در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: تجلی پیام (استاد مطهری)، ؛


تدکر: این مقاله جهت رعایت حال کاربر به چهار بخش تقسیم گردیده و بخش های دیگر آن تحت عنوان لینک مقالات مرتبط در ذیل هر مقاله درج شده است.

ولاء مثبت و منفی

در قرآن سخن از «ولاء»، و «موالات» و «تولی» زیاد رفته است. در این کتاب بزرگ آسمانی مسائلی تحت این عناوین مطرح است. آنچه مجموعاً از تدبر در این کتاب مقدس به دست می آید این است که از نظر اسلام دو نوع ولاء وجود دارد: منفی و مثبت؛ یعنی از طرفی مسلمانان، مأموریت دارند که نوعی

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 445

ولاء را نپذیرند و ترک کنند و از طرف دیگر دعوت شده اند که ولاء دیگری را دارا باشند و بدان اهتمام ورزند.

ولاء اثباتی اسلامی نیز به نوبه خود بر دو قسم است: ولاء عام و ولاء خاص. ولاء خاص نیز اقسامی دارد: ولاء محبت، ولاء امامت، ولاء زعامت، ولاء تصرف یا ولایت تکوینی. اکنون درباره هر یک از اینها به اجمال بحث می کنیم.

ولاء منفی

قرآن کریم، مسلمانان را از اینکه دوستی و سرپرستی غیرمسلمان را بپذیرند سخت برحذر داشته است، نه از باب اینکه دوست داشتن انسانهای دیگر را بد بداند و طرفدار بغض مسلم نسبت به غیرمسلم در هر حال و مخالف نیکی با آنها باشد؛ قرآن صریحاً می گوید:

 «لا ینها کم الله عن الذین لم یقاتلو کم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین».

خداوند باز نمی دارد شما را از کسانی که با شما در دین مقاتله و جنگ نکرده اند و شما را از خانه هاتان بیرون نرانده اندکه نیکی کنیدنسبت به آنان و دادگری کنید؛ همانا خداوند دادگران را دوست دارد.

اسلام نمی گوید کار محبت آمیز و کار نیکان منحصراً باید درباره مسلمان باشد و به هیچ وجه خیری از شما به دیگران نرسد؛ دینی که پیغمبرش به نص قرآن «رحمه للعالمین» است، کی می تواند چنین باشد؟ ولی یک مطلب هست و آن اینکه مسلمانان نباید از دشمن غافل شوند؛ دیگران در باطن، جور دیگری درباره آنان فکر می کنند؛ تظاهر دشمن به دوستی با مسلمانان، آنان را غافل نکند و موجب نگردد که آنان دشمن را دوست پندارند و به او اطمینان کنند.

مسلمان همواره باید بداند که عضو جامعه اسلامی است، جزئی است از این کل. جزء یک کل و عضو یک پیکر بودن خواه ناخواه شرایط و حدودی را ایجاب می کند. غیرمسلمان عضو یک پیکر دیگر است. عضو پیکر اسلامی روابطش با اعضای پیکر غیراسلامی باید به نحوی باشد که لااقل با عضویتش در پیکر اسلامی ناسازگار نباشد، یعنی به وحدت و استقلال این پیکر آسیبی نرسد. پس خ- واه ناخ- واه نمی تواند روابط مسلمان با غیرمسلمان با روابط مسلمان و مسلمان یکسان و احیاناً از آن نزدیکتر باشد.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 446

روابط دوستانه و صمیمانه مسلمانان با یکدیگر باید در حدی باشد که عضویب در یک پیکر و جزئیت در یک کل، ایجاب می کند. ولاء منفی در اسلام عبارت است از اینکه یک مسلمان همواره در مواجهه با غیرمسلمان بداند با اعضای یک پیکر بیگانه مواجه است و معنی اینکه نباید ولاء غیرمسلمان را داشته باشد این است که نباید روابط مسلمان با غیرمسلمان در حد روابط مسلمان با مسلمان باشد به این معنی که مسلمان عملًا عضو پیکر غیرمسلمان قرار گیرد و یا به این شکل درآید که عضویتش در پیکر اسلامی به هیچ وجه در نظر گرفته نشود.

