در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: تجلی پیام (استاد مطهری)، ؛


تدکر: این مقاله جهت رعایت حال کاربر به چهار بخش تقسیم گردیده و بخش های دیگر آن تحت عنوان لینک مقالات مرتبط در ذیل هر مقاله درج شده است.

خشک مقدس ها 

گاهی فسقه و فجره و ظلمه درجه اول، کارهایی می کنند که نشان می دهد از زاهد خشکه ها بهترند، خودشان را در مقابل حقیقت صافتر نشان می دهند. می گویند بعد از آنکه حجاج بر عبدالله بن زبیر غالب شد و جنازه اش را به دار کشید، عبدالله بن عمر خشکه مقدس معروف به دیدن حجاج رفت و به او تبریک گفت و به او گفت: چون نمی خواهم شبی را به روز آورم و از بیعت امام و خلیفه خارج باشم (من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه). دستت را بده تا به وسیله تو با خلیفه عبدالملک بیعت کرده باشم. حجاج به جای دست پایش را دراز کرد و گفت: بیعت کن. عبدالله گفت: مرا مسخره می کنی؟

حجاج گفت: ای احمق قریش، تو با علی بن ابیطالب خلیفه زمانت بیعت نکردی و از خدا نترسیدی که بیعت امام زمان بر گردنت نباشد و حالا آمده ای به دست من و وسیله من با خلیفه اموی بیعت کنی؟!

می دانم که تو را واداشته به این کار، جنازه ای است که روبه روی تو به دار آویخته است. برخیز و برو که کلاه تو بر سر حجاج نمی رود. عبدالله خجلت زده بیرون رفت و تا آن دو زنده بودند، هم را ندیدند «2».

به طور کلی افرادی که به دین می گروند و سپس بیرون می روند از افرادی که از اول گرایش پیدا نکرده اند، خشن تر و ضد انسان تر می شوند؛ زیرا دین به حکم نیروی عظیم خود همه عواطف دیگر انسانی

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 234

را تحت الشعاع قرار می دهد و ا گر رفت همه آن ها را که در خود هضم و جذب کرده بود نیز با خود می برد. این است که افرادی که زمانی متدین بوده و سپس بی دین شده اند از بی دین های اولی خشن تر و بی عاطفه تر و خطرناکتر می شوند.

اما خطرناکتر از این طبقه، متدینان منحرف شده و کج سلیقه خشکه مقدس اند. این طبقه علاوه بر اینکه عواطف انسانی شان تحت الشعاع عاطفه دینی قرار گرفته و از تأثیر مستقل افتاده، نیروی دین به حکم اینکه منحرف شده اثر خود را نمی بخشد و از آن طرف چون زایل نشده و به صورت انحرافی کار می کند به همان قدرت که مقتضای نیروی دین است، فعال است. اینها دیگر از هر سبع، خطرناکتر و وحشتناکترند. تاریخ نشان می دهد که بی رحمانه ترین جنگ ها، کشتارها، زجر و شکنجه ها به وسیله خشکه مقدسان صورت گرفته است. بزرگترین نمک نشناسی ها را این ها انجام می دهند زیرا «یحسبون انهم یحسنون صنعاً». جنگ های صلیبی، جنگ های خوارج، حتی فاجعه کربلا ساخته دست این طبقه است «1» «2».

3- فساد و آلوده بودن محیط اجتماعی

مسلماً علت انکار و إعراض بسیاری از افراد تحصیل کرده این است که مفاهیم مذهبی و دینی به طرز صحیحی به آن ها تعلیم نشده است. در واقع آن چیزی که آن ها انکار می کنند مفهوم واقعی خدا و دین نیست، چیز دیگری است.

افرادی مانند من که با پرسش های مردم درباره مسائل مذهبی مواجه هستیم کاملًا این حقیقت را درک می کنیم که بسیاری از افراد تحت تأثیر تلقینات پدران و مادران جاهل یا مبلغان بی سواد، افکار غلطی در زمینه مسائل مذهبی در ذهنشان رسوخ کرده است و همان افکار غلط اثر سوء بخشیده و آن ها را درباره حقیقت دین و مذهب دچار تردید و احیاناً انکار کرده است. از این رو کوشش فراوانی لازم است صورت بگیرد که اصول و مبانی مذهبی به صورت صحیح و واقعی خود به افراد تعلیم و القاء شود.

این بنده شخصاً سالهاست که این مطلب را احساس کرده ام و وظیفه خود دانسته ام که فعالیت های مذهبی خود را تا حدودی که توانایی دارم در راه تعلیم صحیح و معقول مفاهیم دینی و مذهبی متمرکز کنم. تجربه نشان داده است که اینگونه فعالیت ها، بسیار ثمربخش است.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 235

ولی علت إعراض از دین منحصر به این ها نیست، علت های دیگر هم در کار است. یکی از چیزهایی که موجب إعراض و تنفر مردم از خدا و دین و همه معنویات می شود، آلوده بودن محیط و غرق شدن افراد در شهوت پرستی و هواپرستی است. محیط آلوده همواره موجبات تحریک شهوات و تن پروری و حیوان صفتی را فراهم می کند بدیهی است که غرق شدن در شهوات پست حیوانی با هر گونه احساس تعالی، اعم از تعالی مذهبی یا اخلاقی یا علمی یا هنری، منافات دارد. همه آن ها را می میراند. آدم شهوت پرست نه تنها نمی تواند احساسات عالی مذهبی را در خود بپروراند، احساس عزّت و شرافت و سیادت را نیز از دست می دهد، احساس شهامت و شجاعت و فداکاری را نیز فراموش می کند. آنکه اسیر شهوات است، جاذبه های معنوی، اعم از دینی و اخلاقی و علمی و هنری، کمتر در او تأثیر دارد. لهذا اقوام و ملت های که تصمیم می گیرند روح مذهب و اخلاق و شهامت و شجاعت و مردانگی را در ملتی دیگر بکشند، وسائل عیاشی و شهوترانی و سرگرمی های نفسانی آن ها را فراهم و تکمیل می کنند.

