متن زیر بخشی از كتاب مسئله ربا و بانك از شهید مطهری می باشد كه به نظر شهید بهشتی اشاره می شود و مورد بررسی قرار می گیرد. شهید بهشتی نیز در مورد ربا كتاب مستقلی دارند كه برای مطالعه تفصیلی نظر ایشان در مورد این مسئله به آن كتاب مراجعه بفرمایید.
فلسفه حرمت ربا
مسئله دیگر اساساً فلسفه ممنوعیت رباست. اصلًا چرا ربا ممنوع است؟ در این مسئله هم چندان وحدت نظرى میان افراد نبود. آنطور كه من از بیانات آقاى مهندس بازرگان استفاده كردم ایشان در مسئله ممنوعیت ربا بیشتر تكیهشان روى روش ظالمانه بانكهاست؛ یعنى راجع به اینكه اساساً اگر كسى سرمایهاى را در اختیار دیگرى قرار دهد- ولو به صورت قرض- و بخواهد سودى بگیرد، خود این عمل فى حدذاته چه كم و چه زیاد یك عمل ظالمانه است، چیزى در بیانات ایشان احساس نكردم. اگر هم ربا را قبول نمىكنند، به اصطلاح به عنوان یك تعبّد شرعى قبول نمىكنند اما اینكه آیا خود این كار- نه به آن روش ظالمانه بانكها با آن سختگیریها بلكه به روش آسانتر- غیر طبیعى هست یا نه، مورد بحث واقع نشد. اگر كسى پولى را به عنوان قرض با سود بسیار كمى در اختیار دیگرى قرار دهد، آیا این كار فى حدذاته قطع نظر از اینكه شارع منع كرده، یك كار نامشروع و غیرطبیعى و ظالمانه است یا ممنوعیتى ندارد؟.
آقاى دكتر ... در بیانات خود تكیهشان روى كلمه استثمار بود كه اساساً رباخوارى استثمار است. خوب این بیان را اگر قبول كنیم، استثمار كمش یا زیادش ممنوع است. فرق نمىكند، همین قدر كه استثمار و بهره كشى شد جایز نیست. ولى ایشان توضیح زیادى در اطراف این مطلب ندادند كه چرا ربا گرفتن استثمار است.
نظریه اول: سرمایه نمىتواند تولید سود كند
آقاى بهشتى همه بیاناتشان متكى بر این مطلب بود كه اساساً سرمایه از آن جهت كه سرمایه است نمىتواند سود داشته باشد؛ یعنى سود و ارزش فقط و فقط مربوط به كار است و بس، سرمایه به هیچ شكل نمىتواند تولید سود كند. بنابراین ربا هم كه سود سرمایه است غیر طبیعى است. آنوقت ایشان در مقام توجیه آن مواردى بودند كه از نظر اسلام ظاهر امر این است كه سرمایه است كه تولید منفعت مىكند. اول وارد مسئله بیع شدند. خوب در بیع هم سود هست. آقاى مهندس بازرگان بیانشان این طور بود: اسلام با سود مخالف نیست و قرآن مىگوید: احَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبوا. آن طور سود را ببرید، اینطور سود را نبرید. دیگر بیش از این توضیح نمىدهد. اما ایشان (آقاى دكتر بهشتى) مىگفتند: «اساساً سود مال كار است و بس، و حقیقت بیع عبارت است از نوعى كار كه آن كار عبارت است از تصدى توزیع زیرا تولیدكننده همیشه نمىتواند خودش موزّع هم باشد. ناچار ضرورت دارد افراد دیگرى واسطه باشند میان تولید كننده و مصرف كننده، كه اینها موزّع هستند. بیع كه اسلام آن را تجویز كرده، در واقع نوعى فعالیت مفید اقتصادى است كه شارع آن را مجاز دانسته است. ولى ربا كه كار نیست، سود سرمایه است و سرمایه نمىتواند سود داشته باشد.».