پس منافاتی نیست میان آنکه مسلمان به غیرمسلمان احسان و نیکی کند و در عین حال ولاء او را نپذیرد، یعنی او را عضو پیکری که خود جزئی از آن است نشمارد و بیگانه وار با او رفتار کند، همچنانکه منافاتی نیست میان ولاء منفی و اصل بشردوستی و رحمت برای بشر بودن. لازمه بشر دوستی این است که انسان به سرنوشت و صلاح و سعادت واقعی همه انس- انها علاقه مند باشد. به همین دلیل هر مسلمان علاقه مند است که همه انسانهای دیگر، مسلمان باشند و هدایت یابند؛ اما وقتی که این توفیق حاصل نشد، دیگران را که چنین توفیقی یافته اند نباید فدای آنان که توفیق نیافته اند کرد و اجازه داد که مرزها در هم بریزد و هر نوع فعل و انفعالی صورت گیرد. فرض کنید گروهی از مردم دچار یک نوع بیماری هستند. بشر دوستی ایج- اب می کند که آنها را نج- ات دهیم و تا وقتی که نجات نیافته اند بشر دوستی ایج- اب می کند که به آنها نیکی کنیم، اما بشر دوستی ایجاب نمی کند که هیچ محدودیتی میان آنها که از قضا بیماریشان مسری است و افراد سالم و شفا یافته برقرار نکنیم. این است که اسلام از طرفی احسان و نیکی به غیرمسلمان را مجاز می شمارد و از طرف دیگر اجازه نمی دهد که مسلمان، ولاء غیرمسلمان را بپذیرد.

اسلام دین بشر دوستی است. اسلام حتی مشرک را هم دوست دارد اما نه از آن نظر که مشرک است، بلکه از این نظر که مخلوقی از مخلوقات خداست و البته از آن جهت که در راه هلاکت و ضلالت افتاده است و راه نجات و سعادت را گم کرده است، ناراحت است و اگر او را دوست نمی داشت در مقابل شرک و بدبختی اش بی تفاوت می بود.

در اسلام حب و بغض هست اما حب و بغض عقلی ومنطقی نه احساسی و بی قاعده و ضابطه. دوستی و دشمنی که صرفاً از احساس برخیزد منطق ندارد، احساسی است کور و کر که بر درون انسانی مسلط

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 447

می گردد و او را به هر طرف که بخواهد می کشد؛ اما حب و بغض عقلی ناشی از یک نوع درک و در حقیقت ناشی از علاقه به سرنوشت انسان دیگری است که مورد علاقه واقع شده است.

ولاء مثبت:

1- ولاء اثباتی عام

اسلام خواسته است که مسلمانان به صورت واحد مستقلی زندگی کنند، نظامی مرتبط و اجتماعی پیوسته داشته باشند، هر فردی خود را عضو یک پیکر که همان جامعه اسلامی است بداند، تا جامعه اسلامی قوی و نیرومند گردد، قرآن می خواهد جامعه مسلمانان برتر از دیگران باشد:

 «و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الا علون ان کنتم مؤمنین».سست نشوید و اندوهگین نباشید که اگر به حقیقت مومن باشید شما برترید.

ایمان، ملاک برتری قرار گرفته است. مگر ایمان چه می کند؟ ایمان ملاک وحدت و رکن شخصیت و تکیه گاه استقلال و موتور حرکت جامعه اسلامی است. در جای دیگر می فرماید:

 «ولا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم».

با یکدیگر نزاع نداشته باشید که سست و ضعیف خواهید شد و بو و خاصیت خود را از دست خواهید داد.

جدال و اختلاف، کیان و شخصیت جامعه اسلامی را منهدم می کند. ایمان، اساس دوستی و وداد و ولاء مؤمنان است. قرآن کریم می فرماید: «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر».

مردان مؤمن و زنان مؤمنه بعضی ولی بعضی دیگرند، به معروف امر می کنند و از منکر باز می دارند.

مؤمنان نزدیک به یکدیگرند و به موجب اینکه با یکدیگر نزدیک اند، حامی و دوست و ناصر یکدیگرند و به سرنوشت هم علاقه مندند و در حقیقت به سرنوشت خود که یک واحد را تشکیل می دهند علاقه می ورزند و لذا امر به معروف می کنند و یکدیگر را از منکر و زشتی ها باز می دارند.