در تاریخ اندلس اسلامی یعنی اسپانیای فعلی می خوانیم که نقشه ای که مسیحیان برای تصرف اندلس و بیرون کشیدن آن از دست مسلمین کشیدند این بود که به صورت دوستی و خدمت، وسائل عیاشی برای آن ها فراهم کردند: باغها و بوستان ها وقف ساختن شراب و نوشانیدن مسلمین شد. دختران زیبا و طناز در خیابان ها به دلبربایی و عاشق سازی پرداختند. سرگرمی های شهوانی از هر جهت فراهم شد و روح ایمان و جوانمردی مُرد. پس از این جریان بود که توانستند مسلمانان را بی درنگ از دم تیغ بگذرانند.

استعمار غرب نیز این برنامه را در قرون اخیر به صورت دقیقی در کشورهای اسلامی اجرا کرد. به هر حال غرق شدن در شهوات حیوانی عامل دیگری است برای اینکه تعالی دینی در وجود بشر ضعیف و احیاناً منفور گردد «1».

مسلمانان صدر اسلام به خاطر همین آزادی از اسارت طبیعت بر روم و ایران غلبه کردند. آن غلبه قومی آزاد از طبیعت و مجهز به ایمان و ایدئولوژی نیرومند بود بر اقوامی خیلی قویتر ولی اسیر طبیعت و مادیات و فاقد ایمان و ایدئولوژی. همان ها پس از اینکه بیماری محکومیت طبیعت و اعتیاد به عیّاشی و خوشگذرانی پیدا کردند، ضعیف و زبون گشتند.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 236

نقشه استعمار برای زبون و ضعیف نگه داشتن ملت های زیر زنجیر این است که تا می تواند آن ها را اسیر طبیعت و عادت و شکم و دامن قرار دهد و عجیب این است که این اسارت ها را به نام آزادی تبلیغ می کند.

درست مانند کسی که زنجیری به دست گرفته و دیگری را به نام آزادی به زنجیر می کشد. امان از نفاق عصر جدید. اگر می بینید با روزه گرفتن این ملت ها مبارزه می شود، تا حد امکان کوشش می شود جوان ها روزه نگیرند برای این است که روزه گرفتن خود پاره کردن یک بند و زنجیر از زنجیرهای طبیعت است و آزادی از طبیعت به دنبال خود، آزادی از اسارت اجتماعی استعماری را می آورد. آن ها باید در اسارت شکم و دامن و حیوانیت خود بمانند. این ها باید سرگرم مینی ژوپ باشند تا خاطر مبارک سرمایه داران آن طرف اقیانوس ها آسوده بماند. هیچ مخدری به اندازه برخی از مجلات ما اثر تخدیری ندارد.

جمله ای بسیار عالی دارد علی (ع) در خطبه 239 (آخرین خطبه):

 «و الله مستأدیکم شکره فشدوا عقد المآزر، و اطووا فضول الخواصر، لا تجتمع عزیمه و ولیمه، ما انقض النوم لعزائم الیوم. امحی الظلم لتذاکیر الهمم. و صلی الله علی سیدنا محمد النبی الامی و علی اله مصابیح الدجی و العروه الوثقی و سلم تسلیماً کثیراً».

جمله اول مولی تحریک حس انسانی. توجه دادن به نعمت های الهی و وظیفه و رسالتی است که بشر خود به خود گردن گیرش می شود.

جمله دوم اشاره است به اینکه: «ان الارض یرثها عبادی الصالحون».

جمله سوم محدود بودن فرصت را ذکر می کند و اینکه میدان، میدان مسابقه است و فرصت اندک.

جمله چهارم می گوید مهلت برای مسابقه است و زندگی تا حدی تنازع است.

جمله پنجم می گوید تصمیم بگیرید، کمرها را محکم ببندید مصمم و جدی و با اراده باشید.

جمله ششم بنا به تفسیر ابن ابی الحدید می گوید: کم بخورید، قسمتی از شکم را همیشه خالی نگه دارید.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 237

جمله هفتم توضیح و تعلیل جمله ششم است که تصمیم و لذت پرستی با هم جمع نمی شوند، خوشگذرانی و شکم پرستی و بنده شکم بودن با مرد جدّی بودن، زندگی و هدف های زندگی را جدّی گرفتن درست درنمی آید. به قول سعدی:

         شکم بند دست است و زنجیر پای             شکم بنده کمتر پرستد خدای

 

غربی ها این نکته را که شکم بند دست است و زنجیر پای، خوب تشخیص داده اند و عجب این است که این زنجیرها را با نام آزادی از اسارت به ما تحمیل می کنند، رسوایی لختی را برای اسارت روح ما به وجود می آورند و نامش را آزادی می گذارند «1».

