، آن کسی که عالم را خلق کرده و بازگشت عالم به سوی فقط خداوندست.

7- سعدی اشتباه کرده که گفته است: بنی آدم اعضای یکدیگرند. بنی آدم تا آن کلمه سواء بیننا و بینکم بر آنها حاکم نباشد، هرگز اعضای یک پیکر نمی توانند باشند و نیستند. دروغ است که بنی آدم اعضای یکدیگرند. آیا آمریکایی ها بنی آدم نیستند یا ویتنامی ها؟ بنی آدم هر گاه یک روح و یک ایمان بر آنها حاکم شد، یعنی وقتی که من های ایشان در یک او و در یک ایمان حل شد و من برایشان باقی نماند، با یکدیگر همدردی دارند. در آن وقت است که:

چو عضوی به درد آورد روزگار             دگر عضوها را نماند قرار

8- ممکن است آدمی ندانسته و به حکم عادت به نماز بخواند و یا روزه بگیرد یا زکات بدهد یا به حج برود و یا تحت تأثیر یک غریزه طبیعی جهاد کند و دلاوریها به خرج دهد، ولی تا گوهر وجودش خالص نشود و افکار و احساساتش تعالی پیدا نکند ممکن نیست که به خاطر حق دوست داشته باشد و مهر بورزد و به خاطر حق تنفر داشته باشد و کراهت بورزد، زیرا دوستی و مهر ورزیدن- آن هم برای خدا و رضای خدا- چیزی نیست که عادت بردار باشد.

9- روح اجتماعی نیز به نوبه خود حقیقتی است از حقایق این جهان. اگر روح اجتماعی وجود داشته باشد و جامعه زنده و جاندار باشد بدون شک همدردی و همکاری در آن جامعه وجود دارد، دیگر در آن جامعه جنس تقلّبی برای یکدیگر تهیه نمی کنند، به یکدیگر کم نمی فروشند، رعایت انصاف و عدالت را می نمایند، در خوشی و ناخوشی دیگران شریک می باشند.

10- تنها هدف واحد داشتن، جامعه را در مسیر واحد به حرکت در نمی آورد بلکه لازم است راه رسیدن به هدف را نیز یک جور تشخیص دهد تا در مسیر واحد حرکت کند.

11- نشانه این که ذوق اجتماعی واحد است این است که افراد در مسائل اجتماعی قضاوت واحد داشته باشند و در برابر حادثه واحد اجتماعی افراد اجتماع عکس العمل واحد نشان بدهند.

12- وظیفه خطابه و منبر این است که اولًا خطبا کوشش کنند هدفهای اسلامی را به جامعه، روشن عرضه کنند و راه رسیدن به آن هدفها را با دقت پیدا کنند و با هماهنگی و همزبانی بر جامعه عرضه بدارند تا بتوانند مولّد ذوق و سلیقه واحد بوده باشند و [جامعه ] بتواند در مسیر واحد حرکت کند و این طور نباشد

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 597

که آنچه یکی رشته می کند دیگری پنبه کند. از این رو خطابه و منبر خودرو و کلاس ندیده و آشنا نشده به هدفهای کلی اسلامی، مفید نیست. همچنین راههای کلی رسیدن به آن هدفها در همان کلاسها باید آموخته شود و علاوه بر اینها لازم است سالی یک بار کنگره سالانه از خطبای کشور برای رسیدگی به مسائل روز تشکیل شود تا به تمام معنی خطبا دارای طرز تفکر واحد بشوند و نیروی بسیار مؤثری در اجتماع به شمار روند.

13- لازمه همکاری این نیست که همکاران در جهت واحد حرکت کنند بلکه باید هدف واحد را صورت دهند ولو آنکه در دو جهت مخالف حرکت کنند.

14- دو دسته از مؤلفین شیعه و سنی، حالت دو تیغه را دارند و آن چیزی که در میان قطع می شود و ریشه اش زده می شود اسلام است. آن یکی «کافی» را از اعتبار می اندازد و این یکی «بخاری» را، آن یکی «امام صادق» را از ارزش می اندازد و این یکی «شافعی» و «ابوحنیفه» را. آن که در این میان بریده می شود و از اعتبار می افتد اسلام و قرآن است. البته آن محوری که این دو تیغه را با این ترتیب به یکدیگر مربوط کرده است در ماورای کشورهای اسلامی باید جستجو شود.