این دو عمل (امر به معروف و نهی از منکر) ناشی از وداد ایمانی است و لذا این دو جمله «یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر» بلافاصله به دنبال بیان ولاء ایمانی مسلمانان واقع شده است.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 448

علاقه به سرنوشت اشخاص از علاقه خود آنان سرچشمه می گیرد. پدری که به فرزندان خویش علاقه دارد قهراً نسبت به سرنوشت و رفتار آنان نیز احساس علاقه می کند؛ اما ممکن است نسبت به فرزندان دیگران در خود احساسی نکند، چون نسبت به خود آنها علاقه ای ندارد تا به سرنوشتشان نیز علاقه مند باشد و کار نیکشان در او احساس اثباتی به وجود آورد و کار بدشان احساس نفیی.

امر به معروف در اثر همان احساس اثباتی است و نهی از منکر در اثر احساس نفیی و تا دوستی و محبت نباشد این احساس ها در نهاد انسانی جوشش نمی کند.

اگر انسان نسبت به افرادی بی علاقه باشد، در مقابل اعمال و رفتار آنها بی تفاوت است، اما آنجا که علاقه مند است، محبت ها و مودت ها او را آرام نمی گذارند و لذا در آیه شریفه با کیفیت خاصی، امر به معروف و نهی از منکر را به مسأله ولاء ارتباط داده است و سپس به عنوان ثمرات امر به معروف و نهی از منکر، دو مطلب را ذکر کرده است:

 «یقیمون الصلا و یؤتون الزکا».نماز را به پا می دارند و زکات را می دهند.نماز، نمونه ای است از رابطه خلق و خالق و زکات، نمونه ای است از حسن روابط مسلمانان با یکدیگر که در اثر تعاطف و تراحم اسلامی از یکدیگر حمایت می کنند و به هم تعاون و کمک می کنند و سپس بر آن متفرع کرده است: «اولئک سیرحمهم الله [ان الله عزیز حکیم ]».آن وقت است که انواع رحمتهای الهی و سعدتها بر این جامعه فرود می آید. [خداوند عزیز و حکیم است.]

این آیه و برخ- ی آیات دیگر که ولاء اثباتی عام را ذکر می کنند، تنها ناظر به محبت و داد قلبی نم- ی باشند، نوعی تعهد و مسؤولیت برای مسلمین در زمینه حسن روابط مسلمین با یکدیگر اثبات می کنند. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیث معروف و مشهود فرمود: «مثل المؤمنین فی تواددهم و تراحمهم کمثل الجسد اذا اشتکی بعض  تداعی له سائر اعضاء جسده بالحمی و السهر».

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 449

داستان اهل ایمان در پیوند مهربانی و در عواطف متبادل میان خودشان، داستان پیکر زنده است که چو عضوی به درد آید، سایر اعضاء با تب و بی خوابی با او همراهی می کنند.

قرآن کریم درباره رسول اکرم (ص) و کسانی که با اویند و تربیت اسلامی یافته اند، می فرماید:

 «محمد رسول الله و الذین معه اشدّاء علی الکفار رحماء بینهم».

محمد (ص) پیامبر خداست و کسانی که با اویند، بر کافران سخت اند و با یکدیگر مهربان.

در این آیه، هم به ولاء نفیی اشارت رفته و هم به ولاء اثباتی عام و همچنانکه قبلًا گفتیم آیات کریمه قرآن ما را متوجه می کنند که دشمنان اسلام در هر زمان سعی دارند ولاء منفی را تبدیل به اثباتی و ولاء اثباتی را تبدیل به منفی نمایند؛ یعنی همه سعی شان این است که روابط مسلمین با غیرمسلمین روابط صمیمانه و روابط خود مسلمانان به بهانه های مختلف از آن جمله اختلافات فرقه ای روابط خصمانه باشد.

2- ولاء اثباتی خاص

ولاء اثباتی خاص، ولاء اهل البیت (علیهم السلام) است. در اینکه پیغمبر اکرم (ص) مسلمانان را به نوعی ولاء نسبت به خاندان پاک خود خوانده و توصیه نموده است جای بحث نیست؛ یعنی حتی علمای اهل تسنن در آن بحثی ندارد. آیه ذوی القربی «قل لا اسئلکم علیه اجرا» ولاء خاص را بیان می کند. آنچه در حدیث معروف و مسلم غدیر نیز آمده است که با این عبارت است: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» خود بیان نوعی از ولاء است که بعداً توضیح داده می شود.