4- ضعف منطق دینی

در بعضی مسائل همه مردم به خود حق می دهند که اظهار نظر کنند. در قدیم درباره مسائل بهداشتی، مطلب این چنین بود. اگر کسی می گفت من فلان ناراحتی دارم، هر کس که می شنید اظهار نظر می کرد که بلی، علتش این است و اثرش این است و چاره اش و علاجش هم این است و دیگری که می شنید به نحوی دیگر اظهار نظر می کرد. حق اظهار نظر را همه برای خود محفوظ می دانستند و اگر احیاناً نفوذ و قدرتی می داشتند و لااقل بیمار نوع رودرواسی از آن ها می داشت، او را مجبور می کردند که این دستور را که نتیجه اش قطعی است به کار ببندد. کمتر فکر می کردند که اظهار نظر در مسائل بهداشتی نیازمند به تخصص است باید پزشک بود، داروشناس بود، باید سالها نزد استاد درس خواند، باید مدت ها تجربه علمی آموخت، اما گویی همه خود را پزشک می دانستند الان هم در میدان یک طبقه وضع همین است.

در مسائل دینی نیز عیناً همین طور بود و هنوز هم همین طور هست و ادامه دارد همه کس به خود حق می دهد که اظهار نظر کند.

مسائل دینی خصوصاً قسمت های خداشناسی و توحیدی از جمله پیچیده ترین مسائل علمی است که همه کس شایستگی اظهار نظر ندارد. البته اساس خداشناسی آن اندازه که عموم مردم مکلف اند بدانند و ایمان داشته باشند، ساده و فطری است، اما یک قدم که آن طرف تر برویم، بحث صفات و اسماء و افعال و قضا و قدر الهی به میان می آید و فوق العاده پیچیده می گردد.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 238

ضعف منطق هایی که غالباً دیده می شود که افراد ناوارد در مسائل مربوط به حکمت الهی و عدل الهی، قضا و قدر الهی، اراده و مشیت الهی، قدرت کامله الهی، جبر و اختیار، حدوث و قدم عالم، قبر و برزخ و معاد و بهشت و جهنم و صراط و میزان و غیره از خود نشان می دهند و غالباً مستمعان آن ها می پندارند که آنچه این جاهلان و بی خبران می گویند متن تعلیمات دین است و این ها به اعماق تعلیمات رسیده اند، یکی از موجبات بزرگ لا مذهبی و گرایش های مادی است.

چقدر مصیبت است برای اهل معرفت که افرادی که نه با مکتب الهیون آشنا هستند و نه با مکتب مادیون، از هرج و مرج و بی نظمی که در سیستم تبلیغات دینی خصوصاً در جامع تشیع وجود دارد استفاده کرده، در ردّ مادیون کتاب می نویسند، لاطائلاتی به هم می بافند که اسباب تمسخر و استهزاست. بدیهی است که چنین تبلیغاتی به سود مادیگری است. از کتبی که در زمان خود ما در این زمینه نوشته شده است فراوان می توان مثال آورد «1».

عصر ما از نظر دینی و مذهبی- خصوصا برای طبقه جوان- عصر اضطراب و دودلی و بحران است. مقتضیات عصر و زمان، یک سلسله تردیدها و سؤال ها به وجود آورده و سؤالات کهنه و فراموش شده را نیز از نو مطرح ساخته است.

آیا باید از این شک و تردیدها و پرس و جوها- که گاهی به حد افراط می رسد متأسف و ناراحت بود؟

به عقیده من هیچ گونه ناراحتی ندارد. شک، مقدمه یقین، پرسش، مقدمه وصول و اضطراب، مقدمه آرامش است. شک، معبر خوب و لازمی است هر چند منزل و توقفگاه نامناسبی است. اسلام که این همه دعوت به تفکر و ایقان می کند، به طور ضمنی می فهماند که حالت اولیه بشر، جهل و شک و تردید است و با تفکر و اندیشه صحیح باید به سرمنزل ایقان و اطمینان برسد «2».

شک، ناآرامی است اما هر آرامشی بر این ناآرامی ترجیح ندارد. حیوان شک نمی کند ولی آیا به مرحله ایمان و ایقان رسیده است؟ آن نوع آرامش آرامش پایین شک است، برخلاف آرامش اهل ایقان که بالای شک است. بگذاریم از افراد معدود مؤید من عندالله، دیگر اهل ایقان، از منزل شک و تردید گذاشته اند تا به مقصد ایمان و ایقان رسیده اند. پس صرف اینکه عصر ما عصر شک است نباید دلیل بر

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 239

انحطاط و انحراف زمانی ما تلقی شود. مسلماً این نوع از شک، از آرامش های ساده لوحانه ای که بسیار دیده می شود، پایین تر نیست.

آنچه می تواند مایه تأسف باشد این است که شک یک فرد، او را به سوی تحقیق نراند و یا شکوک اجتماعی، افرادی را برنیانگیزد که پاسخگوی نیازهای اجتماع در این زمینه بوده باشند «1».

دین مقدس اسلام یک دین ناشناخته است. حقایق این دین تدریجاً در نظر مردم، واژگونه شده است، و علت اساسی گریز گروهی از مردم، تعلیمات غلطی است که به این نام داده می شود. این دین مقدس در حال حاضر بیش از هر چیز دیگر از ناحیه برخی از کسانی که مدعی حمایت از آن هستند ضربه و صدمه می بیند.

هجوم استعمار غربی با عوامل مرئی و نامرئیش از یک طرف، و قصور یا تقصیر بسیاری از مدعیان حمایت از اسلام در این عصر از طرف دیگر، سبب شده که اندیشه های اسلامی در زمینه های مختلف، از اصول گرفته تا فروع، مورد هجوم و حمله قرار گیرد.