15- یکی از ابتلائات مسلمین این است که گذشته از اینکه از لحاظ پاره ای معتقدات تفرق و تشتت پیداکرده اند و مذهب ها و فرقه ها در میان آن ها پیدا شده است- که در درس تاریخ فرق اسلامی خواهید خواند- دچار سوء تفاهمات زیادی نسبت به یکدیگر می باشند؛ یعنی، گذشته از پاره ای از اختلافات عقیده ای دچار توهمات بیجای بسیاری درباره یکدیگر می باشند.

16- در گذشته و حاضر آتش افروزانی بوده و هستند که کوشش شان بر این بوده و هست که بر بدبینی های مسلمین نسبت به یکدیگر بیفزایند. تهدیدی که از ناحیه سوءتفاهمات بیجا و خوب درک نکردن یکدیگر متوجه مسلمین است بیش از آن است که از ناحیه خود اختلافات مذهبی متوجه آن هاست. مسلمانان از نظر اختلافات مذهبی طوری نیستند که نتوانند وحدت داشته باشند، نتوانند با یکدیگر برادر و مصداق «انماالمؤمنون اخوه» بوده باشند زیرا خدایی که همه پرستش می کنند یکی است، همه می گویند: «لااله الاالله»، همه به رسالت محمد (ص) ایمان دارند و نبوت را به او پایان یافته می دانند و دین او را خاتم ادیان می شناسند، همه قرآن را کتاب مقدس آسمانی خود می دانند و آن را تلاوت می کنند و قانون اساسی همه مسلمین می شناسند، همه به سوی یک قبله نماز می خوانند و یک بانگ به نام اذان

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 598

برمی آورند، همه در یک ماه معین از سال که ماه رمضان است روزه می گیرند، همه روز فطر و اضحی را عید خود می شمارند، همه مراسم حج را مانند هم انجام می دهند و با هم در حرم خدا جمع می شوند، و حتی همه خاندان نبوت را دوست می دارند و به آن ها احترام می گذارند. این ها کافی است که دل های آن ها را به یکدیگر پیوند دهد و احساسات برادری و اخوت اسلامی را در آن ها برانگیزند.

17- وحدت اسلامی متوقف بر این نیست که فرق و مذاهب از بین برود. جهات اختلاف فرق و مذهب آن ها زیاد نیست که مانع اخوت اسلامی بشود و جهات اشتراک آن ها آن قدر زیاد و نیرومند است که می تواند آن ها را به هم بپیوندد.

18- قرآن کریم می خواهد که همواره از طریق دعوت به خیر و صلاح و امر به معروف و نهی از منکر این وحدت محفوظ بماند؛ اگر این استوانه اسلامی یعنی اصل دعوت و ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر بخوابد، وحدت اسلامی و اتحاد مسلمانان نیز از میان می رود.

19- اولین وظیفه داعیان و ارشادکنندگان و آمران به معروف و ناهیان از منکر این است که در طریق وحدت مسلمانان بکوشند، در طریق همان چیزی بکوشند که مورد نزول این آیه کریمه است.

20- چون مخالفان اسلام با هدف های اسلامی مخالفند آرزومند تفرق و پراکندگی آن ها می باشند و از وحدت مسلمانان می ترسند، آن ها هستند که آتش های تفرقه و اختلاف را دامن می زنند و موانع برای وحدت مسلمین ایجاد می کنند.

21- معاویه بن وهب گفت از امام صادق (ع) پرسیدم: ما (یعنی شیعیان) چگونه باید با دیگران (اهل تسنن) معاشرت کنیم، تکلیف ما با آن ها چیست؟ امام فرمود: ببیند ائمه شما چگونه رفتار می کنند، مانند امامان خود رفتار کنید. به خدا قسم امامان شیعه بیماران آن ها را عیادت می کنند، جنازه های آن ها را تشییع می کنند، برای آن ها شهادت می دهند.

22- تحقق یافتن اتحاد مسلمین به هیچ وجه مستلزم این نیست که از بعضی اصول یا فروع مسلم خود دست برداریم.

23- در اثر جماعت، مسلمانان از یکدیگر با خبر شوند و دل هاشان به یکدیگر نزدیک می شود.