آیه کریمه: «انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه و هم راکعون» (ولی تان خداست و فرستاده اش و آنان که ایمان آورده اند که نماز را به پا دارند و زکات را در حال رکوع ادا می کنند) به اتفاق فریقین در مورد علی (علیه السلام) نازل گشته. طبری روایات متعددی را در این باره نقل می کند و زمخشری که از اکابر علمای اهل تسنن است به طور جزم می گوید:

 «این آیه در شأن علی نازل شده و سرّ اینکه لفظ جمع آمده با اینکه مورد نزول آن یک مرد بیش نبوده این است که مردم را به اینچنین فعلی ترغیب کند و بیان دارد که مؤمنان باید اینچنین سیرت و سجیه ای را کسب کنند و اینچنین برخیر و احسان و دستگیری از فقیران، ساعی و حریص باشند و حتی با نمازی نیز

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 450

تأخیر نیندازند (یعنی با اینکه در نمازند و موضوع زکات پیدا می شود تأخیر نکرده و در حال نماز انجام وظیفه می کنند)».

فخر رازی نیز که همچون زمخشری ازاکابر اهل سنت و جماعت است می گوید:

 «این آیه در شأن علی نازل گشته و علما نیز اتفاق کرده اند که ادای زکات در حال رکوع واقع نشده جز از علی».منتها در معنای «ولی» مناقشاتی دارد.

مراتب ولایت

1- گفتیم ولایت با همه اختلاف موارد استعمال یک ریشه دارد و آن اتصال و پیوستگی است و به حسب اختلاف موارد استعمال، اختلاف پیدا می شود. گفتیم که گاهی کلمه «ولی» فعیل به معنی فاعل است و گاهی فعیل به معنی مفعول و ظاهر این است آنگاه که در مورد خداوند استعمال می شود تنها به معنی فاعل [است ]، یعنی ذات حق از آن جهت ولی جهان یا ولی خصوص مومنین است که متولی امر جهان و متولی امر خاص مؤمنین است ولی در مورد عبد که گفته می شود ولی خداست، هم به معنی فاعل استعمال می شود از آن جهت که به قول «ابن ابی الحدید» متولی طاعت الهی است و هم به معنی مفعول است یعنی کسی که خداوند متولی امر اوست.

2- ما فعلًا به سایر موارد استعمال کلمه ولایت و ولاء کار نداریم از قبیل ولاء کفار، ولاء صغار، مجانین، ولاء عتق و غیره. بحث در خصوص ولایت الهی است یعنی در خصوص ولی الله بودن بعضی بندگان است، مثلًا علی (ع) که ولی الله است به چه معنی است؟ و هم بحث در این است که معنی ولایت ما یعنی اینکه ما باید اولیاء ائمه اطهار باشیم آنچنان که در روایات شیعه آمده است، چیست؟ به عبارت دیگر معنی قبول ولایت که به عقیده شیعه یکی از ارکان اسلام است: «بنی الاسلام علی خمس: الصلو و الزکو و الحج و الجهاد و الولایه و ما نودی احد بشی ء کما نودی بالولایه»- [چیست؟] مسلماً در این حدیث از آن جهت ولایت در ردیف صلوه و زکوه و غیره قرار گرفته است که باید آن را قبول کرد.

اما معنی ولی الله بودن ائما اطهار دو چیز است و به عبارت دیگر ولایت الهی آنها دو مرتبه و دو درجه دارد. یکی ولایت حکومت، یعنی آنها هستند کسانی که از طرف خداوند به عنوان اولی الامر تعیین

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 451

شده اند و اطاعت اوامر اجتماعی و حکومتی آنها واجب است. این جهت به مسئله خلافت یعنی نیابت از پیغمبر (ص) در امر سیاست امت برمی گردد و این است مسئله مورد اختلاف شیعه و سنی. دیگر ولایت معنوی و یا ولایت طریقت، یعنی این جهت که آنها به واسطه پیمودن صراط قرب و رسیدن به مقام «لایزال العبد یتقرب الی بالنوافل» ... به جایی رسیده اند که وجود خودشان یک وجود حقانی است و باطن شریعت را به حد کمال دارا می باشند و معنویت انسانی که خود حقیقتی است، در آنها متمرکز و آنها با این جهت قافله سالار معنویات و مربی معنوی بشر و مسلط بر ضمائر و شاهد بر اعمال بشر و حجت بر زمان و قطب دوران می باشند و زمین هیچ گاه از ولی که حامل چنین معنویتی است و به عبارت دیگر از انسان کامل خالی نیست. این جهت در مقاله علامه طباطبائی در شماره 2 سالنامه «تشیع» خوب تشریح شده است. البته ولایت به این معنی غیر از نبوت و غیر از خلافت و غیر از وصایت و حتی غیر از امامت است. غیریتش با نبوت و خلافت و وصایت، واقعی است و غیریتش با امامت، مفهومی و اعتباری است.