انتشارات مذهبی ما از نظر نظم، وضع نامطلوبی دارد. بگذریم از آثار و نوشته هائی که اساساً مضر و مایه بی آبروئی است، آثار و نوشته های مفید و سودمند ما نیز با برآورد قبلی نیست، یعنی بر اساس محاسبه احتیاجات و درجه بندی ضرورت ها صورت نگرفته است، هر کسی به سلیقه خودآنچه را مفید می داند می نویسد و منتشر می کند و بسی مسائل ضروری و لازم که یک کتاب هم درباره آن ها نوشته نشده است و بسی موضوعات که بیش از حد لازم کتاب هائی درباره آن ها نوشته شده است و هی پشت سر هم نوشته می شود.

از این نظر، مانند کشوری هستیم که اقتصادش پایه اجتماعی ندارد، هر کسی به سلیقه خود هر چه می خواهد تولید می کند و یا از خارج وارد می نماید، بدون آنکه یک نیروی حسابگر، آن ها را رهبری کند و میزان تولید کالا یا وارد کردن کالا را بر طبق احتیاجات ضروری کشور، تحت کنترل درآورد. به عبارت دیگر همه چیز به دست تصادف سپرده شده است. بدیهی است که در چنین وضعی برخی کالاها بیش از حد لزوم و تقاضا عرضه می شود و بی مصرف می ماند و برخی کالاها به هیچ وجه در بازار یافت نمی شود. اینکه راه علاج چیست؟ ساده است. هسته اولی این کار اصلاحی را همکاری و همفکری

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 240

گروهی از اهل تألیف و تصنیف و مطالعه می تواند به وجود آورد. ولی متأسفانه غالباً ما آنچنان شیفته و عاشق سلیقه خود هستیم که هر کدام فکر می کنیم تنها راه صحیح همان است که خود ما یافته ایم. من گاهی به برخی از اهل تألیف، این پیشنهاد را عرضه کرده ام، اما آن ها به جای استقبال، رنجیده و این را نوعی تخطئه سلیقه خود تلقی کرده اند «1».

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 241

فصل چهارم: روش های مقابله با تهاجم فرهنگی غرب

امثال من معتقدیم که آیین های دیگر و سیستم های فکری دیگر همه ناقص و نارساست و یگانه سیستم فکری و ایدئولوژی کامل اسلام است. در عین حال این را هم می دانیم که طرز تفکر مسلمین درباره اسلام آسیب دیده، بلکه وارونه شده، بلکه مسخ شده است.

دیگران را به اسلام مجرد نمی شود دعوت کرد، جامعه امروز مسلمین بزرگترین مایه تبلیغ علیه اسلام است، باید طرز تفکر آسیب دیده و مسخ شده این مردم را درباره اسلام اصلاح کرد «1».

1- احیاء فکر دینی اسلامی

آیا فکر اسلامی احتیاج دارد به احیاء و تجدید؟ جواب این است که تعلیمات قرآن زنده است و نمی میرد و قابل نسخ شدن نیست، معنای «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون»، همین است. همان حیات و زندگی دائم و خالد تعلیمات قرآن که خداوند قرار داده وسیله حفظ این دین است برخلاف نظریات علمی مثل نظریه بطلمیوسی در هیئت و نظریه انباذقلس در عناصر چهارگانه که برای همیشه مردند، مقصود از احیاء، احیاء خود دین نیست بلکه احیاء فکر دینی است یعنی احیاء طرز تفکر ما درباره دین و به عبارت دیگر شستشوی مغزها و ذهن های ما که دین به منزله آبی صاف است که در حوضی کثیف پر از لجن ریخته شده باشد که آن کثافت ها و لجن ها آب را در آن حوض کثیف می کند و بلکه بر کثافت آن می افزاید و حتی آنچه درباره مهدی موعود سلام الله علیه و عجل الله تعالی فرجه آمده که دین را تجدید می کند این است که طرز تفکر مردم را درباره دین عوض می کند و اضافات و زیادات و نقصانات را از بین می برد و اصل دین را ظاهر می سازد.

خود این فکر که دین احتیاج به احیاء و تجدید دارد در مآثر اسلامی زیاد است. در آثار اهل بیت هست که می فرمایند: «احیوا امرنا ...» در کلمات امیرالمومنین سلام الله علیه است «2».

بنابراین معنی احیاء تفکر اسلامی این است که اندیشه های اسلامی اگر به صورت صحیحی تعلیم داده شوند افکار زنده و تحرک بخش و نمودهنده و بصیرت ده و نیروبخش می باشند، منبع نیرو و بصیرت است،

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 242

ولی همین اندیشه ها اگر تحریف بپذیرند، تجزیه شوند، قشرها از لب ها جدا شود، و یا وارونه شود مانند نهالی که ریشه ای را در هوا و سرش را به زمین بکنند و به عبارت دیگر اگر مسخ شوند خاصیت حیاتی و زندگی خود را از دست می دهند، بلکه نتیجه معکوس می دهند.

فکر اسلامی تا شش قرن حیات بخش بود، به ملت ها جان و نیرو داد، تحرک و جنبش بخشید، بینایی و توانایی داد. از هنگامی از توان و حیات و بینش افتاد و ملت اسلام سر در گریبان خود فرود برد که عواملی پدید آمد و تفکر مسلمین را در این زمینه عوض کرد «1».

2- استقلال فکری

هیچ ملتی بدون استقلال فکری به استقلال اجتماعی، سیاسی، اقتصادی نمی رسد. محال است که ما از نظر فکر و فلسفه زندگی واردکننده و پیرو و کپیه باشیم و بتوانیم از نظر اجتماعی مستقل باشیم.