همچنین ایشان مىخواستند مسئله اجاره را- گو اینكه بیان وسیعى در این باره نداشتند- روى همان اساس استهلاك سرمایه توجیه بكنند، به این ترتیب كه گفتند:
اینكه صاحب ملك مال الاجاره مىگیرد نه این است كه خانه از آن جهت كه خانه است و سرمایه است سودى دارد، بلكه از آن جهت است كه خود خانه كه سرمایه است یك كار تجسم یافته است. یك وقت كار را انسان یكجا به دیگرى منتقل مىكند. این مىشود بیع. یك وقت هم انسان كار را تدریجاً منتقل مىكند، چون این كار به تدریج مستهلك مىشود و از بین مىرود. وقتى كه انسان كار را تدریجاً به دیگرى منتقل مىكند اسمش مىشود اجاره. وقتى كه من خانهاى را به شما اجاره مىدهم (این خانه عمرش مثلًا پنجاه سال است) در واقع قیمت خانه كه صدهزار تومان است روى این پنجاه سال تقسیم مىگردد، مىشود سالى دوهزارتومان. در واقع وقتى كه من این خانه را براى مدت یك سال به شما اجاره مىدهم، یك پنجاهم آن را به شما فروختهام. و خود اجاره نوعى فروختن است، فروختن محصول كار به دیگرى.».
مضاربه را هم ایشان از همین راه مىخواستند توجیه كنند. و بنابراین از نظر ایشان فلسفه حرمت ربا این است كه سرمایه بهطور كلى سود ندارد.
نظریه دوم: ربا قرض است و قرض نمىتواند سود داشته باشد
ما خودمان روز اول كه در این زمینه صحبت مىكردیم، نظرمان بر این اساس نبود كه سرمایه از آن جهت كه سرمایه است سود ندارد. به عقیده ما این توضیحات هم نمىتواند درست باشد. یعنى نه اجاره بر میزان استهلاك سرمایه است، و نه مضاربه را به این شكل مىشود توجیه كرد. ما مسئله حرمت ربا را بر این اساس بیان كردیم كه ماهیت ربا قرض است و قرض از آن جهت كه قرض است نمىتواند سود داشته باشد، یعنى وام نمىتواند سود داشته باشد. معتقد بودیم كه سرمایه مىتواند سود داشته باشد اما در حالى كه در جریان است، حالا هر نوع جریانى، بازرگانى یا غیر بازرگانى. یعنى وجود عینى سرمایه كه در جریان است مىتواند سود داشته باشد. قاعده طبیعى هم این است كه وجود عینى سرمایه در وقتى كه در جریان است و سود دارد، ملك هر كسى باشد، سود متعلق به اوست.
در مضاربه، سرمایه از ملك صاحب سرمایه خارج نشده. ملك اوست و در جریان است. اگر سود دارد، در سود سهیم است. زیان هم اگر دارد متوجه اوست و به عامل مربوط نیست. اما طبیعت قرض این است كه من تملیك به شما مىكنم به ضمان، یعنى مال خودم را تملیك مىكنم به شما و عهده شما را مدیون خودم قرار مىدهم. از همان ساعتى كه تملیك كردم، وجود عینى آن مال ملك شماست نه ملك من. و به همین دلیل زیانى كه بر این مال وارد مىشود، بر شما كه قرض گیرنده هستید وارد است و اگر به من بگویید پولى كه به من دادى تلف شد و از بین رفت، خواهم گفت به من مربوط نیست؛ مال من نبوده، من الان از عهده تو طلبكار هستم.