ما آنجا که از دور و نزدیک به پیغمبر اکرم ائمه اطهار سلام می کنیم و متوسل می شویم و معتقدیم که «اشهد انک تشهد مقامی و ترد سلامی و تسمع کلامی» از این جهت است که به چنین مقام و درجه ای برای این بزرگواران معتقدیم و اینکه در نماز به صورت خطاب به پیغمبر اکرم می گوییم: «السلام علیک ایها النبی و رحمه الله و برکاته» نیز به همین جهت است و هم ظهور معجزاتی ناشی از چنین مقامی است زیرا این مقام تنها تسلط بر ضمائر و اعمال بشر نیست، ولایت و تسلط بر ضمایر و اعمال بشر نیست، ولایت و تسلط برکائنات هم به اذان الله هست. اشتباه کردند آنانی که پنداشتند معجزه فعل و اراده ولی نیست، مستقیماً فعل و اراده خداوند است، بلکه خداوند به ولی خود آن قدرت و اراده و تسلط را می دهد که اگر بخواهد تغییری در عالم ایجاد کند می کند. خدا خطاب به عیسی بن مریم می فرماید: «و تبرء الاکمه و الابرص باذنی و اذ تخرج الموتی باذنی»، فعل احیاء و ابراء را به خود عیسی [نسبت ] می دهد ولی به اذن الله، البته معنی اذن در اینجا اذن لفظی و اعتباری نیست بلکه افاضه قدرت و اراده است به ولی و هابیل چنین مقامی را برای اولیاء انکار دارند و می پندارند که منافی توحید است. اکنون ببینیم معنی ولایت ما و ائمه را، چیست؟ آن چیزی که ما باید داشته باشیم و قبول کنیم و حامل آن باشیم چیست؟ آن سه چیز است:

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 452

الف. قبول ولایت حکومتی آنها، یعنی اعتقاد وحتی قبول اینکه آنها از طرف خداوند برای زعامت مسلمین تعیین شده بودند و آنها اصلح و الیق بودند، اعتقاد بر اینکه می بایست علی خلیفه پیغمبر می شد نه ابوبکر.

این مطلب مربوط به گذشته است، فعلًا و عملًا تأثیری در زندگی دنیایی ویا آخرتی ما ندارد و برخلاف زعم عوام آن ولایتی که در برزخ و آخرت از ما خواهند پرسید این نیست که بگو ببینیم در چهارده قرن پیش آیا می بایست علی زمام امور مسلمین را به دست بگیرد یا ابوبکر؟ و ما باید جواب بدهیم: علی. معقول نیست که چنین امری یعنی اعتقادی که به هر حال مربوط به گذشته اجتماع مسلمین است تا این درجه اهمیت داشته باشد.

ب ولایت محبت. به موجب این ولایت، مسلمین باید اهل بیت را دوست داشته باشند. مسلمانان همه باید دوست یکدیگر باشند، ولی دوستی اهل بیت پیغمبر به شکل خاص توصیه شده است: «قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المود فی القربی». زمخشری در «ربیع الابرار» روایتی نقل کرده است مبنی بر اینکه: «من مات علی حب آل محمد مات شهیداً» ... و به طور کلی عموم اهل تسنن طرفدار ولاء محبت می باشند. جامی می گوید اگر به خاطر قصیده ای که «فرزدق» در مدح علی بن الحسین گفته است خداوند همه مردم را بیامرزد عجیب نیست. ابن الفارض می گوید:

ذهب العمر ضیاعاً و انقضی             باطلًا اذ لم افز منک بشی ء

غیر ما اولیت من عقدی و لا             عتر المبعوث حقاً من قصی

فلسفه ولاء محبت، مجذوب شدن ولی به سوی خداست. ما در ورقه های علی محبت اولیا و ورقه های آثار عشق و محبت، مفصل در آثار محبت و ارادت بحث کرده ایم و خاصیت معجزآسای نیروی محبت را یادآوری کرده ایم و گفته ایم که مکتب انبیا مکتب عشق و ارادت است و در میان اولیا، علی (ع) کانون محبت است و محبت علی نقش اساسی در تاریخ اسلام دارد و به قول جرج جرداق روح علی در طرفدارانش بود. پس محبت اولیا برای این است که روح آنها در دوستدارانشان حلول کند و اینها هم شکل آنها بشوند و به عبارت دیگر محبت اولیا عامل مهمی است در تربیت اسلامی. داستانهای بلال، خباب بن ارت، عثمان بن مظعون، ابوذر در جنگ تبوک، خبیب بن عدی، زیدبن دثنه و غیر هم نمونه ای از تأثیر عظیم نیروی محبت است و همچنین داستانهای محبان علی در شکنجه های ستمگران.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 453