البته مسأله نیاز علمی و صنعتی غیر از نیاز فکری است. هیچ مانعی ندارد که ملتی از نظر علمی و صنعتی نیازمند باشد ولی از نظر فلسفه زندگی و اصول زندگی مستقل و بی نیاز باشد. نیاز فکری است که موجب محو شخصیت می شود نه نیاز علمی چینی ها و ژاپنی ها و تشنگی و با دیوانگی تمام مصرف کننده غرب بشود نه با اصرار و خدعه فرهنگی. کسی که فاقد شخصیت شد خود به خود می خواهد خودش را منسوب به کسی کند که دارای شخصیت است. ایضاً می گوید: استعمار برای اینکه کالای خود را به مصرف برساند مصرف کننده خلق می کند، یعنی ذوق و سلیقه مصرف کننده را به جنس مصرفی تطبیق می دهد، در او ذائقه تقلیدی و میمون صفت به نام مد به وجود می آورد و چون ذائقه و سلیقه بستگی دارد با تاریخ، قومیت، مذهب، فرهنگ، همه این ها را عوض می کند تا آنجا که ایرانی اروپایی را معیار ذوق و انتخاب خود قرار می دهد. یک فکر تحریف شده، یک کتاب تحریف شده، یک شخصیت تحریف شده و مسخ شده زیانش از نقص خودش خیلی بیشتر است «2».

3- اجرای اصل امر به معروف و نهی از منکر

برنامه عملی برای مبارزه با منکرات لازم است مثلًا برای مبارزه با تریاک کشیدن تنها قناعت به گفتن و ذکر مفاسد و معایب غلط است، عملًا باید بیمارستان و دوا هم تهیه کرد. ترک شراب و قمار هم

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 243

همین طور. ترک غیبت هم همین طور. داستان یکی از شهرهای آمریکا که زنان به قمار شبانه عادت کرده بودند و در سخنرانی امر به معروف انجن ماهانه نقل کرده ایم. پس علاوه بر آگاهی از وجود دردها، علت دردها، آگاهی به راه علاج آن ها و تدبیر عملی برای علاج لازم است. اخیراً عده ای به فکر افتاده اند وسیله فیلم های مفید و آموزنده را فراهم کنند. به عقیده من کار صحیحی است.

همانطور که اقتصاد و سیاست، قوانینی دارد و فرمولهایی دارد و به اصطلاح مکانیسمی دارد که باید پیروی کرد، مبارزه با فساد نیز چنین است. گفتن و تذکر در سطح محدودی مؤثر و مفید است، تدابیر عملی لازم است.

غیر تعبدی بودن امر به معروف به خاطر این است که هر دردی دوایی دارد و باید با نقشه عمل شود و به هر حال در اینجا نباید چشم بسته بود: توجه به عمل و عکس العمل (اثر)، [لازم است.]

امر به معروف سه مرحله دارد: مرحله قلب؛ یعنی، مرحله فکر و نیت، مرحله زبان؛ یعنی، مرحله نطق و بیان و تبلیغ، و مرحله دست؛ یعنی، مرحله عمل. بعضی این سه مرحله را چنین تفسیر می کنند: مرحله جوش و خروش و لعن و نفرین و عصبیت جاهلانه، مرحله پند و اندرزهای خشک، مرحله اعمال زور و خشونت، در مرحله قلب و ضمیر، ما باید علاقه مند و مخلص و هم با فکر و نقشه باشیم. در مرحله زبان باید منطق روشنگر داشته باشیم نه اوامر تحکم آمیز که خطر فراوان دارد و مشمئز کننده است و حداقل آن است که بی اثر است. در عبادت می توان مردم را با نیروی عشق وادار کرد ولی در مسائل اجتماعی باید برنامه و ایدئولوژی مشخص در کار باشد. جای تعبد نیست. در مرحله عمل باید اخلاق داشته باشیم؛ پیش قدم باشیم؛ مهربان باشیم؛ از خود گذشته باشیم؛ تعاون و همکاری داشته باشیم و احیاناً اعمال زور و قدرت کنیم و مقدمتاً باید تحصیل قدرت کنیم، جنجال و رجاله بازی و هوچی گری و زورگویی، عمل نیست «1».

سراسر قرآن، حماسه پیکار و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر است. با این حال، چگونه است که سنگر انقلاب و پرخاشگری از الهیون گرفته شده و ماتریالیست ها این سنگر را تصاحب کرده اند؟ آنچه مایه تعجب است این است که حتی پیروان قرآن نیز این سنگر را از دست داده اند. از کلیسا تعجبی نیست.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 244

کلیسا قرن ها قرآن و اسلام و پیامبر گرامی اسلام را مورد طعن و شماتت قرار داد که چرا پا از گلیم رهبانیت و صومعه نشینی درازتر کرده است؟ چرا با ستمگران زمان به نبرد برخاسته است؟ چرا علیه قدرت های دنیوی به پا خاسته است؟ چرا کار قیصر را به قیصر و کار خدا را به خدا وانگذاشته است؟

اما الحق از مدعیان پیروی قرآن جای تعجب است. به عقیده ما خالی کردن این سنگر از طرف خداپرستان و همچنین اشغال این سنگر به وسیله پیروان مکتب مادی، هر کدام علت جداگانه دارد. این سنگر از طرف خداپرستان آنگاه خالی شد که در مدعیان پیشوایی دینی، روح عافیت طلبی پدید آمد. به عبارت صحیح تر این پدیده از آن وقت رخ داد که مردمی عافیت طلب و اهل زندگی روزمره و به تعبیر خود دین، مردمی اهل دنیا، به جای پیامبران و پیشوایان دینی نشستند و مردم به غلط، این ها را که روحیه ای بر ضد روحیه پیامبران و امامان و تربیت شدگان واقعی آن ها داشتند و اگر تشابهی در کار بود اندکی در قیافه و لباس بود، نماینده و مظهر و جانشین آن ها دانستند.