24- اسلام بر روی دو اصل و دو فکر بنا شده است: یکی اصل پرستش خدای یگانه است، دیگر اصل اتفاق و اتحاد جامعه اسلامی است.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 599

25- فقط سه چیز است که می تواند مسلمین را به هم مربوط کند و ملاک وحدت آنهاست: قرآن، رسول اکرم وسیرت و تاریخ آن حضرت، کعبه و حج.

26- جامعه آنگاه در مسیر واحد حرکت می کند که هدف واحد داشته باشد و راه وصول به هدف را یک جور تشخیص داده باشد و به علاوه عادت به نظم و انضباط و اطاعت از امر و فرمانده داشته باشد و دیگر عدم سوءظن و وجود حسن تفاهم میان افراد است.

27- اسلام در همه دستورهای خود منظورهای عالی و مقدسی را در نظر گرفته است.

28- نیرو گرفتن اسلام به این است که بر ایمان پیروان اسلام افزوده شود و عمل پیروان اسلام با اسلام انطباق پیدا کند و بر عدد پیروان اسلام افزوده شود. تقویت اسلام، دیگر به این است که مسلمانان قوی تر باشند و قوی تر بودن آن ها به این است که پیوند اتحاد آن ها محکم تر باشد.

29- اتحاد مسلمانان در دو ناحیه است. یکی در نواحی سیاسی است که وظیفه دولت هاست و به ملت ها مربوط نیست، حرف او را هم نمی توان زد زیرا جایی است که جبرئیل را پر بسوزد. منافع خارجی در این است که کنگره سیاسی اسلامی و به قول خود اعراب مؤتمر اسلامی تشکیل می شود. اما از آن جهت که مربوط به ملت هاست، باید دیوارهای سوءتفاهم را خراب کرد. این مهم ترین وظیفه ای است که در این راه یعنی راه تقویت دین به واسطه محکم کردن پیوند اتحاد مسلمانان باید انجام داد.

30- برای ایجاد وحدت اسلامی یکی از کارهایی که باید کرد ترک مباحثه و مجادله مذهبی است. و خوشبختانه در قرآن این مباحثه ها نهی شده: «فلا رفث و لافسوق و لا جدال فی الحج.»

31- رفع اختلاف احتیاج دارند. ما شیعیان این افتخار را داریم که علی (ع) بزرگ ترین گذشت ها و فداکاری ها را در زمینه خلافت انجام داد، در نهایت خلوص نیت با رقبای خود همکاری و همگامی کرد، یعنی مصلحت اسلام را بالاترین مصلحت ها دانست.

32- در این عصر و زمان که ما هستیم کافی است که هر کس بگوید علی خلیفه بلافصل پیغمبر است، ما او را شیعه بدانیم و چیز دیگری از او توقع نداشته باشیم، او دارای هر روح و هر نوع طرز تفکری که هست باشد!

33- در حقیقت انشعاب در امت اسلامی از اینجا به وجود آمد که یک دسته- که البته اکثریت بودند- فقط ظاهر را می نگریستند و دیدشان آن قدر تیزبین نبود و عمق نداشت که باطن و حقیقت هر واقعه ای را

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 600

نیز ببینند، ظاهر را می دیدند و در همه جا حمل به صحت می کردند و می گفتند: عده ای از بزرگان صحابه و پیرمردها و سابقه دارها اسلام راهی را رفته اند و نمی توان گفت اشتباه کرده آند. اما دسته دیگر که اقلیت بودند، در همان هنگام می گفتند: شخصیت ها تا آن وقت پیش ما احترام دارند که به حقیقت احترام بگذارند اما آنجا که می بینیم اصول اسلامی به دست همین سابقه دارها پایمال می شود، دیگر احترامی ندارند؛ ما طرفدار اصولیم نه طرفدار شخصیت ها. تشیع با این روح به وجود آمده است.

34- فرقه شیعه مولود یک بینش مخصوص و اهمیت دادن به اصول اسلامی است نه به افراد و اشخاص. قهراً شیعه اولیه مردمی منتقد و بت شکن بار آمدند.