به همین دلیل كه ضمانش بر عهده مقرض نیست، سودش هم- اگر سودى داشته باشد- از مقرض نیست، یعنى از ملك قرض دهنده خارج شده و در ملك قرض گیرنده وارد شده. سودى هم اگر داشته باشد متعلق به قرض گیرنده است. پس طبیعت قرض اقتضا مىكند عقیم بودن را و اینكه اگر انسان مىخواهد قرض بدهد، قرض الحسنه باشد؛ یعنى یا باید انسان قرض ندهد و یا اگر قرض مىدهد قرض الحسنه باشد. اینكه من، هم پولى را به حالت قرض در بیاورم و در ذمه طرف قرار بدهم و هم از آن پول كه وجود عینىاش مال من نیست سود بگیرم، اصلًا از نظر طبیعت حقوقى كارى است ظالمانه. این هم یك توجیه دیگر كه ما كردیم.
نظریه سوم: پول چون ارزش قراردادى دارد نمىتواند سود داشته باشد
آقاى مهندس طاهرى توجیه سومى دارند كه البته دیگران هم گفتهاند. ایشان در اینكه ربا نمىتواند سود طبیعى باشد، تكیهشان روى ماهیت پول است نه ماهیت سرمایه. آقاى بهشتى تكیهشان روى ماهیت سرمایه است اعم از اینكه سرمایه پول باشد یا كالا. مىگویند اصلًا سرمایه نمىتواند سود داشته باشد. ما تكیهمان روى ماهیت قرض بود، گفتیم نوع قرض نمىتواند سود داشته باشد. آقاى مهندس طاهرى تكیهشان روى ماهیت پول است كه پول اساساً نمىتواند سود داشته باشد نه كالا، به این معنى كه مىگویند اساساً ارزش پول نه ارزش واقعى است و نه ارزش مبادلهاى، و مقصودشان از ارزش واقعى چیزهایى است كه براى زندگى انسان ضرورى است ولى قابل مالكیت و مبادله نیستند مثل هوا و نور. اینها را مىگویند داراى ارزش واقعى است. و مقصودشان از ارزش مبادلهاى، اشیائى است كه براى انسان مفید است و قابل مالكیت و نقل و انتقال مىباشد و دست انسان در تهیه آن به كار افتاده، مثل همه كالاهاى ساخته شده. ولى پول را مىگویند نه ارزش واقعى دارد و نه ارزش مبادلهاى، یك امر قراردادى است. یك ارزش قراردادى براى آن قائل شدهاند براى تسهیل مبادلات. شاید قدیمترین بیانى كه در همین زمینه به این شكل ابراز شده متعلق به غزالى است كه در تفسیر المیزان هم از او نقل شده است. اساساً بشر احتیاج داشته به مبادله میان كالاى زاید بر احتیاجش كه تولید كرده و كالاى مورد احتیاجش كه در دست دیگران بوده است. مثلًا گندم دارد و پارچه مىخواهد.
ناگزیر باید گندم با پارچه مبادله شود. اما اگر همیشه تولیدكننده گندم و تولیدكننده پارچه بخواهند همدیگر را پیدا كنند كه هریك به كالاى دیگرى احتیاج داشته باشد مواجه با مشكلاتى خواهند شد. براى رفع این مشكلات بعدها كه جامعه اندكى تكامل پیدا كرد، چیزى را پیدا كردند كه واسط و رابط باشد و به آن ارزش دادند براى اینكه مبادلات را آسان كند، و آن پول است. [آقاى مهندس طاهرى] مىگویند پول از آن جهت كه پول است در واقع سرمایه نیست، یك امر قراردادى است و امر قراردادى نمىتواند سود داشته باشد. حالا اگر لازم باشد، عبارت خود ایشان را مىخوانم كه جامعتر باشد.
نظریه صحیح
این بود چند- به اصطلاح- فلسفهاى كه براى ممنوعیت ربا در اینجا ذكر شد و من نتوانستم جز همان فلسفهاى كه به نظر خودم رسیده و طرح كردم، فلسفه دیگرى را قابل قبول بدانم و در اینجا كه در مورد نظریات مختلف قضاوت مىكنم به نفع خودم قضاوت مىكنم.[1]
فلسفه ربا، شهید مطهری ره - [1]