بدیهی است که این ها مفاهیم دینی را آنچنان توجیه کرده و می کنند که تکلیفی برای خودشان ایجاد و ایجاب نکند و با عافیت طلبی کوچک ترین تضاد و تصادمی نداشته باشد. دانسته و یا ندانسته مفاهیمی از دین را تغییر دادند و علیه خود دین به کار بردند «1».

علل انحطاط مسلمین

اینجانب درست به یاد ندارد که از چه وقت با مسأله علل انحطاط مسلمین آشنا شده است و از چه زمانی شخصاً به بحث و تحقیق در این مسأله علاقه مند گردیده و درباره آن فکر می کرده است. ولی می تواند به طور یقین ادعا کند که متجاوز از بیست سال است که این مسأله نظر او را جلب کرده و کم و بیش در اطراف آن فکر می کرده و یا نوشته های دیگران را در این زمینه می خوانده است.

از آن زمان تاکنون هر وقت به گفته یا نوشته ای در این موضوع برمی خوردم، با علاقه می خواندم و یا گوش می کردم و خیلی مایل بودم رأی و نظر گوینده یا نویسنده را دریابم، آنکه در چند سال پیش ضمن بحثی نیمه درس و نیمه سخنرانی که در اطراف یکی از احادیث نبوی، ایراد می کردم، دامنه سخن به این مطلب کشید. اگر چه آنچه در این زمینه تا آن وقت خوانده یا شنیده بودم احیاناً مفید بود، اما مرا اقناع نکرده

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 245

بود و چون در خود و مستمعین علاقه شدیدی به فهمیدن این مطلب احساس می کردم، تصمیم گرفتم تا آنجا که ممکن است، غور و دقت کنم و این مسأله را بررسی نمایم، زیرا یافتن راه اصلاح اوضاع حاضر جهان اسلامی بستگی زیادی دارد به پیدا کردن علل و موجبات انحطاط آن ها که در گذشته وجود داشته است و یا اکنون نیز موجود است. برای این کار لازم شد که اولًا نظر دیگران را، اعم از مسلمان و غیر مسلمان، تا آنجا که دسترسی دارم، بررسی کنم، ثانیاً موضوعاتی که از این نظر قابل طرح و گفتگو است، هر چند تاکنون از این نظر طرح نشده است، بدون اغماض و پرده پوشی طرح کنم.

اینجا بود که به گستردگی و دامنه وسیع این مبحث پی بردم، فهمیدم که اگر بنا شود تحقیقی کافی و عالمانه در این مطلب بشود، باید موضوعات فراوانی مورد بحث و تحقیق قرار گیرد، بررسی همه آن ها از عهده یک فرد خارج است و یا لااقل سال ها وقت لازم دارد. معهذا در نظر گرفتم مقدمتاً مطالب مربوطه را کلاسه و خلاصه کنم و بعضی از موضوعات را به طور نمونه و آزمایش مورد بحث و گفتگو قرار دهم و سررشته را به دست دیگران بدهم، شاید به این ترتیب نوعی همفکری و همکاری در یک بحث مهم اجتماعی اسلامی صورت بگیرد و یک سلسله بحث های منظم و مفید انجام یابد.

این مطلب جای تردید نیست که مسلمین دوران عظمت و افتخار اعجاب آوری را پشت سر گذاشته اند، نه از آن جهت که در برهه ای از زمان حکمران بوده اند و به قول مرحوم ادیب الممالک فراهانی از پادشاهان، باج و از دریا، امواج گرفته اند، زیرا جهان حکمرانان و فاتحان بسیاری به خود دیده است که چند صباحی به زور خود را بر دیگران تحمیل کرده اند و طولی نکشیده که مانند کف روی آب محو و نابود شده اند، بلکه از آن جهت که نهضت و تحولی در پهنه گیتی به وجود آوردند و تمدنی عظیم و باشکوه بنا کردند که چندین قرن ادامه یافت و مشعلدار بشر بود؛ اکنون نیز یکی از حلقات درخشان تمدن بشر به شمار می رود و تاریخ تمدن به داشتن آن به خود می بالد. مسلمین چندین قرن در علوم و صنایع و فلسفه و هنر و اخلاق و نظامات عالی اجتماعی بر همه جهانیان تفوّق داشتند و دیگران از خرمن فیض آن ها توشه می گرفتند. تمدن عظیم و حیرت انگیز جدید اروپایی که چشم ها را خیره و عقل ها را حیران کرده است و امروز بر سراسر جهان سیطره دارد، به اقرار و اعتراف محققین بی غرض غربی، بیش از هر چیز دیگر از تمدن باشکوه اسلامی مایه گرفته است.

گوستاولوبون می گوید:

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 246

 «بعضی ها [از اروپاییان ] عار دارند که اقرار کنند که یک قوم کافر و ملحدی [یعنی مسلمانان ] سبب شده اروپای مسیحی از حال توحّش و جهالت خارج گردد و لذا آن را مکتوم نگاه می دارند، ولی این نظریه به درجه ای بی اساس و تأسف آور است که به آسانی می توان آن را ردّ نمود ... نفوذ اخلاقی همین اعراب زاییده اسلام، آن اقوام وحشی اروپا را که سلطنت روم را زیر و زبر نمودند، داخل در طریق آدمیت نمود و نیز نفوذ عقلانی آنان دروازه علوم و فنون و فلسفه را که از آن به کلی بی خبر بودند به روی آن ها باز کرد و تا ششصد سال استاد ما اروپاییان بودند.»