ج. ولایت امامت، یعنی قبول این مطلب که اولًا آنها وارث علوم پیغمبرند و قول و فعل و سیرتشان حجت است و بعلاوه دارای مقام ولی اللهی هستند، شاهد بر اعمال و قطب زمان و حجت بر خلق می باشند و زمان خالی از حجت نیست «1» «و من مات و لم یعرف امام زمانه مات جاهلیه»

ولایت و تفاوت آن با نبوت

در ولایتنامه، صفحه 35 و 34 می گوید: رسول به منزله باغبانی است که شاخه های تلخ را بشکند تا بعض دیگر قوت بهتر گیرد و استعداد پیوند خوردن از درخت شیرین الهی حاصل شود که بعد از استعداد پیوند خوردن، باغبان الهی پیوند درخت الهی بر او زند و شخص رسول (ص) به منزله باغبانی است که شاخه های درخت تلخ را درهم شکند تا برای بعض شاخه های باقیه استعداد کامل برای پیوند خوردن حاصل شود و شخص ولی به منزله باغبانی است که شاخه های مستعد پیوند را پیوند شیرین زند و بعد از پیوند خوردن مراقبت داشته باشد که نگذارد که شاخه های تلخ قوت گیرد و اگر قوت گرفت بعض شاخه ها را زود بزند که پیوند را نخشکاند و ضعیف نکند. می گوید رسول به منزله کسی است که خفته در بیابان را بیدار می کند تا در طلب راهنما برآید، و صاحب ولایت آن کسی است که دلالت کند طالبان راه را به سوی راه و به عبارت دیگر رسالت، دعوت عامه ظاهره است و ولایت، دعوت خاصه باطنه «2».

ولی و والی

دستگاه حکومت از آن جهت حکومت نامیده می شود که حافظ امنیت داخلی و خارجی است، مجری قانون است و از آن جهت امامت نامیده می شود که مشتمل بر رهبری است، نیروها [را] به حرکت در می آورد وبسیج می کند و سازمان می بخشد و استعدادها را شکوفا می نماید.

در نهج البلاغه تعبیر والی و رعیت هم آمده است که ظاهر ناظر به جنبه حفظ و رعایت است، آنچنان که در خطبه 214 آمده است:

 «و اعظم ما افترض سبحانه من تلک الحقوق، حق الوالی علی الرعیه و حق الرعیه علی الوالی ...» «3».

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 454

مفهوم رهبری

هر رشدی لیاقت مدیریت است ولی مدیریت را اصطلاحاً در مدیریت انسانها به کار می برند. اینجاست که مفهوم رشد و امامت به هم نزدیک می شوند.

مدیریت انسانها و رهبری آنها عبارت است از فن بهتر بسیج کردن و بهتر سامان دادن و بهتر سازمان دادن و بهتر کنترل کردن نیروهای انسانی و به کاربردن آنها.

قدرت مدیریت است که از ضعیفترین ملتها قویترین ملتها می سازد. رهبران بزرگ جهان آنان نیستند که بهتر ملت خود را افسار زده اند که صداشان در نمی آید. بهترین رهبرها آنها هستند که نیروهای افراد خود را بسیج کرده اند، تحریک کرده اند، هماهنگ کرده اند، آرمان واحد برای آنها به وجود آورده اند. دو هنر [است ] در آرمان واحد: یکی اینکه فرد انسان را آرمانی کردن، دیگر اینکه گروه انسانها را در یک آرمان جمع کردن «1».