35- مسیر تشیع همانند روح آن، تشخیص حقیقت و تعقیب آن است و از بزرگترین اثرات آن جذب و دفع است. اما نه هر جذبی و هر دفعی (گفتیم گاهی جذب، جذب باطل و جنایت و جانی است و دفع، دفع حقیقت و فضایل انسانی) بلکه دفع و جذبی از سنخ جاذبه و دافعه علی، زیرا شیعه یعنی کپیه ای از سیرت های علی، شیعه نیز باید مانند علی دو نیرویی باشد.

36- فرق مختلف و دسته ها هر چند در چهارچوب شعارها از یکدیگر دورند، اما گاهی روح یک مذهب در یک فرقه دیگر حلول می کند و آن فرقه در عین اینکه با آن مذهب مخالف است روح و معنای آن را پذیرفته است. طبیعت آدمی دزد است. گاهی اشخاصی پیدا می شوند که مثلًا سنی هستند اما روحاً و معناً شیعی هستند و گاهی به عکس. گاهی شخص طبیعتاً متشرع و ظاهری است و روحاً متصوف و گاهی برعکس. همچنین بعضی انتحالًا و شعاراً ممکن است شیعی باشند اما روحاً و عملًا خارجی. این، هم در مورد افراد صادق است و هم درباره امت ها و ملت ها.

37- مقصود از سکوت علی (ع) ترک قیام و دست نزدن به شمشیر است و الا چنانکه قبلا گفته ایم علی از طرح دعوی خود و مطالبه آن و از تظلم در هر فرصت مناسب خودداری نکرد. علی از این سکوت به تلخی یاد می کند و آن را جانکار و مرارت بار می خواند.

38- سکوت علی سکوتی حساب شده و منطقی بود نه صرفاً ناشی از اضطرار و بیچارگی، یعنی او از میان دو کار، بنا به مصلحت یکی را انتخاب کرد که شاق تر و فرساینده تر بود. برای او آسان بود که قیام کند و حداکثر آن بود که به واسطه نداشتن یار و یاور، خودش و فرزندانش شهید شوند.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 601

منابع اصلی

1- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج 5، انتشارات صدرا، تهران، 1385.

2- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج 8، انتشارات صدرا، تهران، 1382.

3- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج 9، انتشارات صدرا، تهران، 1384.

4- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج 16، انتشارات صدرا، تهران، 1378.

5- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج 17، انتشارات صدرا، تهران، 1384.

6- مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج 4، انتشارات صدرا، تهران، 1385.

7- مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج 10، انتشارات صدرا، تهران، 1385.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 602

منابع تکمیلی

الف- کتاب ها

شش مقاله: الغدیر و وحدت اسلامی، صدرا.

ب- مقالات

1- نظر شهید مطهری پیرامون تقریب مذاهب، رساله ای التقریب، شماره 6، (8/1414 ه-. ق) ص 25.

2- دیدگاه شهید مطهری در مورد مفهوم اتحاد، روزنامه جمهوری اسلامی، شماره 27، ویژه نامه، (17 اردیبهشت 1359)، ص 8.

3- خط مشی فکری و فلسفی شهید مطهری، باید در حوزه های علمیه و دانشگاه ها تعقیب شود و الگو قرار گیرد. حسینعلی منتظری، روزنامه کیهان، (11 اردیبهشت 1362).

4- وحدت اسلامی از نگاه استاد شهید مطهری، روزنامه خرداد، (8 تیر 1378).

5- وحدت اسلامی از نگاه استاد شهید مطهری، روزنامه کیهان، (9 تیر 1379)، ص 6.

6- ارتباط حوزه و دانشگاه، رشد آموزش معارف اسلامی، سال هفتم، شماره 25، (بهار، 1374)، ص 15، 137 مطهری و رسالت امروز حوزه و دانشگاه، روزنامه جمهوری اسلامی، (18 اردیبهشت 1378)، صص 1 و 2.

7- نقش شهید مطهری در احیای اندیشه های دینی در دانشگاه، گفت وگو با حجت الاسلام دکتر نقویان، پگاه اندیشه، «ویژه نامه سالروز شهادت استاد مطهری»، ضمیمه ماهنامه بصائر، (اردیبهشت 1382)، صص 40 و 41.

لینک مقالات مرتبط:

مفهوم وحدت ملی بخش اول

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است