ویل دورانت در تاریخ تمدن می گوید:

 «پیدایش و اضمحلال تمدن اسلامی از حوادث بزرگ تاریخ است. اسلام طی پنج قرن از سال 81 هجری تا 597 هجری، از لحاظ نیرو و نظم و بسط قلمرو و اخلاق نیک و تکامل سطح زندگانی و قوانین منصفانه انسانی و تساهل دینی [احترام به عقاید و افکار دیگران ] و ادبیات و تحقیق علمی و علوم و طب و فلسفه پیشاهنگ جهان بود.»

هم او می گوید:

 «دنیای اسلام در جهان مسیحی نفوذهای گونه گون داشت. اروپا از دیار اسلام غذاها و شربت ها و دارو و درمان و اسلحه و نشان های خانوادگی، سلیقه و ذوق هنری، ابزار و رسوم صنعت و تجارت، قوانین و رسوم دریانوردی را فرا گرفت و غالباً لغات آن را نیز از مسلمانان اقتباس کرد ... علمای عرب [مسلمان ]، ریاضیات و طبیعیات و شیمی و هیأت و طب یونان را حفظ کردند و به کمال رسانیدند و میراث یونان را که بسیار غنی تر شده بود، به اروپا انتقال دادند ... فیلسوفان عرب [مسلمان ]، مؤلفات ارسطو را برای اروپای مسیحی حفظ و ضمناً تحریف کردند. ابن سینا و ابن رشد از مشرق بر فلاسفه مدرسی اروپا پرتو افکندند و صلاحیتشان چون یونانیان مورد اعتماد بود ... این نفوذ [اسلامی ] از راه بازرگانی و جنگ های صلیبی و ترجمه هزاران کتاب از عربی به لاتین و مسافرت های دانشورانی از قبیل گربرت و مایکل اسکات و ادلارد باثی به اندلس اسلامی انجام گرفت.»

و هم او می گوید:

 «تنها به دوران های طلایی تاریخ، یک جامعه می توانسته است در مدتی کوتاه این همه مردان معروف در زمینه سیاست و تعلیم و ادبیات و لغت و جغرافیا و تاریخ و ریاضیات و هیأت و شیمی و فلسفه و طب و

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 247

مانند آن ها که در چهار قرن اسلام، از هارون الرشید تا ابن رشد بوده اند، به وجود آورد. قسمتی از این فعالیت درخشان از میراث یونان مایه گرفت؛ اما قسمت اعظم آن، بخصوص در سیاست و شعر و هنر، ابتکارات گرانبها بود.»

قدر مسلم این است که پدیده ای درخشان و چراغی نورافشان به نام تمدن اسلامی قرن ها در جهان وجود داشته و سپس این پدیده نابود و این چراغ خاموش شده است و امروز مسلمانان با مقایسه با بسیاری از ملل جهان و مقایسه با گذشته پر افتخار خودشان در حال انحطاط و تأخر رقت باری به سر می برند.

طبعاً این پرسش پیش می آید که چطور شد مسلمانان پس از آن همه پیشروی و ترقی در علوم و معارف و صنایع و نظامات، به قهقرا برگشتند؟ مسؤول این انحطاط و سیر قهقرایی چیست و کیست؟ آیا افراد یا اقوام یا جریانات خاصی سبب شدند که مسلمین از مسیر اصلی خود که به سوی ترقی و تکامل بود، منحرف شوند و یا عامل خاصی که مسلمین را برخلاف ا نتظار از مسیر خود منحرف کند، رخ نداده است بلکه مقتضای طبیعت زمان این است که هر قومی فقط دوره محدود و معینی از ترقی و تعالی را طی کنند و سپس راه فنا و زوال و انحطاط را بپیمایند؟

اگر عامل خاصی سبب انحراف و انحطاط مسلمین شده است، آن عامل چیست؟ آیا خود اسلام را باید مسؤول انحطاط مسلمین شناخت، آنچنان که بسیاری از غربیان (نه همه) که احیاناً گرفتار تعصب مسیحی هستند و یا بالاتر، مأموریت استعماری دارند، ادعا می کنند- یا اسلام از این مسؤولیت مبراست و مسلمانان خود، مسؤول این انحطاط می باشند، یا نه به اسلام مربوط است و نه به مسلمانان. علت این انحطاط، ملل و اقوام غیر مسلمان اند که در طول تاریخ چهارده قرنی اسلام، به انحای مختلف، با مسلمانان سر و کار داشته اند؟ پاسخ به این پرسش، کار ساده ای نیست؛ یک رشته مباحث نسبتاً طولانی باید پیش کشیده شود و در هر یک از آن ها با اسلوب، تحقیق کافی به عمل آید.

مباحث لازم در بررسی عظمت و انحطاط ما

در این سلسله مباحث آنچه به عنوان مقدمه لازم است طرح شود نموداری از عظمت و انحطاط مسلمانان است و طبعاً مشتمل خواهد بود بر مطالب ذیل:

1- پایه عظمت و رفعت تمدن اسلامی.

2- علل و موجبات و مایه های تمدن اسلامی.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 248

3- تأثیر اسلام در اعتلای مسلمین.