تفاوت رهبری و راهنمایی

رهبری یا فطری است و یا اکتسابی. البته حق این است که هم فطری است و هم اکتسابی. از روحیه بعضی افراد در کودکی پیداست که استعداد رهبری دارند، کودکان دیگر را به دنبال هدفها و نقشه های خود اعم از شخصی و عمومی بسیج می کنند، کودکان دیگر را تحت تأثیر اراده خود قرار می دهند و مطیع خود قرار می دهند، مثل نادر در حالی که کودک است و به دنبال گوسفندان، نقشه جنگ و حمله و فتح می کشد و گوسفندان را به منزله افراد خود به شمار می آورد. برخی معتقدند علت اینکه پیامبران حنیف همه و یا اکثرشان مبعوثان چوپان بوده اند این است که عملًا تمرین رهبری کنند و مخصوصاً فاصله فکری آنها با امت، آنان را از رهبری مأیوس نکند. ولی البته هر رهبر فطری غیر معصوم نیازمند به تجربه و تعلم و اکتساب است. وقتی که پیامبران تمرین چوپانی می کنند، تکلیف دیگران روشن است «2».

اما مطلبی که مسخره است و از بی خبری ما مردم حکایت می کند این است که هر کسی که مدتی فقه و اصول خواند و اطلاعات محدودی در همین زمینه کسب کرد و رساله ای نوشت، ف- وراً مریدها

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 455

می نویسند: رهبر عالیقدر مذهب تشیع. به همین دلیل مسأله «مرجع» به جای «رهبر» یکی از اساسی ترین مشکلات جهان شیعه است. نیروهای شیعه را همین نقطه جمود، جامد کرده که جامعه ما مراجع را که حداکثر صلاح آنها صلاحیت در ابلاغ فتواست به جای رهبر می گیرند و حال آنکه ابلاغ فتوا جانشینی مقام نبوت و رسالت (در قسمتی از احکام) است، اما رهبری جانشینی مقام امامت است.

در فرق نبوت و امامت گفته اند که اولی رهنمایی است و دومی رهبری. اولی ابلاغ است، اخبار است، آگاه کردن است، ارائه دادن راه است، دومی سرپرستی است، جلو افتادن و به دنبال خود کشاندن است، تحریک نیروها و بسیج نیروها و سامان دادن و سازمان بخشیدن نیروهاست.

پیامبران برخی راهنمای راهبر بودند، مانند ابراهیم و موسی و عیسی و خاتم الانبیاء و برخی فقط راهنما بودند، ولی ائمه رهبرند و راهنمایی شان همان راهنمایی خاتم الانبیاست «1».

امامت و نبوت دو منصب و دو شأن اند و احیاناً قابل تفکیک اند. بسیاری از پیامبران نبی بوده و رساننده وحی بوده اند ولی امام نبوده اند، همچنانکه ائمه امامند و نبی نیستند، ولی ابراهیم و محمد (ص) هم نبی هستند و هم امام: «انی جاعلک للناس اماماً».

اکنون می گوییم که نبوت، رهنمایی است و امامت، رهبری. وظیفه نبی، تبلیغ است «و ما علی الرسول الا البلاغ» ولی وظیفه امام این است که ولایت و سرپرستی و رهبری کند کسانی را که رهبری او را پذیرفته اند.

شیعه همچنان که نبوت یعنی راهنمایی دینی را من جانب الله می داند، رهبری دینی را نیز من جانب الله می داند. در این جهت میان راهنمایی و رهبری تفکیک نمی کند. پیامبران بزرگ، هم رهنما بوده اند و هم رهبر. ختم نبوت، ختم رهنمایی الهی و ارائه برنامه و راه است اما ختم رهبری الهی نیست «2».

حقیقت این است که میان رهنمایی و رهبری به حسب مورد، عموم من وجه است. ممکن است کسی فقط راهنما باشد و رهبر نباشد، مانند همه مبلّغین درست ما (آنان که تبلیغشان نادرست است که از بحث خارجند). اینها کناری ایستاده و راه و چاه را به دیگران ارائه می دهند و می گویند: تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال. ممکن است برعکس، کسی رهبر باشد ولی رهنما نباشد، یعنی راهی است آشکار و هدفی است مشخص ولی نیاز به نیرویی است که قدرتها را متمرکز و متشکل کند و سازمان بخشد و

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 456

نیروهای خفته را بیدار و ناشکفته را به سوی سازندگی و ابتکار بسیج دهد؛ همچنان که ممکن است یک شخص در آن واحد هم رهبر باشد و هم رهنما «1».

لینک مقالات مرتبط:

مفهوم ولایت فقیه‏ بخش اول

مفهوم ولایت فقیه‏ بخش سوم

مفهوم ولایت فقیه‏ بخش چهارم

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است