4- اقتباس و مایه گیری تمدن جدید اروپایی از تمدن اسلامی.

5- وضع حاضر جهان اسلامی از نظر مظاهر انحطاط و تأخر.

6- با آنکه تمدن اسلامی نابود شده، اسلام به صورت نیرویی زنده و فعال و گسترش یابنده باقی مانده است و با نیرومندترین نیروهای نو اجتماعی و انقلابی رقابت می کند.

7- ملل اسلامی در حال بیدار شدن و به پا خاستن اند.

بعد از این بحث مقدمی، که خود رساله جداگانه ای خواهد بود، لازم است بحثی عمیق و فلسفی درباره طبیعت زمان که به فلسفه تاریخ مربوط است صورت گیرد، که آیا همان طوری که بعضی از فلاسفه تاریخ دعوی دارند همواره همان چیزی که سبب ترقی و پیشرفت قومی می شود، سبب انحطاط آن ها نیز می گردد؟ یعنی هر عاملی فقط در شرایط و ظروف معینی که مربوط به دوره ای خاص از تاریخ متطور بشری است می تواند جامعه ای را پیش ببرد و ترقی دهد و با تغییر آن شرایط و ظروف و با طلوع فجر جدیدی از تاریخ، آن عامل قادر به جلو بردن نیست، سهل است، خود موجب رکود و تأخر و انحطاط است.

اگر این فلسفه درست باشد، هر تمدنی به موجب همان عواملی که به وجود آمده باید از میان برود و لزومی ندارد عامل بیگانه ای دخالت کند، همواره عامل کهنه، پس برنده و به اصطلاح ارتجاعی است و عوامل نو، پیش برنده است؛ عوامل اجتماعی نو، تمدن نوینی ایجاب می کند که خواه ناخواه با تمدن پیشین مغایر است.

اگر این قاعده درست باشد، طبعاً تمدن اسلامی نمی تواند مستثنی باشد، پس بحث از علل انحطاط مسلمین به عنوان بحثی مستقل و تفکیک شده از علل و عوامل مشکله تمدن اسلامی بحثی بیهوده است.

بنابراین فلسفه و قاعده، لزومی ندارد که شخص یا قوم یا جریانی را مسؤول انحطاط مسلمین بدانیم؛ نابودی تمدن اسلامی مانند هر تمدن دیگر و بلکه هر پدیده زنده دیگر، از قبیل سر رسیدن اجل طبیعی یا غیر طبیعی است که به هر حال دیر یا زود فرا می رسد؛ تمدن اسلامی زاییده شد و رشد کرد و جوان شد و به پیری رسید و سپس مرد؛ آرزوی بازگشت آن، چیزی شبیه آرزوی بازگشت مردگان است به دنیا که از

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 249

نظر قوانین طبیعی قابل توجیه نیست و با چیزی نظیر اعجاز و خرق عادت، که به هر حال خارج از قدرت افراد بشر است، باید آن را توجیه کرد.

پس بعد از یک بحث مقدمی در زمینه نموداری از عظمت و انحطاط مسلمانان، نوبت به این بحث فلسفی- تاریخی می رسد و نمی توان از آن چشم پوشید، زیرا گفته های خام در این زمینه فراوان گفته شده است و چه بسیارند افرادی که آن گفته های خام را باور دارند.

تکمیل این بحث فلسفی از نظر ارتباط با این سلسله مباحث به ا ین است که از انطباق و عدم انطباق اسلام با مقتضیات زمان نیز گفتگوی جامعی بشود. قهراً این مبحث شامل دو قسمت خواهد شد، قسمت اول صرفاً فلسفی است و قسمت دوم اسلامی، مجموع هر دو قسمت تحت عنوان اسلام و مقتضیات زمان، قابل بررسی و تحقیق است.

هنگامی که از این بحث فارغ شدیم، قاعده فوق را در فلسفه تاریخ نپذیرفتیم و علل انحطاط مسلمین را با علل ترقی آن ها لزوماً یکی ندانستیم، نوبت این است که بررسی کنیم علل و موجباتی که سبب رکود و توقف و انحطاط و تأخر مسلمین شد، چیست و دیگران چه گفته اند؟

این قسمت با توجه به گفته های دیگران، اعم از مسلمان و غیر مسلمان، توجه به موضوعات و مسائل و جریاناتی که طبعاً طرف این احتمال هست، در سه بخش کلی باید بررسی شود:

- بخش اسلام.

- بخش مسلمین.

- بخش عوامل بیگانه.

هر یک از این بخش ها مشتمل بر موضوعات و مسائل متعددی است. مثلًا در بخش اسلام ممکن است کسی برخی از افکار و معتقدات اسلامی را مؤثر در انحطاط مسلمین معرفی کند و ممکن است کسانی سیستم اخلاقی اسلام را ضعیف و انحطاط آور بدانند؛ ممکن هم هست افرادی قوانین اجتماعی اسلامی را عامل انحطاط مسلمین بخوانند.

اتفاقاً، هم پاره ای از افکار و معتقدات اسلامی و هم برخی از مبانی اخلاق اسلامی و هم بعضی قوانین و مقررات اجتماعی اسلامی مورد این اتهام واقع شده اند.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 250

همچنین در بخش مسلمین و بخش عوامل بیگانه، فصل های متعدد و گوناگونی است که همه باید مورد بررسی قرار گیرد.

لینک مقالات مرتبط:

مفهوم تهاجم فرهنگی بخش اول

مفهوم تهاجم فرهنگی بخش سوم

مفهوم تهاجم فرهنگی بخش چهارم

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است